مورد استفاده و اصطلاح عبارت مثلي بالا هنگامي است که از کسي پس از مدتها کاري بخواهند و يا تقاضايي کنند ولي آن شخص با وجود قدرت و توانايي که در انجام مقصود دارد از قبول تقاضا سرباز زند و اجابت مسئول را با اکراه و بي ميلي تلقي نمايد. در چنين موارد عبارت بالا از باب طنز و کنايه گفته مي شود.
اکنون به ريشه تاريخي آن مي پردازيم:
نياکان ما روحي آزاده و سرشار از غرور ملي و نشاط کار و ميل به فعاليت داشته اند. اين نشاط و سرخوشي آميخته با کار و سنن باستاني و نژادي به حدي بود که تجلي آن در تمام مظاهر زندگي ايران قديم وجود داشته است.
يکي از آن مظاهر، جشنها و اعياد فراوان و بي شماري بود که در غالب ايام و ماههاي سال ايرانيان قديم برپا ميداشتند، و با شوق و علاقه خاصي اين رسوم و سنن نشاط انگيز را حفظ و اجرا مي کرده اند.
شايد باور نکنيد که اسلاف و پيشينيان ما اصولا معني عزا و ناله را نمي دانستند چيست؛ بطوري که: «مستشرقين با تمام تحقيقات و تجسسات خود نتوانستند حتي يک روز عزاي عمومي در تقويم ايرانيان قديم بيابند.» ولي بر عکس در هر سال نزديک به پنجاه عيد بزرگ و کوچک داشتند و در هر يک از اعياد و جشنها مراسم مخصوصي را انجام ميدادند. اهمين اين جشنها يکسان نبود. بعضي بسيار مجلل و برخي به سادگي برگزار مي شد.
جشن نوروز به مناسبت آغاز بهار و جشن فروردگان در وسط بهار و جشن مهرگان به مناسبت آغاز سرماي پاييز و زمستان و جشن سده به مناسبت پايان زمستان بسيار معتبر و باشکوه بود و با تشريفات مفصلي برگزار مي گرديد. چون بحث بر سر جشن نوروز است، لذا از ذکر تفصيل ساير اعياد و جشنها خودداري مي شود.
در نوروز شاهنشاه به بار عام مي نشست و قراولان خاصه در دو جانب او صف مي کشيدند و مراسم نوروز با جلال و شکوهي تمام اجرا مي شد.
در زمان سلاطين هخامنشي علاوه بر مراسم رسمي و حضور رجال و بزرگان پايتخت، معمولاً نمايندگان تمام کشورهاي تابع شاهنشاهي در اين روز با هداياي مخصوص به خدمت شاهنشاه بار مي يافتند. رييس تشريفات سلطنتي هر يک از نمايندگان را به نوبت حضور شاهنشاه مي برد تا هديه و درود کشور خويش را به پيشگاهش تقديم دارد. اين هدايا که از کشورهاي دوست و ايالات داخلي ايران به خدمت آورده مي شد از خصايص و ظرايف هر سرزمين و هر قوم بوده است، مانند: اسب، گاو، گوسفند، شتر، شير، بز کوهي، زرافه و نمونه هايي از لباس مخصوص هر قوم و ظروف زرين و امثال آنها...
تشريفات جشن نوروز در دربار ساساني چندين روز پيش از آغاز فروردين ماه شروع مي شد. بيست و پنج روز پيش از نوروز در صحن کاخ سلطنتي دوازده ستون از خشت خام بر پا ميداشتند و بر هر يک از آنها نوعي از رستنيها را ميکاشتند؛ که عبارت بود از: گندم، جو، برنج، عدس، باقلا، کاجيله، ارزن، ذرت، لوبيا، نخود، کنجد و ماش.
شاه و درباريان ديدن اين سبزه ها را به فال نيک مي گرفتند و آنها را تا ششمين روز نوروز نگاه مي داشتند. در آن روز با شادي و طرب و آواز و رقص آن سبزه ها را مي کندند و در مجلس شاهنشاه مي نهادند که تا روز شانزدهم فروردين باقي مي ماند.
ايرانيان معتقد بودند که هر يک از آن حبوب که سبزتر و خرمتر باشد محصول آن در آن سال بيشتر و فراوانتر خواهد بود.
بامداد نوروز، دربار سلاطين ساساني جلال و شکوه خاصي داشت. بعد از آنکه شاهنشاه با لباس رسمي فاخر در دربار حاضر مي شد، مردي خجسته نام و مبارک قدم و گشاده رو و نيکو بيان که از هنگام شب تا بامداد بر در خانه شاه توقف کرده بود، بي اجازه به خدمت شاهنشاه ميرفت و آنقدر مي ايستاد تا شاهنشاه او را ببيند و بپرسد: "کيستي؟"، "از کجا آمده اي؟"، "به کجا ميروي؟"، "نامت چيست؟"، "که تو را آورد؟"، "با که آمده اي؟"، "با تو چيست؟"، آن مرد جواب مي داد: "من نيروي فتح و ظفرم."، "از جانب خداي مي آيم."، "نزد پادشاه نيکبخت ميروم."، "نامم خجسته است."، "با سال نو آمده ام"، "تندرستي و شادماني و گوارايي ره آورد من است.".... سپس مردي ديگر مي آمد که با خود طبقي از نقره داشت و در اطراف آن قرصهاي نان از انواع حبوب مانند: گندم، جو، ارزن، ذرت، نخود، عدس، برنج، کنجد، باقلا و لوبيا قرار داشت و از حبوب مذکور هر يک هفت دانه در آن طبق مي نهادند با قطعه اي از شکر و مقداري پول نقره و طلا و شاخه اي اسفند و هفت شاخه از درختهايي که آنها را به فال نيک ميگرفتند و هر يک را به اسم شهري مي ناميدند و بر روي آنها کلماتي از قبيل: اپزود (افزود)، اپزايد (افزايد)، اپزون (افزون)، پروار و فراخي (فراواني) مي نوشتند.
وقتي اين طبق را به خدمت شاه ميآوردند آن مرد که خود را خجسته معرفي کرده بود آن را به دست ميگرفت و به شاه درود مي فرستاد و دوام سلطنت و قدرت و فر شکوه او را خواستار مي شد و طبق را در خدمتش مي نهاد.
بعد از اين مقدمات بزرگان دولت به خدمت مي آمدند و هداياي خود را تقديم مي داشتند. هداياي نوروز از طرف پادشاه و امرا و مرزبانان و سپهبدان و همسران شاه و عامه مردم تقديم مي شد. معمولاً هديه هر کسي متناوب با شغل و مقامش بود. مثلاً اسبان تيز رفتار از طرف پرورانندگان چهارپايان، تير و کمان از طرف جنگجويان، شمشير و زره از طرف آهنگران و اسلحه سازان، پوشيدنيهاي فاخر از طرف فروشندگان پارچه و لباس، در و گوهر از طرف جواهر فروشان.... زنان حرمسرا هم هر يک هديه اي فراخور سليقه و پسند خود براي شاهنشاه ترتيب مي دادند.
اگر يکي از آنان کنيزکي زيبا داشت و تصور مي کرد که شاهنشاه به آن کنيزک علاقه و توجهي دارد مي بايست هنگام نوروز او را به بهترين وجهي بيارايد و به رسم هديه به شاهنشاه تقديم کند.
بديهي است که شاهنشاه هيچ يک از اين هدايا را بلاجواب نمي گذاشت و به هر کس فراخور مرتبه و مقامش پاداش ميداد.
ديگر از مراسم درباري آن بود که شاهنشاه در روز نوروز "بازي" سپيد را پرواز مي داد و در همين روز دختران باکره با کوزه هاي نقره براي شاهنشاه از زير آسياب آب بر ميداشتند. بر گردن اين کوزه ها شسته اي از ياقوت و زبرجد که از زنجير طلا عبور داده باشند مي آويختند.
بارهايي که شاهنشاه در ايام نوروز مي داد براي همه طبقات مملکت بود و همه به ترتيب در آن پذيرفته مي شدند. رسم چنان بود که از طبقات عامه شروع ميکردند تا در روزهاي آخر به شاهزادگان و اشراف برسند.
البته آنچه گفته شد، رسوم درباري بود. اما در ميان مردم هم جشن نوروز مراسم و تشريفاتي داشت که اثر قسمتي از آنها در پاره اي از کتب تاريخي و ادبي باقي مانده است؛ از جمله آنکه شب نوروز مردم آتشهايي مي افروختند و گرد آن شادي و جست و خيز مي کردند.
اين رسم بعدها باقي ماند و حتي در عصر خلافت عباسي در بغداد معمول بود. بعيد نيست که آتش چهارشنبه سوري از همين قبيل باشد.
بامداد نوروز براي روشني چشم به يکديگر آب مي پاشيدند و همي رسم است که به صورت پاشيدن گلاب باقي مانده است.
يکي ديگر از مراسم نوروز در دوره ساساني هديه دادن شکر و شيريني به يکديگر بود، که خوشبختانه هنوز معمول است. رسم ديگر کاشتن سبزي بود که در دربارها معمول بوده است؛ ولي مردم فقط به کاشتن هفت نوع سبزي اکتفا مي کردند و هر نوع از غلات را که بهتر ميروييد دليل قوت آن نوع از غلات در سال نو مي شمردند.
يکي از رسوم بامزه نوروز که مورد بحث ما در اين مقاله است اين بود که هر به چند سال که نوروز به شنبه مي افتاد از رئيس يهوديان چهار هزار درهم به عنوان هديه مي گرفتند.
البته اين مثل موقعي استفاده مي کنند که از کسي بعد از مدتي کاري بخواهند و او امتناع و يا به اکراه و بي ميلي تلقي کند، نظير همان رييس يهوديان که قلباً مايل نبود حتي بعد از هر سي سال هم نوروز به شنبه بيفتد تا او مبلغي به عنوان هديه به شاهنشاه بدهد.
۱۳۸۹ اسفند ۲۶, پنجشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر