کانون ایرانیان: خوشنویس هستی
کانون ایرانیان

۱۳۹۰ خرداد ۶, جمعه

خوشنویس هستی

در معجز خوشنویس هستی

بنهفته بسی سرور و مستی



در تاک بمانده بس هزاران

افرشته و دیو و انس و حیوان



هر ذره بیکران هستی

از عشق به حرکت است و مستی



عشق است ستون هر دو عالم

هم عرش خدا و فرش آدم



هر نبض که در دل جماد است

آغشته به عشق کائنات است



گاهی به نوا و شور و دشت است

گه جامه دریده مست مست است



گاهی سر چارگاه و ماهور

از شور به سر گرفته سنتور



هر ساز شکسته دسته داند

دردی که ز هجر عشق زاید



گاهی به درون کلک خطاط

گاهی به قلم به دست نقاش



در کنج لب نگار زیبا

در روز و شب و نهان و پیدا



در رقص و طرب عزا و ماتم

در شور و نشاط و غصه و غم



هر جا که روی و هر چه بینی

از عالم و آدم زمینی



تا آن سوی کهکشان تدبیر

از عشق گرفته اند تقدیر



باری دل من ز عشق خون است

این درد چه گویمت که چون است



این نکته بس است از این حکایت

درد است مدام خوی و عادت



گر سرو زبان کشیده در کام

از روز ازل فتاده در دام


_ _

0 نظرات:

ارسال یک نظر