خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست ؟ کشته عشق توام بی تو سرانجامم نیست
چلچراغ نگهت چون بدرخشد به شبم حاجتی بر مه و بر عقد ثریایم نیست
گر چه پا بسته زنجیرم و محبوس تنم عشق تو مونس جانم شده پروایم نیست
از همه نعمت عالم که بشر می خواهد از خدا جز تو مرا هیچ تمنایم نیست
پادشاهی دو عالم همه قول است و غزل چون به وصل تو رسم کون و مکان جایم نیست
روز دیدار تو را می طلبم در همه حال صبرم از کف بدر و طاقت هجرانم نیست
طالع بخت من از حسن تو سرو است مدام خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست ؟
سعید چرخچی
۱۳۹۰ خرداد ۶, جمعه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر