گذری بر زندگی شگفت انگیز و میهن پرستانه بابك خرمدین
خَرَّم در زبان پارسی هر چیزی است كه خوشی و شادی و لذت را برای انسان فراهم آورَد. اینكه بهار و باغ و بوستان را خُرَّم گوئیم به این دلیل است كه مایهی شادی و نشاطاند. واژه دین از دَینه اوستایی می باشد که به معنی وجدان انسان معروف است . خُرَّمدین، و بصورت امروزینش دینِ خُرَّم بمعنای دینی است كه در کنار انسان ساز بودنش مایهی شادی و خوشی مردمان شود . تعریف دین به این مفهوم در جایجای گاتای زرتشت آمده است ، مؤلف كتاب البدء والتاریخ درباره پیروان زرتشت میگویند: هرچه انسان خرمی بیشتری بطلبد اندوه اهریمن بیشتر میشود و اهریمن بیشتر درصدد جنگیدن با انسان برمیآید ؛ و در تعریف عقاید خرمدینان مینویسد كه آنها هرچه باعث شادی و لذت باشد و طبیعت انسان به آن علاقه داشته باشد و زیانی به كسی نرساند را مباح میدانند . نهضت حق طلبانه خرم دینان را می توان نهضتی بزرگ در تاریخ ایران دانست . زیرا روحیه ملی و ضد بیگانه را در ایران زمین گسترش داد . معنی واژه بابک در واژه نامه پهلوی - اوستایی استاد بهرام فره وشی از پاپک گرفته شده است که پدر عزیز و کوچک معنی می دهد . یکی از بزرگان سرزمین ایران از نیای ساسان نیز بوده است . متاسفانه عده ای از پانترکهای بی سواد دست به جعل نام این بزرگ مرد ایران زده اند و در سایتهای خود از او به عنوان قهرمان ترکان نام می بردند و او را از ترکستان و مغولستان که سرزمین ترکها می باشد خوانده اند . ولی خوشبختانه نام و معنی وی صددرصد ایرانی است و این حرکات فقط کوته فکری – عدم آگاهی و تفکری متحجرانه از آنها را برای ما نمایان می سازد . پاپک خرمدین از سرزمین آریایی مادهای آذربایجان کجا و بای بک ساختگی عده بچه تجزیه طلب از نوادگان وحشی چنگیز خان مغول کجا ؟!؟!؟ بابك از نژادی ایرانی و مسکنش آذرآبادگان بود، گویا مسلمانش كرده بودند و نام عربیش حسن بود. جنبشی كه بابك در ایران آغاز كرد و رسما نام جنبش خرمدینان برخود داشت، یك ایدئولوژی مشخصی را مطرح میكرد كه هدفش براندازی نهائی سلطهی عرب - برقراری مساوات انسانی در ایران - تأمین خوشی برای همگان و بازگشت به شکوه و عظمت ایران باستان بود. ابن حزم مینویسد كه ایرانیان ازنظر وسعت ممالك و فزونی نیرو برهمهی ملتها برتری داشتند، به همین جهت لقبِ آزادگان را ممالک دیگر برای ایرانیان برگزیدند . چون دولت باشکوه و سترگ ساسانی بر اثر نبردهای طولانی با امپراتوری روم و هجوم تازیان جنگجو برافتاد و عرب كه نزد آنها دونپایهترین قوم جهان بود برآنها مسلط گردید این امر بر ملت ایران گران آمد و خود را با مصیبتی تحملنشدنی روبرو یافتند، و برآن شدند كه با راههای مختلف به جنگ با اعراب برخیزند. ازجمله رهبران آزادی بخش و ملی ایران میتوان سنباد، مقنع، استادسیس، بابك و دیگران را نام برد . دولت ساسانی که نیز که در سالهای پایانی عمرش به سر می برد بدون شک اگر با حمله اعراب روبرو نمی گشت با قیامهایی ملی همچون زمان پارتیان تغییر سلسله می دادند و حکومتی قوی تر و جدید به صورتی کاملا ایرانی روی کار می آمد همانگونه که پارتیان بر ضد سلوکیان یونانی در ایران قیام کردند و دست بیگانگان را از این سرزمین برچیدند و سلسله قدرتمند شاهنشاهی پارتی را برقرار نمودند نام خرمدین كه به پاخاستگانِ ایرانی برای این جنبش برگزیده بودهاند به روشنی نشان میدهد كه این یك جنبش مزدكی بوده و همهی شعارها و برنامههای مساواتطلبانه و ضد بهرهكشی مزدك را دنبال میكرده است. خود مزدک در تاریخ ، دینی که ادعای پیامبری آن را می کرد از زرتشت گرفته بود و با تغییراتی می خواست آن را به روز کند ولی چون در برابر دین بهی که دارای پایه های بسیار کهن بود قدرتی نداشت نتوانست گسترش یابد . ابن حزم تصریح میكند كه خرمدینانِ پیرو بابك یك فرقهی مزدكی بودند . اساس تعالیم مزدك برآن بود كه مردم باید هم دراین دنیا و هم دردنیای دیگر به سعادت و شادمانی دست یابند؛ یعنی هم دراین دنیا با كسب وكار وكشاورزی و صنعتْ برای خودشان بهشت بسازند، و هم با انجام كارهای نیكو و خودداری از كارهای بد رضایت خدا را حاصل كنند تا درآخرت به بهشت بروند. نیك در تعالیم مزدك عبارت بود ازگفتار وكرداری كه به خود یا دیگری منفعتی برساند و سعادتی فراهم آورَد؛ و بد عبارت بود ازگفتار یا كرداری كه به خود یا دیگران آسیب و گزند وارد آورد یا سبب محرومیت شود. ابنالندیم در وصف یكی از ایرانیانِ مزدكی مقیم بغداد به نام خسرو ارزومگان كه وی را پیرو مذهبی شبیه مذهب خرمدینان نامیده، مینویسد كه به پیروانش دستور میداد بهترین لباسها بپوشند، و خودش نیز بهترین لباسها میپوشید و به آن افتخار میكرد. مركز فعالیت بابك در آذربایجان بود ولی نهضتش در تمامی شهرهای ایران مشغول به فعالیت بود . جماعات بزرگی از عربها پس از یورش سپاه اسلام در شهرها و روستاهایش آذرآبادگان اقامت گرفته بودند. هدف او از میان بردن سلطهی اربابانِ عرب بود كه نزدیك به دوقرن مردم ایران را تاراج میكردند. قبایل عرب همراه با فتوحات عربی به درون آذربایجان و دیگر شهرهای ایران سرازیر شدند. بلاذری دربارهی سرازیر شدنِ عربها به آذربایجان در زمان عثمان ، مینویسد بسیاری از عشایر عرب از بصره وكوفه و شام به آذربایجان سرازیر شدند و هرگروهی برهرچه از زمین توانست دست یافت و مصادره كرد، و بعضیشان زمینهائی را از عجمها خریدند و روستاهائی نیز به این عشایر واگذار شد، و مردم این روستاها به مُزارعینِ اینها تبدیل شدند آغاز نهضت بابك در ایران را سال ١٩٤خ ذكر كردهاند. در مدت كوتاهی سراسر روستائیان نیمهی غربی ایران و جنوب ایران به نهضت خرمدینان پیوستند. طبری مینویسد كه مردم روستاهای نواحی اصفهان و همدان و ماهسپیدان و مهرگانكدك و جز اینها نیز به دین خرمدینان درآمدند . نخستین درگیری ناكامِ سپاهیان دولت عباسی و بابك درسال ١٩٨خ گزارش شده و خبر از شكست سپاه عباسی میدهد. دومین درگیری ناكامِ سپاه عباسی و بابك درسال ٢٠٠خ بود كه بخش اعظم سپاهیان عباسی را بابك در غربِ ایران- نزدیكیهای همدان- كشتار كرد. اعزام نیروهای عباسی به جنگ بابك درسراسر سالهای ٢٠٠- ٢٠٦خ تكرار شد و هربار از بابك شكست یافتند. در سال ٢٠٣خ در دو نبرد بزرگ، دوتن از فرماندهان برجستهی دولتِ عباسی به قتل رسیدند؛ و یك فرمانده برجسته نیز شكست یافته فرار كرد. در سال ٢٠٦خ یك افسر برجستهی عرب با سِمَتِ والی آذربایجان اعزام شد و سپاه بزرگی در اختیارش نهاده شد تا بهكار بابك پایان دهد. این مرد نزدیك به دوسال با بابك درگیر بود، و در خردادماه ٢٠٨خ دركنار روستای بهشتاباد كشته شد و بخش اعظم سپاهش قتل عام شدند. خلیفهی عباسی در اواسط تابستان ٢١٢خ چندین لشكر به غرب ایران فرستاد، كه به گزارش طبری شصت هزار تن از روستائیان ناحیهی همدان را قتل عام كردند، ولی بابك توانست شكستهای سختی بر این نیروها وارد سازد و با تلفات ، این متجاوزان را با شكست به بغداد برگرداند. به دنبال این شكستها، خلیفه تصمیم گرفت كه امر مقابله با بابك را به یك افسرِ مانوی مذهبِ نومسلمان ایرانی معروف به افشین ، از خاندان ساسانی واگذارد. افشین چندی پیش برای سركوب شورشهای مصر اعزام شده بود و مأموریتش را به نحوی بسیار پسندیده انجام داده بود و هنوز در مصر بود. اورا خلیفه فراخوانده به مقابلهی خرمدینان گسیل كرد. افشین درناحیهی همدان مستقر شد و در غرب و مركزِ ایران از همدان و آذربایجان تا اصفهان و ری، با بزرگان روستاها مذاكراتی انجام داد و وعده های دروغین برای متفرق کردن آنها از کنار بابک به آنان داد كه به ظاهر برآورندهی خواستههای روستائیان بود افشین پس ازآنكه اوضاع غرب ایران را در خلال یكسال و نیم با سیاست ضد ایرانی و در جهت حمایت از اعراب و تهدید و هدایای نقدی (كه به دهخدایان میداد) آرام كرد، برای به دام افكندنِ بابك نقشه چید. كاروانی با محمولهی امداد مالی و غذائی از بغداد عازم اردبیل شد تا به دژی كه محل استقرار سپاهیان خلیفه بود تحویل دهد. بابك بیخبر از دامی كه افشین برایش چیده بود، تصمیم گرفت كه راه را برآن كاروان بربندد و محمولههایش را تصاحب كند. افشین شبانه بدون سروصدا و بدون نواختن كوس و كَرانای (شیپور جنگی)، در نزدیكیهای دژ موضع گرفت؛ زیرا یقین داشت كه بابك برای تصرف دژ خواهد آمد. بابك ابتدا یك قرارگاه كوچكِ سپاهیان خلیفه بر سرراهش را مورد حمله قرار داد و افرادش را كشت، آنگاه به كنار دژ رفته به افرادش استراحت داد كه روز دیگر به دژ حمله كنند. دراین هنگام افشین براو شبیخون زد. گویا همهی افرادی كه همراه بابك بودند كشته شدند، ولی بابك سالم ماند (زمستان سال ٢١٤خ). افشین پس ازآن به برزند برگشت و آنجا اردو زد تا با ادامه دادن تماس با كلانترانِ روستاها كار پراكنده كردن بقایای هواداران روستائی بابك در ایران را دنبال كند. از اوائل سال ٢١٥خ منطقهی نفوذ بابك كه سابقا به همدان و اصفهان و ری میرسید، ازحد مناطق كوهستانی هشتادسر در آذربایجان فراتر نمیرفت. افشین پس از برگزاری مراسم نوروز و سیزده بهدر برای حمله به بابك آماده شد. نخستین حملهی او به هشتادسر با شكست مواجه شد. پس ازآن در سراسر ماههای این سال چندین حمله به هشتادسر صورت گرفت كه همه ناكام ماند. داستان این نبردها را طبری با استفاده از آرشیو گزارشهای كتبی به تفصیل دقیقی درحجم حدود ٣٠ صفحه ذكر كرده است كه همه خبر از رشادتهای بیمانندِ بابك و یارانش میدهد. در بهار سال ٢١٦خ سپاه امدادی خلیفه با سی میلیون درهم كمك مالی به بَرزَند رسید؛ افشین حملاتش به بابك را ازسر گرفت. افشین ابتدا به كلانرود منتقل شده درآنجا اردو زد و برگرد خویش خندق كشید. به زودی یك لشكر بابك تحت فرمان آذین- برادرِ بابك- به سوی كلانرود حركت كرد. نبرد سپاهیان افشین و بابك در یكی ازدرههای تنگ كوهستانی درگرفت، كه تفاصیل آنرا طبری ذكر كرده ولی نتیجهی آن را معلوم نمیدارد. ازآنجا كه این تفاصیل از روی سند كتبی گزارش افشین نوشته شده، میتوان پنداشت كه افشین این بار نیز با شكست مواجه شده ولی شكست خود را در نامهاش منعكس نكرده باشد. دراین میان لشكرهای امدادی پیوسته از بغداد میرسید. افشین پیشروی آهسته در گذرگاههای كوهستانی به سوی قرارگاه بابك را ادامه داد. او بر هركدام از گذرگاههای استراتژیك دست مییافت دژی بنا میكرد و پیرامونش را خندقی میكشید و لشكری درآن میگماشت تا تحركات احتمالی روستائیان منطقه را زیر نظر بگیرد. بدین ترتیب افشین به قرارگاه بابك در منطقهی بذ در کلیبر نزدیك شد. ازاین به بعد نام بخاراخدا از فئودالهای بزرگِ ایرانیتبارِ سغد بعنوان یكی از فرماندهان برجستهی سپاه افشین به میان میآید. استقرار افشین برفراز یكی از بلندیهای مشرف بر بذ دركنار رودرود ماهها بطول انجامید. بابك دستهجات مسلحش را به گذرگاههای كوهستانی میفرستاد تا دستهجات افشین را به دام افكنند، و خودش در قرارگاهش در برابر دیدگان افشین موضع گرفته بود و همهروزه جشن شادی برپا میكرد و افرادش نای و دهل میكوفتند و پایكوبی میكردند و سرود میخواندند و افشین خائن به ایران را به استهزاء میگرفتند. دریكی از روزها بابك مقادیری خیار و سبزیجات و هندوانه برای افشین هدیه فرستاد و به او پیام داد كه میبینم شما جز كُماچ و شوربا چیز دیگری برای خوردن ندارید؛ دلم برایتان میسوزد و امیدوارم این هدایا دلتان را نیز نسبت به ما نرم كند . افشین كه میدانست هدف بابك ازاین كار برآورد نیروی او باشد سردستهی این مأموران را با گروهی از افرادش فرستاد تا سه خندق بزرگ و دیگر خندقها را بازدید كند و خبرش را برای بابك ببرد، شاید بابك دست از مقاومت برداشته و تسلیم شود.
۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر