کانون ایرانیان: باور
کانون ایرانیان

۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

باور


سازی غنوده دارم در کنج قلب خسته
هم دست و پا شکسته هم پرده ها گسسته

بغض هزار فریاد آذین گردن او
نقش هزار حسرت تقدیر و مسلک او

ساکت به خلوت خود بنشسته دست بسته
از فزط زخم یاران امید زخمه رسته

یک لحظه در بر کس سر کردن و شنودن
گفتن ز عندلیب و آوای دل سرودن

دیریست کز خیالش پر بسته و رمیده
گویی که باد وحشی بر شاخه اش وزیده

بگزیده خامشی را ز آواز قمری دشت
از هفت نت گذشته خو کرده بر نت هشت

از چارگاه و ماهور وز گوشه و در آمد
پزواک ناله هایش از مویه ها سر آمد

سخت است عندلیبی ساکت به فصل باران
این خلوت و خموشی محصول کشت یاران

با ماست باور گل در موسم بهاران
بیداری دم صبح خفتن به شامگاهان

باران ز ابر و دریا از قطره های شیدا
طوفان ز باد وحشی طیران ز بال پیدا

لیکن به باور سرو این قصه سخت نالان
باشد ز چشم یاران بس تیر فتنه باران

.....
...
.



شاعر سعید چرخچی

0 نظرات:

ارسال یک نظر