عبارت بالا از امثله سائره است که بيشتر ورد زبان کسبه بازار و صاحبان دکانهاي بقالي در برخورد با مشترياني است که زياد چانه ميزنند، تا فروشنده مبلغي از نرخ جنس بکاهد، ولي فروشنده با عبارت مثلي بالا به مشتري پاسخ گويد.
نرخ شکستن نقطه مقابل نرخ بالا کردن و به معني کم کردن قيمت است که فروشنده حاضر است سرش بشکند ولي نرخ کالايش نشکند و پايين نيايد.
مثل بالا در مورد ديگر هم بکار ميرود، و آن موقعي است که کسي در عقيده و نيتي که دارد مقاوم و ثابت قدم باشد و ديگران بخواهند وي را از آن عقيده و نيت که گاهي با مصالح و منافعشان تضاد و تباين پيدا ميکند بازدارند؛ که در اين صورت براي اثبات عقيده و نيتش به ضرب المثل بالا متبادر مي شود.
از آنجا که واقعه تاريخي جالبي عبارت بالا را به صورت ضرب المثل درآورده است به شرح آن واقعه و ريشه تاريخي ميپردازد تا معلوم شود که سرشکستن چه ارتباطي با نرخ شکستن دارد.
خشايارشاه و يا به قولي گزرسس فرزند داريوش بزرگ، از آتس سا دختر کوروش کبير و سومين پادشاه سلسله هخامنشي پس از آنکه شورش مصر و بابليان را فرونشانيد، بر طبق وصيت پدرش تصميم گرفت به يونان حمله کند و شکست دشت ماراتن را که در زمان داريوش بزرگ رخ داده است جبران نمايد. خشايار شاه تا چهار سال بعد از تسخير ثانوي مصر به تدارکات و تجهيزات جنگي پرداخت و در سال پنجم تهيه حرکت خود را ديده است.
سپاهي را که خشايار شاه در اين لشکرکشي حرکت داده بود به اتفاق عقيده کليه مورخين يوناني و ايراني بزرگترين نيرويي بود که تا آنزمان به حرکت آمده بودند. مورخين در خصوص اين لشکرکشي ارقام مبالغه آميزي از يک ميليون تا پانصدهزار نفر نوشته اند که البته قابل تأمل است، ولي قدر مسلم اين است که لشکر عظيمي از طوايف و قبايل تابعه ايران فراهم آمده بود که دو نيروي زميني و دريايي را تشکيل ميداده است.(هردوت با مبالغه گوييهايش آمار سپاهيان و عمله و خدمه خشايار شاه را در اين جنگ پنج ميليون نفر نوشته که به هيچ وجه نمي تواند قابل قبول باشد.)
نيروي زميني وقتي که به کنار بغاز داردانل رسيد به فرمان خشايار شاه دو پل به طول 1150 ذرع از اتصال کشتيها به يکديگر ساخته بودند، يکي را فنيقي ها از طنابهايي که از کتان سفيد بافته شده و ديگري را مصريها از ريسمانهايي از کاغذ حصيري ساختند. ولي پس از آنکه پلها ساخته شد، باد شديدي برخاست و امواج کوه پيکر دريا چند کشتي آن پل را به يکديگر کوبيده، پلها را خراب کردند.
خشايار شاه از شنيدن خرابي پلها چنان در خشم شد که حکم کرد، دريا را تنبيه کنند و سيصد شلاق به آن بزنند! و مخصوصاً در حين اجراي حکم بگويند: «اي آب تلخ، اين مجازاتي است که شاه براي تو مقرر داشته، از اين جهت تو بد کردي و حال آنکه بدي از هيچ کس نديده بودي. خشايار شاه از تو عبور خواهد کرد، چه بخواهي، چه نخواهي. حق است که کسي تو آب شور و کثيف را نستايد و قرباني براي تو نکند!» (بايد دانست يونانيها از جهت کينه اي که نسبت به خشايار شاه داشته اند اين نسبتهاي عجيب و غريب را به او داده اند.)
معماران ديگر مأمور ساختن پل شدند و سيصد و شصت کشتي پنجاه پارويي و تعداد کافي کشتيهاي عظيم ديگر به نام "تري رم" را به سمت درياي سياه و 314 کشتي از همين نوع کشتيها را به سمت بغاز داردانل با طنابهاي ضخيم چهارلا به هم اتصال داده دو پل محکم ساخته و قشون و باروبنه را مدت هفت شبانه روز از روي آن عبور دادند.
آخرين نفر خشايار شاه بود که با تشريفات کامل از پل گذشت و قدم در خاک يونان گذاشت. آنگاه سفيراني به تمام مناطق يونان فرستاد و پيشنهاد تسليم و اطاعت کرد، ولي به آتن و آسپارت سفرايي نفرستاده بود، زيرا سفراي داريوش کبير را آتني ها به گودالي موسوم به باراتر و اسپارتي ها به چاهي انداخته، گفته بودند: «در آنجا براي شاه خاک خواهيد يافت و هم آب.»(بايد دانست که در عهد قديم هم سفرا و رسولان مصونيت شخصي داشته اند و اين عمل وحشيانه يوناني ها موضوع آتش زدن شهر آتن را تشديد کرد.) سپس خشايار شاه در سر راه خود هر جا مقاومتي ديد سرکوب کرده پيش رفت تا به معبر و تنگه ترموپيل رسيد.
يوناني ها اين تنگه را که باريکترين معبر براي عبور قشون بود و فقط يک ارابه ميتوانست از آن عبور کند براي پايداري مناسب دانستند و همينطور هم بود، ولي سپاه ايران بر اثر راهنمايي يک نفر يوناني به نام افي يالت از يک راه بسيار تنگ و باريک ديگر در تاريکي شب و با روشنايي چراغ پيش رفته، طليعه صبح به قله کوه رسيدند و از آنجا سرازير شده، يوناني ها را غافلگير کردند. (مراجعه شود به کتاب شاه جنگ ايرانيان در چالدران و يونان، ترجمه ذبيح الله منصوري)
در جنگ ترموپيل به گفته هردوت بيست هزار ايراني و هشت هزار يوناني من جمله لئونيداس سردار معروف اسپارتي کشته شدند و از آن پس سپاهيان ايران بلامانع پيش رفته تا به شهر آتن رسيدند و به انتقام آتش زدن شهر سارد و معبد و جنگل مقدسش، آن شهر خالي از سکنه و ارگ آن را که جز معدودي فقير و بيچاره در آن ساکن نبوده اند به حکم و فرمان خشايار شاه آتش زدند.
اما نيروي دريايي ايران که از سه هزار فروند کشتي جنگي بزرگ و کوچک تشکيل شده بود در ميان جزاير بي شمار درياي اژه پيش ميرفت و به سواحل يونان نزديک ميگرديد. يوناني ها که در دريانوردي مهارت کامل داشتند، تصميم گرفتند نيروي دريايي ايران را با آنکه از لحاظ کم و کيف بر نيروي دريايي آنها برتري داشت به هر طريقي که ممکن باشد از پاي درآوردند و شکست نيروي زميني خويش را جبران کنند. به اين منظور و براي تعيين محل جنگ و تاکتيک جنگي کنفرانسي با حضور اوري بياد رييس بحريه و تميستوکل سردار آتني و آدي مانت سردار کورنتي و ساير فرماندهان معروف دريايي يونان تشکيل داده به بحث و مشاوره پرداختند.
تميستوکل در اين جلسه مشاوره قبل از اينکه اوري بياد رييس بحريه سخني بگويد شروع به حرف زدن کرد تا عقيده خود را بقبولاند.
در اين موقع آدي مانت سردار کورنتي اعتراض کرده گفت: «تميستوکل، در مسابقه ها شخصي را که قبل از موقع برميخيزد، ميزنند!» تميستوکل جواب داد: «صحيح است، ولي کسي که عقب مي ماند جايزه نميگيرد!» آنگاه روي به اوري بياد کرد و گفت: «اگر در دريا باز جنگ کني براي کشتيهاي ما که از حيث عده کمتر از کشتيهاي دشمن و از حيث وزن سنگينتر است خطرناک خواهد بود، ولي در جاي تنگ ما قويتر خواهيم بود و به کشتيهاي ايران به علت تنگي جا و مکان مجال تحرک و تردد نخواهيم داد، گوش کن، دلايل مرا بسنج و کشتيها را از خليج سالامين خارج نکن که خليج سالامين به طور قطع و يقين بهترين و مناسبترين محل براي جنگ دريايي و برتري بحريه يونان بر ايران خواهد بود...» آدي مانت سردار کورنتي بار ديگر در مقام اعتراض برآمده و گفت: «شخصي که وطن ندارد بايد سکوت کند.» و مقصودش اين بود که زادگاه تو يعني شهر آتن به دست پارسي ها افتاده و تو بي وطن هستي و براي نجات شهر خود ميخواهي ما را به هلاکت و کشتن دهي. چيزي نمانده بود که اوري بياد تحت تأثير سخنان آديمانت و ساير فرماندهان قرار گيرد و از تمرکز نيروي دريايي يونان در خليج سالامين انصراف حاصل کند که تميستوکل سردار هوشيار آتني رو به اوري بياد کرده فرياد زد: «در خليج سالامين مي ماني و خود را مردي شجاع خواهي شناساند، يا ميروي و يونان را به اسارت سوق ميدهي؟» گفتار اخير و کوبنده تميستوکل به قدري رييس بحريه يونان را عصباني کرده بود که عصاي فرماندهي را بلند کرد تا بر فرق تميستوکل بکوبد؛ اما تميستوکل که به طرح نقشه خود اطمينان کامل داشت با نهايت خونسردي سرش را خم کرد و گفت: «سرم را بشکن و حرفم را نشکن.» اين گفته و ژست مدبرانه تميستوکل موجب گرديد که به فرماندهي کشتيهاي يوناني در خليج سالامين منصوب گرديد و تلفات سنگيني بر نيروي دريايي ايران وارد آورده، بحريه يونان را همانطوري که پيش بيني کرده بود به موفقيت و پيروزي رسانيده است.
باري، عبارت "سرم را بشکن و حرفم را نشکن" بر اثر مرور زمان تحريف و تصريفي در آن به عمل آمده به صورت: "سرم را بشکن و نرخم را نشکن" ضرب المثل گرديده، بالمناسبه مورد استناد و تمثيل قرار مي گيرد.
۱۳۸۹ اسفند ۲۸, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر