۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه
سياحت سياهي
زيبايي ها و مصايب سفر به آفريقا
وقتي اينانلو باشي، سخت است که با تور مسافرت کني و تور الفباي کار را هم نداند. اما واقعيت اين است که خيلي از تورهاي مسافرتي موجود، از بديهي ترين وظايف و مسئوليت هايشان شانه خالي مي کنند و ما -مسافران عادي و غير حرفه اي- يا متوجه نمي شويم يا به روي خودمان نمي آوريم که مبادا سفر زهرمان شود. آنها هم که کارشان درست است و خوش نام، جارزرو کردن و همسفر شدن با آنها به آساني ميسر نمي شود. اي کاش همه تورها تصور مي کردند مسافرانشان به اندازه محمد علي اينانلو، حرفه اي و سختگيرند. آن وقت سفر رفتن با تور يکي از بهترين خاطرات هر کدام از ما مي شد. تصور کنيد تور آفريقا و ديدن اين همه شگفتي و زيبايي، اما آب توي دلتان تکان نخورد.
خود غلط بود...
بعد اين همه سال سفر کردن، دنبال فرصتي بودم که لذت سفر را بدون دغدغه مسئوليت، تمام و کمال بچشم و استراحتي کرده باشم، نه اينکه از ساير سفرهايم لذت نبرم، اما مسئوليت گروه، کار تصويربرداري، عکاسي و... انرژي بر بود و به هر حال خسته کننده. مضاف بر اين سال ها بود که هيچ دو هفته متوالي تعطيل نبودم تا نورز 88 که اين فرصت دست داد، توانستم از شبکه جام جم و شبکه 2 و البته کارهاي شخصي خودم! مرخصي بگيرم و به دنبال يک سفر لذتبخش و آرامش دهنده باشم اما خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم. چون نه تنها استراحت نکردم که کلي هم خسته برگشتم و اين ناکامي فقط و فقط حاصل ناشي گري آژانسي بود که ما را به آفريقا برد.
خشت کج اول
اولين گزينه مورد علاقه ام براي يک سفر طولاني خارج از کشور هندوستان بود اما بعد از مشورت با خانم غني به اين نتيجه رسيدم که اولاً دو هفته براي سفر به هند کافي نيست، ثانياً بهتر است هند را در يک سفر ماجراجويانه اکتشافي ببينيم که با اين روحيه راحت طلبي جور در نمي آمد. پس به سراغ گزينه دوم، يعني آفريقا رفتم و وقتي در برنامه سفر يکي از آژانس ها بازديد از پارک ملي سرنگيتي(بزرگ ترين پارک دنيا) را ديدم، وسوسه شدم. خلاصه با همه شک و ترديدي که نسبت به حسن انجام اين سفر داشتم، چند ميليوني پول دادم و ثبت نام کردم. يک آژانس مسافرتي خوب بايد قبل از سفر، پکيجي حاوي ريز اطلاعات سفر، مسير، نحوه اقامت و... در اختيار مسافران بگذارد که در اينجا خبري از آن نبود. سومين ضعف تور اين بود که مسافران را به هم معرفي نکرد و جلسه آشنايي و معارفه نگذاشت. اين حق طبيعي هر مسافري است که همسفرانش را پيش از يک سفر طولاني بشناسد. کارنامه اشتباهاتشان وقتي سنگين تر شد که تور ليدر، کارت پرواز همسفرها را با هم نگرفت و صندلي هر کدام در گوشه اي از هواپيما بود.
پارک ارم آفريقايي!
وقتي هواپيما در فرودگاه نايروبي به زمين نشست، ديگر برايم مسلم شده بود که در اثر سوء مديريت آژانس از آن استراحت رويايي خبري نخواهد بود. آقاي تور ليدر طبيعتاً بايد پاسپورت ها را جمع آوري مي کرد و توضيح مي داد که نياز به مصاحبه جداگانه با تک تک اعضاي تور نيست اما در کمال تعجب گفت: ويزاهايتان را بگيريد، آن ور گيت شما را مي بينم. در نتيجه يک توقف 10 دقيقه اي تبديل به 3 ساعت معطلي در فرودگاه گرم وکثيف نايروبي شد و اگر 100 دلار رشوه نداده بودم، بيشتر از اين هم طول مي کشيد. با رسيدن به هتل، داستان تازه اي آغاز شد. تور ليدر مسئوليت تحويل و تقسيم اتاق ها را هم انجام نداد و تا نيمه شب بر سر تعويض اتاق ها جنجال بود. صبح فردا ما را به باغ وحشي بردند که باغ وحش ارم خودمان از آن بهتر بود و جالب اينکه همه دليل حضور ما در نايروبي بازديد از اين باغ وحش بود اما خوشبختانه توانستيم با کمک هم يک رستوران خوب آفريقايي پيدا کنيم تا لااقل همه روزمان هدر نرفته باشد.
بدوي هاي پر جاذبه
«ماسايي» ها يکي از اصيل ترين قبايل آفريقايي هستند که به بدوي ترين شيوه ممکن زندگي مي کنند و دولت تانزانيا با سرمايه گذاري زياد مراقب است تا اين شيوه زندگي را براي جلب گردشگران حفظ کند. سر راه نياما را به يک دهکده ماسايي رفتيم و با اين مردمان بلند قد وعجيب آشناشديم. مردان ماسايي عموماً يک چوبدستي به همراه دارند و طبق يک عادت کهن، مدام به هوا مي پرند. اين يک شيوه ديده باني براي آنهاست تا بتوانند خطر حمله حيوانات درنده را از پشت بيشه ها تشخيص بدهند. در مقابل، تمام وظايف رتق و فتق امور زندگي به عهده زن ماسايي است و جالب اينکه هر چه تعداد گاو و گوسفندان يک مرد ماسايي بيشتر باشد، همسران بيشتري هم خواهد داشت. ماسايي ها علاقه زيادي به آرايش خود و استفاده از زيور آلات بومي دارند که چهره اي خشن به آنها مي دهد اما در واقع آنها کاملاً صلح طلب بوده و نه تنها به شکار حيوانات وحشي نمي روند، بلکه اساساً گوشت شکار نمي خورند و از دام هاي خودشان تغذيه مي کنند. يکي از نوشيدني هاي رايج شان هم مخلوطي از شير و خون گاو است.
مرسي ترا
ترا وقتي فهميد که چکاره ام خيلي سنگ تمام گذاشت و ما را به جاهاي غيرمعمول دليل سرسبزي و پرباراني، زيستگاه حيوانات متنوعي است. درآنجا زبرا (گورخر) ديديم که برعکس گورخرهاي يکدست خاکستري ايراني، درست مثل تصاويرو فيلم ها، راه راهند. از فاصله اي نزديک شيرها را ديديم و همين طور گاوهاي معروف آفريقايي را که چون منبع تغذيه بسياري از حيوانات هستند، به آنها ساندويچ آفريقا مي گويند. حتي ميش مرغ هم ديديم که پرنده اي از خانواده هوبره است.صبح فردا هم به پارک ملي نيامارا رفتيم و در آنجا کوچک ترين گاوسان دنيا، «ديک ديک» را ديديم که جثه اي به اندازه يک خرگوش دارد.
توصيه هاي ايمني!
سفر به آفريقا آنقدر جذاب است که در هر شرايطي انجام شود، خاطره انگيز خواهد بود اما آن لذت و آرامشي که درنظر داشتم، نصيبم نشد باعث شد تا براي اولين و آخرين بار با تور سفر کنم. متأسفانه بسياري از آژانس هاي مسافرتي ما بديهي ترين وظايفشان را انجام نمي دهند، حتي آنها که تبليغاتشان را را بوق و کرنا کرده اند واسم و رسمي دارند. براي انتخاب يک تور مناسب تنها يک راه مطمئن وجود دارد، از تور بخواهيد ليست مسافران سفرهاي قبلي اش را در اختيار شما بگذارد. به يکي از آنها زنگ بزنيد و از کيفيت تور بپرسيد.
سفر شيرين مي شود
از کنيا با هواپيما به فرودگاه کليمانجارو در تانزانيا رفتيم و با ماشين هاي مخصوص سافاري ما را به «لاج» بردند.سقف ماشين هاي سافاري قابليت باز شدن دارد و براي طبيعت نوردي خيلي مناسب است. «لاج» هم دهکده هايي اکوتوريستي است که جايش در ايران خودمان حسابي خالي است، چون فقط به فکر ساختن هتل هستيم. بگذريم، در آنجا راهنماي تانزانيايي ما که يک جوان کاربلد و مسلط به زبان انگليسي به نام «ترا» بود، قرار سفر به پارک ملي گرونگورو را براي فردا صبح گذاشت و بعد از پايان سفر تبديل به بهترين قسمت آن شد.
هتل کابوس
باز هم با ناشي گري تور، در حالي که پارک سرنگيتي هم مرز گرونگورو بود، به طرف جزيره زنگبار پرواز کرديم و شب را به يکي از بدترين هتل هايي که مي توانيد تصور کنيد، رفتيم. آنقدر وضعيت ناگواري بود که همسفرها اسم «هتل کابوس» را برايش انتخاب کردند، در حالي که با چند دقيقه پرس و جو متوجه شديم، هتلي فوق العاده در ساحل دريا و با اختلاف کرايه شبي 50 دلار وجود دارد که به آنجا رفتيم. ليدر ما هم پولش تمام شده بود و مدام از بقيه قرض مي کرد. خلاصه ما با اين وضعيت ناگوار، عطاي تو را به لقايش بخشيديم و با 5نفر از مسافران بعد از گشت و گذار در زنگبار از ادامه سفر به او گاندا منصرف شديم.
کباب درماني
اگر گذارتان به نايروبي افتاد، اين رستوران را از دست ندهيد. ورودي اين کبابخانه بزرگ طوري است که ابتدا از آشپزخانه رد مي شويد. حدوداً براي 500 نفر جا هست و در وسط محوطه، يک منقل بسيار بزرگ به قطر حدود 30 متر قرار دارد که در آن همه نوع کبابي طبخ مي شد؛ از بره گرفته تا کروکوديل. به اطلاع مدير رستوران رسانديم که براي ما کباب هايي از گوشت حلال بياورد. روي هر ميز پرچمي بود که تا زماني که افراشته مي ماند، گارسون ها به طور مداوم کباب مي آورند و بيش از 30 نوع سس براي انواع گوشت ها سرو مي کردند. جالب اينکه هزينه شام هر نفر در اين رستوران محشر و عجيب، کمتر از 40 هزار تومان شد.
يادگار ستم برده داري
زنگبار در دنياي قديم، مرکز پر رونق خريد و فروش و تجارت برده بوده است که چند تا از بناهاي آن دوران هنوز باقي مانده و مجسمه هاي بردگان را براي يادبود، ساخته و کار گذاشته اند. در مرکز شهر، يک ميدان فروش برده قرار دارد که مخصوص فروش برده هاي گرانقيمت به اشراف و متمولين بوده است. بقيه برده ها هم در بازار برده فروش ها به فروش مي رسيدند. در کنار اين بازار ساختمان هايي بسيار کوچک با سقف هايي کوتاه وجود داشته که محل اسکان برده ها تا زمان فروش بوده است. حتي در حال حاضر هم بازديد از اين مکان غمبار تاريخي، به دليل رطوبت و گرماي فوق العاده زياد، طاقت فرساست.
کاکوهاي زنگباري
تاریخ و فرهنگ زنگبار پيوند عميقي با ايران و بخصوص شيراز دارد. شيرازي ها چندين و چند نسل است که در زنگبار سکونت دارند و جابه جا نمادهاي فرهنگ و هنر ايراني ديده مي شود. زنگبار حتي ميداني به نام حافظيه دارد که در وسط آن، بنايي مشابه مقبره حافظ ساخته اند.
منبع:نشريه زندگي ايراني ،شماره 3
/س
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر