عبارت بالا ناظر بر اعمال عبث و بيهوده اي است که نفعي بر آن مترتب نباشد. في المثل کسي از دامن لباسش ببرد و بر دوش وصله کند. يا مؤسسه اي براي کارمندش مبلغي مزاياي شغل يا پاداش مستمر منظور کند، اما همان ميزان و مبلغ را از حقوق اصلي آن کارمند کسر نمايد و جز اينها که نظاير زيادي دارد. اين گونه اعمال و اقدامات بيفايده به مثابه آن است که کوتاهي سبيل را با درازي ريش جبران نمايند. يعني از ريش قيچي کنند و به سبيل پيوند دهند.
اکنون ببينيم ريشه اين ضرب المثل بسيار معمول و متداول از کجا آب مي خورد.
کامران ميرزا نايب السلطنه در ميان فرزندان ناصرالدين شاه قاجار از همه بيشتر در نزد پدر مورد علاقه و محبت و به اصطلاح عزيز کرده بود. ايامي را که ناصرالدين شاه از تهران خارج مي شد و به خارج از کشور عزيمت مي کرد، سمت نيابت سلطنت را بر عهده مي گرفت و به همين مناسبت به لقب نايب السلطنه ملقب و معروف گرديد. کامران ميرزا در حيات شاه بابا مدتها حاکم تهران بود و تعدادي نايب در اختيار داشت که مأموران اجراي دارالحکومه بوده اند. اين نايب ها براي آنکه جلب توجه نايب السلطنه را بکنند و زهر چشمي از مردم گرفته باشند، هر کدام خود را به شکل و قيافه مخصوصي در مي آوردند.
مثلا يکي سبيل بلند آويخته انتخاب مي کرد. دومي سبيل چخماقي سربالا مي گذاشت. سومي ريش توپي و انبوه و سبيل آخوندي را بر مي گزيد. چهارمي سبيل کلفت و از بناگوش در رفته اي براي خود درست مي کرد و در عوض ريشش را به کلي مي تراشيد، و ... همچنين از جهت لباس هم بعضيها سرداري ماهوت آبي و برخي سرداري ماهوت مشکي با گلدوزي مخصوص مي پوشيدند. خلاصه هر کدام به شکل و هيبتي مخصوص و متمايز در مي آمدند و با چماقهاي نقره اي بر جان و مال مردم حکومت مي کردند.
يکي از اين نايب هاي دارالحکومه شخصي به نام نايب غلام بود. با هيکل درشت و سينه فراخ و ريش مشکي و انبوه و سبيل کلفتش در صف نايب هاي دارالحکومه بيش از ديگران جلب نظر مي کرد و او را نايب عنتري هم مي گفتند. زيرا روزگاري لوطي بود و عنتر (ميمون) داشت. عيب و نقص بزرگي که نايب غلام داشت اين بود که يک تاي سبيل بيشتر نداشت و از اين کمبود سبيل هميشه رنج مي برد. روزي کامران ميرزا ضمن عبور از مقابل صف نايب هاي دارالحکومه وقتي که چشمش به سبيل يکتايي نايب غلام افتاد بي اختيار خنده اش گرفت و گفت: «نايب غلام، يکتاي سبيلت را کجا گذاشتي؟!» از اين کلام حضرت والا همه خنديدند و نايب غلام بي نهايت شرمنده و سرافکنده شد.
چون کامران ميرزا از آنجا دور شد نايب غلام درنگ و تأمل را جايز نديده، خود را به آرايشگاهي که آرايشگر و سلمانيش با او آشنا بود رسانيد و با تهديد از او خواست که يک طرف سبيلش را که اصلا مو نداشت فوراً پر کند تا بتواند هنگام بازگشت نايب السلطنه مورد طعن و سخريه واقع نشود. هر چه سلماني اظهار عجز کرد که چنين کاري آن هم در آن فرصت کوتاه مقدور و ميسر نيست و او نمي تواند سبيل مناسبي پيدا کند و به پشت لب نايب بچسباند، نايب غلام زير بار نرفت و شوشکه را از کمر کشيد و گفت: «يا يک تاي سبيل برايم تهيه کن يا شکمت را با اين شوشکه سفره خواهم کرد!» سلماني بيچاره از ترس و وحشت به گريه افتاد و نمي دانست چه کند، زيرا او ريش تراش بود و تا کنون سابقه نداشت که ريش و سبيل بچسباند! در اين موقع تدبيري به خاطر نايب غلام رسيد و به سلماني امر کرد مقداري از ريش او قيچي کند و به سبيل بچسباند! سلماني دست به کار شد ولي در آن حالت ترس و لرز چگونه مي توانست از ريش بردارد و به سبيل وصله کند؟! دستش لرزيد و نايب غلام که خيلي عجله داشت و مي خواست خودش را به صف نايب ها در موقع بازگشت نايب السلطنه برساند با غضب آميخته به خشم قيچي را از دست سلماني بيرون کشيده خود را به آينه رسانيد و مقدار زيادي از ريشش را قيچي کرد و به سلماني داد. سلماني براي آنکه از شرش راحت شود ريش قيچي شده را با دست پاچگي به محل خالي سبيل نايب غلام چسبانيد و او را به دارالحکومه روانه کرد.
نايب غلام قيافه مضحکي پيدا کرده بود و هر کس او را با آن ريخت مي ديد زير لب مي خنديد، زيرا اگر چه سبيل پيوندي پيدا کرده بود، ولي يک طرف ريشش قيچي شده بود. در اين موقع صداي سم اسبهاي کالسکه شاهزاده کامران ميرزا به گوش رسيد. نايب ها و حضار دارالحکومه حسب المعمول به منظور احترام صف کشيدند و نايب ها با چماقهاي نقره اي به حالت خبردار ايستادند.
پيداست اين بار نايب غلام به خيال آنکه ديگر عيب و نقصي ندارد بيش از همه سينه جلو مي داد تا سبيلهايش را حضرت والا ببيند و تعريف کند. چون نايب السلطنه به مقابل نايب غلام رسيد و نگاهش به ريش قيچي شده و سبيلهاي پيوندي نايب افتاد اين بار به شدت خنديد و گفت: «نايب غلام، اين چه ريخت و شکل مضحکي است که پيدا کرده اي؟ آن دفعه سبيل تو يکتا بود. اين دفعه ريش تو يکتا شده است؟!» ميرزا احمد دلقک نايب السلطنه که در آنجا حضور داشت تعظيمي کرد و گفت: «قربان، نايب غلام از ريش گرفته به سبيل پيوند کرده است!» صداي خنده نايب السلطنه و حضار بلند شد و اين واقعه مدتها نقل و نـُقل محافل تهران بود تا اينکه رفته رفته به صورت ضرب المثل درآمد و مجازاً در موارد مشابه به کار ميرود.
۱۳۸۹ اسفند ۲۵, چهارشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر