سازی غنوده دارم در کنج قلب خسته
هم دست و پا شکسته هم پرده ها گسسته
بغض هزار فریاد آذین گردن او
نقش هزار حسرت تقدیر و مسلک او
ساکت به خلوت خود بنشسته دست بسته
از فزط زخم یاران امید زخمه رسته
یک لحظه در بر کس سر کردن و شنودن
گفتن ز عندلیب و آوای دل سرودن
دیریست کز خیالش پر بسته و رمیده
گویی که باد وحشی بر شاخه اش وزیده
بگزیده خامشی را ز آواز قمری دشت
از هفت نت گذشته خو کرده بر نت هشت
از چارگاه و ماهور وز گوشه و در آمد
پزواک ناله هایش از مویه ها سر آمد
سخت است عندلیبی ساکت به فصل باران
این خلوت و خموشی محصول کشت یاران
با ماست باور گل در موسم بهاران
بیداری دم صبح خفتن به شامگاهان
باران ز ابر و دریا از قطره های شیدا
طوفان ز باد وحشی طیران ز بال پیدا
لیکن به باور سرو این قصه سخت نالان
باشد ز چشم یاران بس تیر فتنه باران
.....
...
.
شاعر سعید چرخچی
0 نظرات:
ارسال یک نظر