کانون ایرانیان: برخی از سخنان نادر شاه افشار
کانون ایرانیان

۱۳۹۰ خرداد ۶, جمعه

برخی از سخنان نادر شاه افشار

میدان جنگ می تواند میدان دوستی نیز باشد اگر نیروهای دو طرف میدان به حقوق خویش اكتفا كنند .

*سكوت شمشیری بوده است كه من همیشه از آن بهره جسته ام .

*تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید كه افتخاری ابدی برای كشورم كسب كنم .

*باید راهی جست در تاریكی شبهای عصیان زده سرزمینم همیشه به دنبال نوری بودم نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلای دهشتناكی است كه ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است نمی توانی كاری كنی اما همه وجودت برای رهایی در تكاپوست تو می توانی این تنها نیروی است كه از اعماق و جودت فریاد می زند تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود كه پا بر ركاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ .

*از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت . جوانی كه از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها كمك جامعه نیست بلكه باری به دوش هموطنانش است .

*اگر جانبازی جوانان ایران نباشد نیروی دهها نادر هم به جای نخواهد رسید .

*خردمندان و دانشمندان سرزمینم ، آزادی اراضی كشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود .

*وقتی پا در ركاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود می آموزانیم كه پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند .

*هر سربازی كه بر زمین می افتد و روح اش به آسمان پر می كشد نادر می میرد و به گور سیاه می رود نادر به آسمان نمی رود نادر آسمان را برای سربازانش می خواهد و خود بدبختی و سیاهی را ، او همه این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان می خرد پیشرفت و اقتدار ایران تنها عاملی است كه فریاد حمله را از گلوی غمگینم بدر می آورد و مرا بی مهابا به قلب سپاه دشمن می راند …

*شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است .

*فتح هند افتخاری نبود برای من دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود كه بیست سال كشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد كمال بر مردم سرزمینم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی می گرفتم . كه آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود .

*كمربند سلطنت ، نشان نوكری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است .

*هنگامی كه برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم كشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است سپاهی كه تنها به دنبال حفظ كشور و امنیت آن است .

*لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است كه پیران ، زنان و كودكان كشورم را در آرامش و شادان ببینم .

*برای اراضی كشورم هیچ وقت گفتگو نمی كنم بلكه آن را با قدرت فرزندان كشورم به دست می آورم .

*گاهی سكوتم ، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز به عقب می نشاند .

*كیست كه نداند مردان بزرگ از درون كاخهای فرو ریخته به قصد انتقام بیرون می آیند انتقام از خراب كننده و ندای از درونم می گفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم .

0 نظرات:

ارسال یک نظر