اصطلاح بالا در امثله سائره کنايه از پکري و نکبت و ادبار است که در مورد افراد سرخورده و وارفته و ورشکسته بکار ميرود.
اکنون ببينيم چگونه «سبيل آويزان مي شود» و از طرف ديگر آويزان شدن سبيل چه ارتباطي با عدم رضايت و ناخشنودي دارد.
همانطوري که در مقاله «سبيل کسي را چرب کردن» يادآور شد، سلاطين صفوي به علت انتساب به شيخ صفي الدين اردبيلي چون خود را اهل عرفان و تصوف ميدانستند و به همين ملاحظه لقب مرشد کامل را اختيار کرده بودند، لذا غالباً سبيلهاي کلف و چخماقي مي گذاشتند و کليه حکام و سرداران و قزلباشها و افراد منتسب به دستگاه سلطنت به مصداق "الناس علي دين ملوکهم" از اين روال و رويه پيروي مي کردند، چو ميدانستند که ميزان علاقه و محبت سلطان با طول و تراکم سبيل ارتباط دارد و از اين رهگذر مي توانند به مقصد و مقصود دست يابند!
در اوايل سلطنت صفويه ريش بلند و انبوه خريدار داشت و عبارت "اللحيه حليه" ورد زبان بوده است. ولي شاه عباس کبير ريش بلند را به جهاتي که در مقاله "باج سبيل" اشارت رفت، خوش نداشت و آن را جاروي خانه مي ناميد.
در عصر و زمان او بازار ريش تا آن اندازه کاسد شده بود که هر کس ريش داشت، مجبور شد بتراشد و حتي روحانيون نيز بعضاً از اين دستور معاف نبودند.
اما گذاشتن سبيل بزرگ و درشت و چخماقي و از بناگوش در رفته آزاد بود و شاه عباس سبيل را آرايش صورت ميشمرد و بر حسب بلندي و کوتاهي آن بيشتر و کمتر حقوق مي پرداخت.
پيداست وقتي که بازار سبيل تا اين حد گرم و با رونق باشد کمتر کسي ريش ميگذاشت و يا به ساحت سبيل دست دراز مي کرد. بلکه سبيل را پر پشت و متراکم مي کردند و به قدر توانايي و استطاعت مالي هر روز آنرا با روغن مخصوصي جلا و مالش مي دادند تا هم شفاف شود و هم به علت چربي و چسبندگي از زير دو سوراخ بيني و لب بالا به سوي بناگوش متمايل گردد.
رعايت نظافت و جلا و شفافيت سبيل آنهم به طريقي که گفته آمد، واقعاً کاري پرزحمت بود و هر روز قريب يک ساعت وقت صرف مي شد تا به صورت مطلوب درآيد و در عالي قاپو مورد بي اعتيايي و احياناً غضب سلطان واقع نشود.
سبيل درباريان و ملازمان دستگاه سلاطين و حکام صفوي براي ايرانيان هوشمند، بخصوص اصفهانيهاي زيرک و باريک بين، في الواقع در حکم ميزان سنج بود که از شکل و هيئت آن به ميزان لطف و مرحمت سلطان و مافوق نسبت به صاحب سبيل پي مي بردند.
في المثل سبيل پرپشت و شفاف که تا بناگوش ميرفت و در پايان چند پيچ ميخورد و به سوي بالا دايره وار حلقه ميزد، دليل بر شدت علاقه و مرحمت سلطان بود که هر روز صاحب سبيل را به حضور مي پذيرفت و با او به مکالمه و مشاوره مي پرداخت.
هر قدر که تعداد حلقه ها و شفافيت سبيل کمتر جلوه مي کرد به همان نسبت معلوم مي شد که ميزان لطف و عنايت سلطان يا حاکم وقت نقصان پذيرفته است. چنانچه سبيلها به کلي از رونق و جلا مي افتاد و به علت نداشتن چربي و چسبندگي به سمت پايين متمايل و يا به اصطلاح "سبيل آويزان مي شد" اين آويزان شدن سبيلها را بر بي مهري مافوق و کم پولي و احياناً مقروض و بدهکار بودن صاحب سبيل تلقي مي کردند تا آنجا که بر اثر کثرت استعمال و اصطلاح به صورت ضرب المثل درآمده، از آن در موارد مشابه که حاکي از نکبت و ادبار و افلاس باشد استشهاد و تمثيل مي کنند.
مثلاً اگر در حال حاضر گفته شود: فلاني سبيلش آويزان شد، از آن اين معاني و مفاهيم مجازي افاده مي شود که:
فلاني ورشکست شد، از قدرت افتاد، و ميدان را به حريف واگذار کرد.
اما زير سبيلي در کردن: از شادروان مؤتمن الملک پيرنيا رييس مجلس شوراي ملي در دوره چهارم تقنينه نقل ميکنند که روزي در جمع دوستان اظهار داشت:
«بر من روشن بود که موي سر براي جلوگيري از حرارت آفتاب آفريده شده و موهاي ابرو و مژگان هم چشم را از عرق پيشاني و نفوذ خاک و خاشاک محفوظ ميدارد. ريش هم پيداست که مانند موي سر از تابش حرارت آفتاب و نفوذ گرد و غبار در پوست و مسامات صورت جلوگيري مي کند، ولي فلسفه وجود سبيل بر من مجهول بود که چرا و به چه جهت بر روي لب و بالاي دهان روييده مي شود.
سالها گذشت تا اينکه پس از مدتها تفکر و انديشه و برخورد با افکار و عقايد موافق و مخالف به اين نتيجه رسيدم که خداوند تبارک و تعالي سبيل را از آن جهت خلق فرمود که بعضي حرفها را براي آنکه نشنيده بگيريم بايد زير سبيلي در کرد تا هم گوش را آزاري نرسد و هم پاسخي که احياناً مخالفان را رنجيده خاطر کند بر زبان جاري نشود!»
۱۳۸۹ اسفند ۲۸, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر