کانون ایرانیان: جنگ های ایران2
کانون ایرانیان

۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

جنگ های ایران2

جنگ مدائن پنجمین نبرد یزدگرد سوم پادشاه ساسانی با اعراب

عمر سعد دو ماه بعد بر سر دروازه پایتخت ساسانیان بود. تیسفون با گنجهاى بزرگش اكنون روبروى اعراب قرار داشت. سربازان عرب اكنون به حدود 60 هزارنفر افزایش پیدا كرده بود اما در اینجا اتفاق عجیب، ترس و فرار یزدگرد بود. تا این زمان در جنگهاى اعراب و ایران هنوز اتفاق قریبى نیفتاده بود و ایرانیان نیز مردانه مقاومت كرده بودند اما چون پایدارى و سرسختى اعراب بیشتر بود عاقبت در هر معركه اى فاتح مى شدند چنانكه دولت روم نیز در همین زمان على رغم مقابله قدرتمندانه مجبور به عقب نشینى گام به گام شده بود اما اینكه چرا یزدگرد تیسفون را بدون مبارزه رها كرد سؤال برانگیز است و جانشین او فرخ هرمز برادر رستم نیز على رغم چند مبارزه محدود در بیرون قلعه عاقبت این شهر افسانه اى را به تازیان واگذار كرد.




جنگ نهاوند آخرین نبرد یزدگرد سوم پادشاه ساسانی با اعراب


یزدگرد كه به رى عقب نشسته بود تصمیم گرفت براى آخرین بار شانس خود را بیازماید بنابراین با فرستادن سفیر به كلیه استانهاى باقیمانده ایران از آنها خواست تا براى وى نیرو بفرستند. به زودى از خراسان، سیستان، بلخ، اصفهان، فارس، كرمان و آذربایجان نیرو جمع شد و 150هزار سرباز ایرانى در نهاوند به فرماندهى فیروزان سردار پیر ایران گرد آمدند. اما اعراب نتوانستند بیش از 30هزار سرباز گرد آورند. به گفته برخى مورخین عرب ایرانیان در داخل شهر به دفاع پرداختند اما پس از آنكه اعراب به حیله خود را در حال عقب نشینى نشان دادند ایرانیان از اردو بیرون آمده وناگهان خود را با اعراب آماده به جنگ دیدند. اگرچه در این نبرد در اثر پایدارى اعراب ایرانیها شكست خوردند اما به نظر مى رسد باید نسبت به مقدار نیروهاى طرفین شك كنیم چرا كه هیچ گاه 150هزار سرباز از ترس قوایى در حد یك پنجم خود به شهرى پناه نمى برند مضافاً آنكه این سپاه براى پس گرفتن نواحى تسخیر شده جمع شده بود. بنابراین نیروى مذكور حداقل باید نیرویى در حد نیروى اعراب یا كمتر از آنها باشد كه ابتدا عقب نشینى و پناه به قلعه را انتخاب مى كند. (642میلادى) در هر حال شكست نهاوند سبب سقوط سایر ولایات ایران به دست اعراب مى شود. بررسى نتایج جنگهاى اعراب و ایران : اعراب مسلمان طى مدت كوتاهى طومار دوقدرت بزرگ دنیا را جمع مى كنند اما شكست ایران اهمیت بیشترى از شكست روم داشت كه تنها ولایات آسیایى و آفریقایى خود را از دست داد. ایران در آن زمان حداقل 2برابر خاك فعلى خود وسعت داشت و سقوط كامل آن در كمتر از ربع قرن سبب قدرت گرفتن قابل توجه اعراب شد. در فلات ایران، بین النهرین و آسیاى میانه نفوس بسیار زیادى وجود داشت و پیوستن آنها به اعراب سبب قدرت گرفتن این نیروى تازه از راه رسیده شد. اما شكستهاى ایران از اعراب را نباید فقط به حساب سستى رزمندگان ایرانى گذاشت چرا كه سربازان مذكور عمدتاً از طبقات فرودست بوده و به شدت از ظلم طبقاتى در عذاب بودند و از سوى دیگر اعراب تازه مسلمان نیز با انگیزه بوده وخود را در هر صورت برنده جنگها مى دانستند. مرحوم دكتر احمد حامى نویسنده كتابهاى متعدد تاریخى در كتاب خود به نام «مهر» مى نویسد: جنگهاى اعراب و سپاهیان ساسانى نه پیروزى اعراب و نه شكست ایرانیان بود بلكه پیروزى مردم ستم كشیده و رنج دیده و انتقامجوى ایران و ایمان مسلمانان بود. سربازان ایرانى جنگ نكردند زیرا چیزى نداشتند كه براى نگهدارى از دست بدهند آنها خواستشان این بود كه شكست بخورند تا جامعه طبقاتى ساسانیان برافتد و رنجشان به پایان برسد. حامى براى سخنان خود دلایلى منطقى نیز مى آورد یكى آنكه باقیمانده پیروان مانى و مزدك به عربستان رفته و مسلمان شدند و همانها بیشترین اثر را بر آشفتگى فكرى سربازان و مردم ایران و شوراندن آنها علیه جامعه طبقاتى داشتند همین امر سبب شد تا شورشهاى متعدد داخلى قواى نظامى ایران را ضعیف كند و حتى سربازان، فرماندهان خود را بكشند. حامى به درستى ذكر مى كند كه سپاهیان عرب براى فتح شهرهاى بزرگ ایران كافى نبوده اند چرا كه در تواریخ شمار آنها همواره 20یا 30هزار نفر بوده حال آنكه ایران در قرن هفتم میلادى حداقل از 100شهر آباد برخوردار بوده بنابراین متصور است كه شهرها به دست خود مردم سقوط مى كرده و سپس چپاول مى شده است. استاد حامى در كتاب خود تضادهاى بسیار جدى را از بین تاریخ متداول نوشته شده توسط اعراب را بیرون كشیده و كلاً آنها را رد كرده است. از جمله آنكه درباره جنگ قادسیه معتقد است، صحراى قادسیه در جنوب نجف اصلاً جاى نبرد 150هزار سرباز را نداشته و یا درجلوى دژهاى قدیمى با گنجایش بسیار كم بوده وهرگز نمى توانسته شاهد مبارزه دهها هزار سرباز باشد. درباره نبرد نهاوند نیز اطلاعات بسیار خوبى به ما مى دهد. وى مى گوید: در دره نهاوند جا براى جنگیدن چند هزار نفر نیز نیست چه برسد به مبارزه 180هزار سرباز. دره نهاوند از جنوب شرقى به شمال باخترى كشیده شده و رودى كه در آن روان است به گاماسب مى ریزد و كوههاى سر به فلك كشیده نهاوند را چون دژى در میان خود گرفته اند. به گفته حامى، اعراب هرگز در جنگهاى كوهستانى موفق نبوده اند و پا پیش نمى گذاشتند بنابراین در این نبرد نیز قاعدتاً یا نبرد در این ابعاد نبوده و یا آنكه برترى عددى اعراب بسیار قابل توجه بوده است نه آنكه 150هزار نفر در شهرى «حصارى» شوند و 30هزار عرب كه به نبرد در بیابان و زمین صاف عادت كرده اند آنها را تعاقب كنند. البته در مجموع تفاوتى در اصل ماجرا نیست. حكومتى در ابعاد حكومت ساسانى ظرف ربع قرن به كلى از هم پاشید و مجموعه تضادهاى درونى آن در كنار پیشروى اعراب مسلمان بزرگترین واقعه تاریخى قرن هفتم میلادى را رقم زد.





جنگ زاب نبرد ابومسلم خراسانی و شكست امویان

در جنگ دو روزه - 26 و 27 ژانویه - سال 750 میلادی که میان نیروهای ابومسلم خراسانی و لشکریان مروان آخرین حکمران امویان شرق در کنار رودخانه «زاب» روی داد، مروان شکست خورد و به مصر گریخت و در آنجا کشته شد. ابومسلم که بر ضد حکومت امویان به پا خاسته بود سال پیش از این )749 میلادی- 128 هجری خورشیدی( ارتش امویان را شکست داده بود و پس از این پیروزی، مروان را از خلافت خلع و آن را به ابوالعباس سفاح منتقل کرده بود. بسیاری از مورخان، این سال را آغاز خلافت عباسیان و گسترش نفوذ ایرانیان در امور حکومت نوشته اند. طولی نکشید که مرکز خلافت هم از شهر دمشق به شهر تازه ساز بغداد در 36 کیلومتری شمال مدائن )تیسفون( پایتخت پیشین ایران منتقل شد. نام «بغداد» که در زمان ساسانیان یک روستا و درختستان بود تغییر داده نشده است که «بغ» در فارسی میانه به معنای «خدا» و «داد» از مصدر دادن است که جمع دو کلمه معنای «هدیه خدا» را می رساند.





حمله مغولان جنگ جلاالدین خوارزمشاه با چنگیز خان

در قرن ۱۳ میلادى قدرت بزرگى به ایران كنونى تسلط داشت كه پس از ۵۰۰ سال ایران را یكپارچه كرده بود، اگرچه این نیرو اصالتاً ایرانى نبود، اما در دوران آن شهرهاى بسیار بزرگى در ایران پاى گرفت. قدرت خوارزمشاهیان به اندازه اى بود كه در كلیه دولتهاى آسیاى صغیر و خاور نزدیك مطمئن بودند توفان چنگیز به آنها نمى رسد، اما گذشت زمان چیز دیگرى را نشان داد. اولین برخورد در ۱۲۱۶ براى اولین بار در دشتهاى قرقیزستان طلایه داران خوارزم با مردان چنگیز كه از نبرد با طوایف مركیت باز مى گشتند، روبرو شدند و سربازان چنگیز علاقه اى به نبرد نشان ندادند و نیمه شب عقب نشینى كردند. چنگیز در این زمان هنوز قصد نبرد با سلطان محمد خوارزمشاه را نداشت، اما حمایت سلطان محمد عملاً او را مجبور به جنگ كرد. مرگ فرستادگان چنگیز حاكم اترار كه دست نشانده محمد خوارزمشاه بود، بازرگانان مغول را به جرم جاسوسى دستگیر و اموال آنها را غارت كرد و سپس به دستور سلطان، آنها را كشت. چنگیز اكنون براى حفظ آبروى خود چاره اى جز جنگ نداشت، چرا كه سلطان محمد آخرین سفیر وى را نیز چندى قبل كشته بود. در ۱۲۱۹ میلادى (۶۱۶ هجرى) چنگیزخان با عظیم ترین سپاهى كه تا آن زمان شرق به خود دیده بود، عازم اترار شد. انهدام قشون سلطان در ناحیه اى بین اوش و اترار سپاه چنگیز به سپاهى بزرگتر از خود برخورد. مورخین، سپاه سلطان محمد خوارزمشاهى را ۴۰۰ هزار تن ذكر مى كنند. نبردى سخت بین طرفین درگرفت، اما قدرت سواران بیابانگرد سبب بروز شكاف در صفوف سپاه خوارزم شد، از طرفى جوچى پسر چنگیز نیز در این نبرد با ابراز رشادت مانع گریز سپاه دشمن شد و با محاصره آنها قتل عام عظیمى از این سپاه به راه انداخت. شكست سنگین سلطان محمد سبب از بین رفتن روحیه جنگاورى خوارزمشاهیان شد و وى عملاً مرزهاى شرقى را بدون محافظ رها كرد. پس از آن، سپاه مغولى به ۳ دسته تقسیم شده و بخشى به فرماندهى جغتاى و اكتاى مأمور تسخیر اترار شدند، بخشى به سمت خجند حركت كرده و خود چنگیز نیز به سمت شهرهاى آباد سمرقند و بخارا حركت كرد. تنها شهر اترار مقاومت بى نظیرى (۶ ماهه) از خود نشان داد، اما نرسیدن نیروى امدادى سبب انهدام شهر و مرگ حاكم آن شد. حاكم بخارا نیز كه ۲۰ هزار سرباز داشت، ابتدا در كنار رود سیحون با سپاه مغول درگیر شد، اما پس از شكست، شهر تسلیم آنها گردید. خجند اما تقریباً بدون مبارزه تسلیم شد. سمرقند آخرین شهرى بود كه مى توانست از ورود مغولان به خراسان جلوگیرى كند، چرا كه پادگان سمرقند در اختیار ۴۰ هزار نظامى ترك بود. متأسفانه تركها تصمیم به تسلیم كردن شهر گرفتند و این مسأله سبب شد تا آنها نه تنها جان خود را (به دلیل قتل عام) از دست بدهند، بلكه تسخیر شهر با ارزش و آباد سمرقند، قدرت مغولان را دوچندان كند. چرا كه آنها از این شهر ۳۰ هزار سرباز جدید و ۳۰ هزار صنعتگر به كار گرفتند. همچنین فتح سمرقند، دره معروف و حاصلخیز زرافشان را نیز در اختیار مهاجمان قرار داد.






حمله تیمور گوركانی به ایران


تیمور لنگ كه در بین اروپاییان به تامرلان مشهور مى باشد، اصالتاً از نوادگان چنگیز بود. حملات ویرانگر او به آسیاى میانه و غرب آسیا را مى توان موج دوم حملات مغولان دانست. اگرچه به دلیل اینكه این حمله ۱۵۰ سال پس از حمله اولى صورت گرفت، در آن از برخى كشتارهاى كور مغولى اثرى نبود. در این بین اما مهمترین حمله تیمور را مى توان حمله به ایران دانست. اگرچه ایران در این زمان هویت متحد گذشته خود را نداشت. تیمور ابتدا با غلبه بر رقباى خود، ماوراءالنهر و خوارزم را گرفت. تیمور حمله بزرگ خود را در ۱۳۸۰ ابتدا علیه خراسان بزرگ صورت داد. او شهر هرات را به طور كاملاً ناگهانى تسخیر كرد و قندهار و كابل پس از آن مجبور به اطاعت شدند. اما در فتح كلات نادرى ناموفق ماند، به طورى كه پس از ۱۴ بار حمله این منطقه فتح ناشده ماند. دلیل این امر نیز ارتفاعات بلند قلاع و محصور بودن آن در بین كوه هاى سر به فلك كشیده بود. تیمور پس از این قصد سیستان كرد و در ۱۳۸۳ میلادى على رغم مقاومت سرسختانه مردم آن نواحى، كلیه قلاع آن نواحى را فتح كرد و به تلافى مقاومت مردم، دستور قتل عام داد. حمله به شمال و مركز ایران در ۱۳۸۴ پس از فتح مازندران به طرف رى و سلطانیه جلو رفت و در ۱۳۸۶ آذربایجان را اشغال كرده و از ارس گذشت. (۱۳۸۷) پس از آن حملات اصلى خود را معطوف اصفهان و شیراز كرد. اصفهان به دلیل مقاومت شدید با فرمان قتل عام روبرو شد و گفته مى شود ۷۰ هزار نفر از دم تیغ گذشتند اما شیراز به دلیل باز كردن دروازه شهر سالم ماند. تیمور پس از این غرب ایران را نیز تسخیر كرده و به تكریت لشكر كشید. نتیجه حملات تیمور به ایران تیمور اگرچه ادعا مى كرد كه از حملات خود هدف مذهبى دارد و خود را مسلمان مى دانست اما بیشتر حملات خود را متوجه مسلمانان از جمله ایران كرد. حمله تیمور به ایران چند اثر مهم داشت: ۱- اتحاد ایران را صد سال به عقب انداخت و خرابى هاى ناشى از حملات این مرد نیز آبادانى را دوباره از كشور ما دور كرد. ۲- پیروزى سریع تیمور بر سراسر ایران به او كمك كرد كه خود را سریع به غرب آسیا و شرق اروپا و جنوب روسیه برساند و بر مسائل نظامى و جغرافیاى سیاسى این كشور ها تأثیر گذارد و هند را نیز به راحتى فتح كند. ۳- اثر مهم تیمور به تاریخ دنیا را مى توان در مجموع تضعیف دولتهاى شرقى دانست در حقیقت تیمور با انهدام دولتهاى ایران، عثمانى، هند، ممالیك و خوارزم زمینه را براى قدرت گرفتن قدرتهاى غربى آماده كرد بى تردید ۲۵۰ سال یكه تازى مغولان بر ایران و شرق مهمترین دلیل عقب افتادگى شرق از تحولات «جهانى بود كه از قرن ۱۷ سرعت قابل توجهى یافته بود.» نبرد ۳۵: نبرد انقوره در تاریخ كمتر پیش مى آید كه ۲ قدرت نظامى هر دو در اوج، به هم برسند. معمولاً یك قدرت در حال اوج گیرى دولتهاى كهنسال بر سر راه را درهم مى كوبد و به پیش مى رود اما نبرد تیمور و بایزید اول استثناى تاریخ است دو قدرت بزرگ كه هر دو در حال اوجگیرى بودند به هم مى رسند و لاجرم یكى از آنها باید با دنیاى فاتحان خداحافظى كند. بایزید كه بود عثمانى ها از نیمه قرن ۱۴ میلادى در آسیاى صغیر قدرت گرفته بودند اما از زمان بایزید اول بود كه آنها ناگهان تبدیل به قدرت مطلقه جنوب اروپا شدند. این مرد قدرتمند عثمانى، در ۱۳۷۱ در نبردى سرنوشت ساز بلغارها را شكست داد و نیروهاى سر سخت صرب را نیز در كوزوو در هم كوبید. وى سپس در طى چند لشكر كشى موفق ۷ امیر نشین آناتولى را شكست داد و بوسنى و والاكى را از آن خود كرد. در این زمان وى در بین اروپاییها به ایلدرم یا صاعقه معروف شد چرا كه بر دشمن صاعقه وار مى تاخت و سرعت سیرش خیره كننده بود. بایزید اكنون براى فتح پایتخت افسانه اى بیزانس (قسطنطنیه) مانعى را در پیش روى نداشت. ورود تیمور به آسیاى صغیر تیمور در ادامه فتوحات افسانه اى اش اكنون ناگزیر از تصادم با عثمانى ها بود. وى در ۱۴۰۱ سیواس را تسخیر كرد و سپس بایزید را به قتل رساند آنگونه كه در تاریخ مذكور است بین دو سلطان نامه هاى تندى رد و بدل مى شود و تیمور مصمم مى شود كه بایزید را شكست دهد. در ۱۴۰۲ سپاه ۶۰ هزار نفرى بایزید به انتظار نیروهاى تیمور مى نشیند اما گویا نفرات تیمور بیشتر بوده اند. نبردى مرگبار بین طرفین در مى گیرد تیمور كه تاكنون اكثراً با نیروها و ارتشهاى سست روبرو شده بود براى اولین بار به زحمت مى افتد پس از آنكه نیروهاى تازه نفس ینى چرى متعلق به ارتش عثمانى وارد عرصه نبرد مى شود قلب لشكر تیمور از جا كنده مى شود اما سلطان بى رحم مغول به ازاى هر واحدى كه بایزید وارد كارزار مى كند ۲ واحد ذخیره را به میدان مى آورد و در نهایت على رغم پایدارى سپاه ینى چرى، تلف شدن دو سوم ارتش عثمانى سبب فروپاشى آنها مى شود. تقدیر چنین بود كه تیمور در هیچ جبهه اى بازنده نباشد اما این سلطان بى رحم دستور مى دهد كه بایزید را در قفس كنند. پیروزى بر عثمانى ها سبب فتح كل آسیاى صغیر به دست تیمور مى شود. نتیجه نبرد انقوره (آنكارا) نبرد انقوره از جمله نبردهاى ممتاز جهان بوده كه على رغم ارزش نظامى داراى اهمیت سیاسى نیز بوده است. اول آنكه قدرت عثمانى و فتح قسطنطنیه را ۵۰ سال به عقب مى اندازد و این امر مهم به عهده سلطان محمد فاتح در ۱۴۵۳ مى افتد. دوم آنكه به اروپا كه در آن زمان كاملاً در برابر عثمانى ها آسیب پذیر بود فرصت تنفس مى دهد گفته مى شود ناظران اسپانیایى با حساسیت زیاد ارتش تیمور را همراهى مى كردند تا نابودى دشمن اروپا (بایزید) را به چشم خود ببیند. و یا آنكه هنرى پادشاه انگلیس براى تیمور پیام تبریك مى فرستد. تنها عثمانیان یك شانس بزرگ دارند و آن اینكه جانشینان تیمور «بى لیاقت» بودند و در نتیجه به سرعت آناتولى از دست آنها مى رود.






جنگ ارومیه نبرد شاه عباس صفوی با عثمانی


در اواخر قرن ۱۶ قدرت نظامى عثمانى به حد اعلاى خود رسیده بود و اگرچه اتحاد اروپاییان مانع حركت آنها به سمت مركز و غرب اروپا شده بود اما آنها در حال توسعه مرزهاى جنوبى و شرقى خود بودند. در چنین زمانى آنها به جز ایران عملاً مانعى پیش خود نداشتند. عثمانیها در دوران قدرت خود در قرون شانزده و هفده شبه جزیره عربستان، خاورمیانه عربى ، مصر، لیبى و حتى الجزایر را در اختیار داشتند اما على رغم ۲ لشكركشى بزرگ سلطان سلیم و سلطان سلیمان هنوز نتوانسته بودند خاك اصلى ایران را تصرف كنند اگرچه بین النهرین را از دست ایران خارج كرده بودند. حملات جدید در ۱۵۸۷ عثمانى از ضعف موقت پیش آمده در حكومت صفویه استفاده كرد و سردار خود فرهاد پاشا را با ارتشى بزرگ روانه شمال بین النهرین كرد ارتش وى سپاه ۱۵هزار نفره ایران را در نزدیكى بغداد شكست داد و با تغییر جهت به شمال ایران تبریز را تصرف كرده و قصد جداكردن خوزستان و لرستان كرد. دراین زمان ایران شاه جوان و پرقدرتى را در اختیار داشت اما این مرد بزرگ كه بعدها به شاه عباس كبیر معروف شد در ابتداى كار خود كشورى را تحویل گرفته بود كه از چندین جهت تحت كنترل و تجاوز همسایگان بود. وى كه تنها یك سال از سلطنتش مى گذشت در ابتداى حكومت درگیر نبردهاى جنوب با پرتغالیها و شرق با ازبكان بود . بنابراین مجبور شد براى جلوگیرى از سقوط بخش غربى و جنوبى خاك ایران تن به مصالحه با عثمانى بدهد. در ۱۵۹۰ عثمانى ها شهرهاى تبریز، شیروان و ایالات گرجستان و لرستان را از دست ایران خارج كردند و در مقابل پیشنهاد صلح و تخلیه جنوب ایران را دادند كه شاه عباس پذیرفت. تشكیل ارتش منظم شاه عباس به خوبى دریافته بود كه نبرد با قدرتهاى غربى نظیر عثمانى و پرتغالیها متفاوت با جنگ با قدرتهاى محلى شرقى است و شكست سپاههاى آنها تنها در صورتى ممكن است كه ارتش از سلاحهاى آتشین و پیاده نظام جنگ آزموده برخوردار شود. از طرفى او مى دانست كه عثمانى به چیزى كمتر از فتح كامل ایران (به مانند فتح دهها كشور دیگر منطقه) رضایت نمى دهد بنابراین تمام قدرت را صرف احیاى ارتش ایران كرد. ارتشى كه عملاً پس از قدرت یافتن مغولان در ۴ قرن قبل از بین رفته بود. در ۱۶۰۰ او به جز ۶۰ هزار نیروى سوار قزلباش از ۱۰هزار سوار مخصوص شاه و ۱۲ هزار نیروى پیاده نظام برخوردار بود. الله وردى خان فرمانده معروف ایران نیز دراین زمان با استفاده از تجربیات اروپاییان (كه دشمن عثمانى بودند) تكنیك توپریزى را فرا گرفته و علاوه بر آن فنون استفاده از تفنگ را فرا گرفتند. سرپرسى سایكس در كتاب تاریخ ایران خود از قول یك سیاح انگلیسى اوضاع را چنین نقل مى كند: ایرانى مسلط، اكنون فنون جنگى را یاد گرفته و اكنون ۵۰۰ عراده توپ برنج و ۶۰هزار تفنگچى دارد ایرانیان زمانى كه شمشیر داشتند تركها از آنها مى ترسیدندو حالا كه ضربات آنها جدى تر و با صنایع گوگردى آمیخته شده مخوف شده اند. نبرد عظیم ارومیه در ۱۶۰۲ میلادى شاه عباس كه خود را آنقدر قوى دید كه بتواند پنجه در پنجه قدرت اول نظامى دنیاى قرن ۱۷ بیندازد بنابراین به سمت مناطق متصرفه عثمانى به راه افتاد و ظرف یك سال كلیه متصرفات آن كشور را باز پس گرفت سپس قصد فتح بغداد كرد. سلطان احمد پادشاه جوان عثمانى و پسر سلطان محمد سوم كه انتظار ضدحمله هاى ایران را نداشت تصمیم گرفت كه به مانند اسلاف خود سپاهى عظیم به سمت ایران گسیل كند بنابراین در ۱۶۰۳ سپاه ۱۰۰هزارنفرى عثمانى به فرماندهى جقال اوغلى به سمت تبریز به حركت درآمد . نیروهاى محلى از برابر ارتش عظیم عثمانى جا خالى كردند و گمان همه به این بود كه كار ایران تمام است. این در حالى بود كه شاه ایران با جمع آورى نیروهاى خود در حوالى دریاچه ارومیه انتظار سردار عثمانى و سپاه بزرگش را مى كشید. سپاه ایران دراین زمان حدود ۶۲ هزار نفر بود و توپخانه ایران نیز كوچكتر از تركها بود. تدبیر شاه عباس تقسیم سپاه به دو قسمت بود بنابراین ابتدا ۱۰هزار سوار از جان گذشته حمله را به سپاه عثمانى آغاز كردند (شاه عباس ۵۰هزار پیاده خود را از چشم فرماندهان عثمانى مخفى كرد) تركها به گمان آنكه با توپخانه قادر به دفع حمله سواران هستند نظم پیاده نظام خود را بر هم زده و سواران ایرانى را نشانه رفتند اما سرعت سواران ایرانى دراین زمان جاى خود را به مانورى بى نظیر داد یعنى سواران به جاى حركت مستقیم به سمت توپخانه و پیاده نظام در عرض سپاه عثمانى حركت كردند و بدون توجه به آتش سنگین توپهاى عثمانى خود را به عقب سپاه ترك رساندند . جقال اوغلى به گمان آنكه ۱۰هزار سوار اكنون كاملاً در محاصره خواهند بود با پیاده نظام راه برگشت سواران ایرانى را بست و با تغییر جهت توپها سعى در نابودى آنها كرد غافل از اینكه ۵۰هزار سرباز ایرانى با سرعت خود را به جلوى سپاه ترك رساندند و ناگهان نبرد به درجه اى شدت گرفت كه كار از دست فرماندهان ترك خارج شد همزمان با شدت گرفتن نبرد پیاده نظام ، سواران ایرانى كه اكنون از كمند توپ و پیاده نظام عثمانى خارج شده بودند با برگشت به سمت سپاه ترك قتل عام هولناكى را آغاز كردند. توپخانه عثمانى نیز قادر به عمل نبود چرا كه ۲ سپاه درهم آمیخته بودند. تا پایان روز ۲۰ هزار سرباز عثمانى كشته شدند و سپاه متلاشى شده عثمانى كلاً منطقه را به سمت غرب ترك كرد. شكست تركان در نبرد ارومیه سبب تصرف مجدد آذربایجان ، كردستان ، بغداد، موصل، دیار بكر ، گنجه، تفلیس و باكو شد و عثمانیان كلیه متصرفات خود را در ۳ دهه اخیر به ایران بازگرداندند. تداوم حملات عثمانى به ایران عثمانیان كه نمى خواستند شكست را از دولت ایران قبول كنند در ۱۶۰۷ سپاهى بزرگ به ایران فرستادند مرادپاشا فرمانده این سپاه بود اما این سپاه شكستى سخت از ایران خورد، ۹ سال بعد در ۱۶۱۶ سلطان مصطفى خلیل پاشا را با ۶۰ هزار سوار به جنگ ایران فرستادند وى على رغم پیروزى هاى اولیه در تسخیر تبریز ناموفق بود. در ۱۶۲۳ تركها آخرین كوشش خود را با اعزام سپاهى مجهز به ۴ واحد بزرگ توپخانه براى بازپس گیرى بغداد انجام دادند اما در تلاش خود ناموفق ماندند و چون نبرد ۶ ماه به طول انجامید در سپاه ترك شورش رخ داد و از این زمان به بعد زمان به شدت به زیان تركها پیش رفت چرا كه حضور شخص شاه عباس در سپاههاى ایران قدرت مدافعان بغداد را دوبرابر كرده و پس از ۷ ماه محاصره عملاً سپاه ترك روحیه خود را از دست داده و توسط نیروهاى ایران كاملاً منهدم گردیدند. نفرات باقیمانده سپاه عثمانى به دلیل گرسنگى هرگز موطن خود را ندیدند و در بیابانهاى عراق و سوریه تلف شدند. نتیجه نبردهاى شاه عباس بى تردید اگر در قرون شانزده و هفده شاهان پرقدرت صفویه در ایران حاكم نبودند ایران نیز جزو ایالات چهل و چندم عثمانى مى شد اما ضربات خردكننده ارتش شاه عباس و شجاعت سواران قزلباش بازوان متجاوز عثمانى را از كار انداخت و این ارتش جهنمى را مجبور كرد كه به تصرفات سرزمین خود قانع بماند مضافاً آنكه نبردهاى ارومیه و بغداد حداقل یك سوم نیروهاى امپراتورى مذكور را هدر داد و توان این كشور را براى ادامه تجاوزاتش به غرب تحلیل برد. تاریخ دوباره تكرار شد و ایران به مانند ۱۷۰۰ سال قبل مجدداً شمشیر قدرتى مخوف در جنوب اروپا را كند كرد و به سربازان مشابه لژیونرهاى رومى ضرب شست «شمشیر ایران» را چشاند. جنگ چهل و هفتم : نبردهاى خلیج فارس در قرن ۱۶میلادى در اروپا دو قدرت بزرگ دریایى فعال بود. اسپانیا و پرتغال . واسكودو گاماى پرتغالى و فعالیت كاشفان بزرگ این كشور ابتدا سبب بازشدن پاى مردان دریانورد به مناطق جدید شد و سپس جنگاورانى مانند البوكرك به سرعت فتوحات را گسترش دادند. در ۱۵۸۰ به مدت نیم قرن پرتغال به تصرف اسپانیا درآمد اما فتوحات این كشور در سراسر جهان هنوز جزو داراییهاى پرتغال محسوب مى شد و این كشور به سادگى حاضر به واگذارى میدان به قدرتهاى «قرن هفدهمى » نبود. ورود انگلستان به خلیج فارس از جمله نقاطى كه پرتغال در آن حضورى قوى داشت خلیج فارس بود و انگلیس و هلند كه براى ورود به آسیاى نزدیك و هند برنامه هاى فراوانى داشتند مجبور بودند ابتدا این قدرت سنتى را از میان بردارند. بنابراین بین كشتیهاى انگلیسى و پرتغالى (كه مانع تجارت انگلیسها شده بودند) در ۲۸ دسامبر ۱۶۲۰ در شرق بندر جاسك (در جنوب ایران) درگیرى به وقوع پیوست. ۴كشتى انگلیسى در حالى حمله به ناوهاى پرتغالى را آغاز كردند كه ۴ ناو پرتغالى جثه اى بزرگتر داشته و از رقیب تازه وارد ترس چندانى نداشتند اما پشتكار انگلیسها سبب شد تا پرتغالیها به سادگى شكست خورده و عقب نشینى كنند. همكارى ایران و انگلیس چنانكه سرپرسى سایكس مى گوید در ۱۶۲۱ ایرانیها تصمیم گرفتند با كمك نیروى دریایى انگلیس، پرتغالیها را براى همیشه از منطقه بیرون كنند چرا كه مردان پرتغالى مبدل به چپاولگران دائمى بنادر جنوبى ایران شده بودند. قلعه پرتغالیها در جزیره بزرگ قشم واقع بود و ایرانیها موفق شده بودند از غفلت پرتغال استفاده كرده و یك لشكر كامل را به داخل جزیره بفرستند. تقسیم كار مشخص بود نبرد دریا با انگلیسها و نبرد خشكى با ایرانیها. سود ایران نیز خلاصى از قدرت خشن دریانوردان پرتغال و سود انگلیس توسعه تجارت دریایى خود در منطقه. در ژانویه ۱۶۲۲ ، ۹ كشتى انگلیسى پس از آنكه در تنگه هرمز با مشكلى مواجه نشدند اقدام به پیاده كردن توپ در جزیره قشم كرده و قلعه مذكور به سرعت به تسخیر متفقین درآمد. بلافاصله نیروهاى ایرانى و انگلیسى به هرمز حمله كرده و عمده قواى پرتغال را شكست داده و كلیه كشتى هاى آن كشور را به آتش كشیدند. نیروهاى ایرانى كه تحت فرمان امام قلى خان حاكم شجاع فارس بودند حمله را به قلعه اصلى هرمز آغاز كردند و على رغم كشته هاى زیاد در نهایت قلعه به تصرف مهاجمان درآمد. پایان كار پرتغال اگرچه شكست هاى اخیرالذكر پرتغال را به شدت در منطقه ضعیف كرده بود اما هنوز آنقدر قدرت داشتند كه سواحل جنوب خلیج فارس را در اختیار بگیرند و اتحاد هلند و انگلیس نیز نتوانست آنها را از منطقه براند و حتى انگلیس بهترین كشتى هایش را در نبرد از دست داد تا آنكه در ۱۶۳۰ پس از آنكه نیروهاى اعزامى پرتغال براى تصرف مجدد هرمز شكست خورد و در مسقط نیز «امام عمان» بر نیروهاى پرتغالى مسلط شد ناگهان امپراتورى پرتغال در شرق نزدیك كاملاً از هم پاشید. نتیجه نبرد نبردهاى هرمز سبب شد كه براى همیشه پرتغال از صحنه قدرتهاى دریایى حاضر در شرق كنار برود. این كشور در ۱۵۷۸ مستعمرات خود در آفریقا را از دست داده بود و در قرن ۱۷ نیز مقدر بود تا بقیه تصرفات خود را نیز تقدیم هلند و انگلیس كند. اما انگلیس كه در این زمان در درجه اعلاى دوستى با شاه عباس صفوى بود از آن زمان تا ۱۹۷۰ (یعنى ۳۴۰ سال بعد!) منطقه را ترك نكرد وثابت كرد كه میهمان سپاسگزارى نیست. نبردهاى دریایى خلیج فارس اگرچه كوچك بودند اما تأثیرگذارى جدى در توسعه انگلیس و در مرحله بعد فتح هند از خود نشان دادند.





جنگ چالدران نبرد شاه اسماعیل صفوی با سلطان سلیم عثمانی

یكى از دلایل پیشرفتهاى سریع عثمانیان در اروپا، ضعف دولتهاى شرقى (ایران، میان رودان، شامات و عربستان) بود اما در سال۱۵۰۰ در ایران براى اولین بار پس از قرنها، حكومتى ایرانى بر سر كارآمد. وجود این حكومت كه بعدها به صفویان معروف گشت از جمله دلایل ضعف پیشروى عثمانى ها در غرب است. شروع این خاندان به دست شاه اسماعیل صفوى بود. وى مردى جنگاور، جوانمرد واصولاً شیعه گرا بود. وى ابتدا گیلان و تبریز و همدان را گرفت و پس از هم قسم شدن هفت طایفه ترك با وى غرب ایران را تصرف كرده و با در هم كوبیدن ازبكها شرق ایران و خراسان را نیز به دست آورد. قدرت گرفتن دولت ایران و در خطر افتادن بغداد دولت عثمانى را نگران كرد. عثمانى ها در این زمان فرمانروایى به غایت بى رحم موسوم به یاووز داشتند. سلطان سلیم رامى توان یكى از ۴سلطان بزرگ عثمانى دانست.(سلطان مراد، سلطان محمد فاتح، سلطان سلیمان وسلطان سلیم). آنگونه كه برخى مورخین نظیر سرپرسى سایكس مى گویند، اعزام سفراى ایران به نزد ممالیك مصر و مجارستان در ۱۵۱۴ دلیل اصلى عجله سلطان براى نابودى صفویان بوده است. كشتار ۴۰هزار شیعه در آسیاى صغیر و فرستادن نامه هاى تند براى شاه اسماعیل نبرد را ناگزیرنشان مى داد. ۱۲۰هزار سرباز ترك در مرزهاى ایران آنچه بر هیبت تركها در هنگام نبرد مى افزاید سپاههاى بزرگ و عظیم آنها بود به طورى كه به شهادت تاریخ آنها در قرون ۱۵ ۱۶، و ۱۷ همواره برترى خرد كننده اى از نظر نفرات در میدان نبرد بر حریفان خود داشتند. در این زمان نیز شاه اسماعیل براى كمك به «بابر فرمانرواى هند» ارتشى را به آسیاى مركزى فرستاده و در نتیجه قادر به آماده كردن ارتشى در این ابعاد نبود اما در عین حال دور از مردانگى مى دانست كه ارتش عثمانى را در غارت غرب ایران راحت بگذارد به همین دلیل على رغم اینكه به او خبر دادند سلطان سلیم از ۱۲۰هزار سرباز تربیت شده و منظم، سواره نظام، ینى چرى، تفنگدار و واحدهاى برگزیده توپخانه برخوردار است خود را در دشت چالدران در نزدیك ارومیه به سپاه عثمانى رساند. حال آنكه به گفته مورخان تنها نیرویى بین ۳۵ تا ۶۰هزار سرباز در اختیار داشت. عثمانیان از همان ابتدا با مشاهده سواران ورزیده ایرانى فهمیدند كه توپخانه وینى چرى ها باید سرنوشت جنگ را تعیین كنند. بنابراین توپها وینى چرى ها پشت سپاه پیاده و سواره عثمانى پنهان شدند و در حقیقت نقش ذخیره استراتژیك تركها را بازى كردند. شاه اسماعیل سپاه خود را به دوقسمت كرد و یك قسمتى را به فرماندهى رئیس طایفه استاجلو از طوایف جنگاور ترك سپرد و نیمى دیگر از سپاه را، خود فرماندهى كرد. شاه اسماعیل براى آنكه مى دانست تركها از توپ به خوبى استفاده مى كنند تنها راه را در حركت سریع به سمت دشمن دید بنابراین همزمان، ۳۵هزار سوار (یا ۶۰هزار) ایرانى از ۲جناح به جناحین عثمانیان حمله بردند. حركت شاه اسماعیل به اندازه اى جسورانه و سریع بود كه امواج پیاده و سوار ترك نتوانستند مانع رسیدن او به واحدهاى توپخانه شوند اما در جناح دیگر سواران استاجلو درست در زیر آتش توپخانه قرار گرفتند و بیشتر آنها از جمله رئیس استاجلو از بین رفتند. شاه ایران و سواران باقیمانده اش وسط میدان جنگ كه اكنون دیگر به دلیل «مغلوبه شدن» جاى مناسبى براى آتش ریزى توپخانه نبود به سختى نیروهاى ترك را در هم مى كوبیدند اما سلطان سلیم ناگهان نیروى مرگبار ینى چرى ها را وارد میدان كرد. سواران ایرانى براى خروج از بن بست بى محابا به صفوف ینى چرى حمله كرده و گمان كردند حركت بسیار سریع آنها پیاده نظام مذكور را از هم خواهد پاشید اما این مردان سراسر سرخپوش مانند ستونهاى متحرك سلاح به دست از جاى خود نجنبیدند وحتى صفوف خود را براى عبور سواران ایرانى باز نكردند در نتیجه نبرد وارد خونین ترین بخش خود شد و هزاران نفر از نیروهاى طرفین دشت چالدران را با خون خود رنگین كردند. نیروى سوار ایران در محاصره كامل در حال مقاومت بود كه ناگهان سربازى از نیروهاى ینى چرى شكم اسب شاه ایران را درید و پاى او را نیز با ضربتى دیگر زخمى كرد. مردان قزلباش كه قصد نداشتند به هیچ وجه شاه خود را در میدان تنها بگذارند با از جان گذشتگى شاه زخمى را بر اسب سوار كردند وسعى كردند از میان مردان سمج ینى چرى بگذرند. سرعت عمل عشایر قزلباش و خستگى جنگاوران عثمانى سبب شد تا رخنه اى در بین آنها ایجاد شود وباقیمانده سواران ایرانى میدان جنگ را ترك بگویند. اردوى ایران توسط عثمانى ها غارت شد و تبریز نیز به دست تركها افتاد اما سلیم تنها به تصرف كردستان و دیار بكر قناعت كرد. نتیجه نبرد ورود صفویان بار دیگر قدرت بزرگى را در شرق امپراتورى عثمانى ایجاد كرد. عثمانیها در این زمان در اوج قدرت بودند آنها ۲سال بعد كل مصر را تسخیر كردند و در شرق نزدیك و شمال آفریقا دولتى از دست آنها نجات نیافت اما سرسختى سربازان ایرانى براى آنها این پیام را داشت كه باید منتظر رخداد جنگهاى عظیمى در این بخش از جهان باشد. نبرد چالدران سرآغاز جنگهاى ایران وعثمانى بود كه مانند جنگهاى ۸۰۰ساله ایران ورودیكى از طولانى ترین نبردهاى تاریخ بود و عاقبت ۴قرن بعد به ضعف مفرط ۲كشور منجر شد در حالى كه هیچ یك از طرفین نتوانستند به برترى قطعى بر علیه دیگرى دست بیایند اما همین كه ایرانیان توانستند استقلال خود را در برابر دولتى كه دهها كشور را مسخر كرده بود حفظ كند نكته اى بسیار امیدوار كننده بود. شاهنشاهى جوان صفوى در زمان شاه اسماعیل و شاه طهماسب نتوانست به ارتشهاى بزرگ و عثمانى غلبه كند اما مقاومت آنها پایه اى شد براى پیروزیهاى قرن۱۷ شاهان ایرانى بر عثمانیان.

0 نظرات:

ارسال یک نظر