خدر شاویسی میكائیلی (نالی) – ١٨٠٠ تا ١٨۵٦ میلادی- اولین دیوان كردی را خلق كرد، وی بر چهار زبان تركی، عربی، فارسی و كردی مسلط بود و به هر چهار زبان نیز اشعار ظریفی را سروده است. بیشتر عمر پر بار خویش را در سنندج گذراند. نالی تنها دو سال در كنار "حبیبه" همسر دلبندش ماند و بعد از مرگ زودرس همسر، ترك شهر و دیار خویش كرد و هرگز زن دیگری هم اختیار نكرد. نالی در نزد كردها حكم حافظ شیرازی را دارد.
اصل شعر به زبان كردی:
پهچهیی پهرچهمییو، پرچی سیا
ههر دهلیی مانگه شهوه كولمی تیا
لاده دهسروكهیی ههوری له جهبین
دهركهوی شهمس و قهمهر، نور ضیا
لیوی تو ئاوی بهقا، من خضرم
فهیضی تو رهحمهت و من سهوزه گیا
فهرشی كهففی بهری پیته نهرگس
سهری داخستووه وهك چاوی حهیا
مهخمهره هاوییهیی ههولی فیراق
دهستی من دامهنی تو روژی قیا
"گیل" ئهگهر توركی، "تعال" ئهر عهرهبی
"بی" ئهگهر كوردی، ئهگهر فورسی "بیا"
ترجمه به فارسی:
پیچش سربند گره خورده در گیسوان سیاهش
میدرخشد در این تاریکی روی چون ماهش
برکش از سر، سربند ابریشمین
تا در افتد خورشید و ماه، روشنای روشنایش
لب تو آب بقا و من خضرم
بخشش تو مهربانی و من سبزهی نورََس
فرش زیر پایت گل نرگس
سرافکنده است از رخ شرمسارت
ترس دوزخ فراق
دست من، دامن تو، روز قیا (قیامت)
"گیل" اگر تركی، "تعال" ار عرب
"بی" اگر كوردی، و اگر پارسی "بیا"
□
شعر دوم
اصل شعر به زبان كردی:
بیستم له ههموو لایه مهیلی شهر و دهعوایه
سهودا له سهرمدایه، باكم چ له غهوغایه
فهرموی به مژهی مهستی، ئازانهو و تهردهستی
سادهی له دلی سستی، تیری، به تهمهننایه
چهرخی چهپی گهردوونه، راست و چهپی چهند دوونه
بی چاكه چ بیچونه، راستی له چهپی نایه
پیم گوت: مهكه چاك چاكم، پیش خزمهتی زور چاكم...
فهرموی: به سهری كاكم، داغت له دلمدایه!...
زاهید! مهكه مهنعی دل، بو تو نییه سودی گول
خاكت بهسهر ئهی غافل! كهوتوویه چ سهودایه؟!
"نالی" مهكه وهصفی تو -باریكه نمامی تو-
مهعلوومه كه سهروی تو بی میثله له دونیایه
ترجمه به فارسی:
میپیچد در گوش
بر سر هر كوی و برزنی
نفیر جنگ و ویرانی
سودا بسر را
چه باک اما از این غوغا و تشویش
فرمانی به مژهی مستش
چست و چابک
تیری خدنگ و تیز در ترکشش
تیری فرو رفته بر دل شوریدهام
چرخ کژ گردون
هم راست و هم چپش دون
در مرگ و نیستی بیرقیب
دروغی بر این شورهزار جنون
و دریغا نیکی را مجالی هرگز
گفتم: مکن شرحه شرحهام، مرهم دردهای ناعلاجم
گفت: سوگند به آنکه ابرمند هستی است، دلم شعلهور از داغ تست
زاهد! مكن منع دل، گل چه سود تو
تفو بر تو ای غافل پشیز پرست
نالی، لاف از نهال باریک اندام خود مزن
هرچند سرو سهییی بیهمتاست
اصل شعر به زبان كردی:
پهچهیی پهرچهمییو، پرچی سیا
ههر دهلیی مانگه شهوه كولمی تیا
لاده دهسروكهیی ههوری له جهبین
دهركهوی شهمس و قهمهر، نور ضیا
لیوی تو ئاوی بهقا، من خضرم
فهیضی تو رهحمهت و من سهوزه گیا
فهرشی كهففی بهری پیته نهرگس
سهری داخستووه وهك چاوی حهیا
مهخمهره هاوییهیی ههولی فیراق
دهستی من دامهنی تو روژی قیا
"گیل" ئهگهر توركی، "تعال" ئهر عهرهبی
"بی" ئهگهر كوردی، ئهگهر فورسی "بیا"
ترجمه به فارسی:
پیچش سربند گره خورده در گیسوان سیاهش
میدرخشد در این تاریکی روی چون ماهش
برکش از سر، سربند ابریشمین
تا در افتد خورشید و ماه، روشنای روشنایش
لب تو آب بقا و من خضرم
بخشش تو مهربانی و من سبزهی نورََس
فرش زیر پایت گل نرگس
سرافکنده است از رخ شرمسارت
ترس دوزخ فراق
دست من، دامن تو، روز قیا (قیامت)
"گیل" اگر تركی، "تعال" ار عرب
"بی" اگر كوردی، و اگر پارسی "بیا"
□
شعر دوم
اصل شعر به زبان كردی:
بیستم له ههموو لایه مهیلی شهر و دهعوایه
سهودا له سهرمدایه، باكم چ له غهوغایه
فهرموی به مژهی مهستی، ئازانهو و تهردهستی
سادهی له دلی سستی، تیری، به تهمهننایه
چهرخی چهپی گهردوونه، راست و چهپی چهند دوونه
بی چاكه چ بیچونه، راستی له چهپی نایه
پیم گوت: مهكه چاك چاكم، پیش خزمهتی زور چاكم...
فهرموی: به سهری كاكم، داغت له دلمدایه!...
زاهید! مهكه مهنعی دل، بو تو نییه سودی گول
خاكت بهسهر ئهی غافل! كهوتوویه چ سهودایه؟!
"نالی" مهكه وهصفی تو -باریكه نمامی تو-
مهعلوومه كه سهروی تو بی میثله له دونیایه
ترجمه به فارسی:
میپیچد در گوش
بر سر هر كوی و برزنی
نفیر جنگ و ویرانی
سودا بسر را
چه باک اما از این غوغا و تشویش
فرمانی به مژهی مستش
چست و چابک
تیری خدنگ و تیز در ترکشش
تیری فرو رفته بر دل شوریدهام
چرخ کژ گردون
هم راست و هم چپش دون
در مرگ و نیستی بیرقیب
دروغی بر این شورهزار جنون
و دریغا نیکی را مجالی هرگز
گفتم: مکن شرحه شرحهام، مرهم دردهای ناعلاجم
گفت: سوگند به آنکه ابرمند هستی است، دلم شعلهور از داغ تست
زاهد! مكن منع دل، گل چه سود تو
تفو بر تو ای غافل پشیز پرست
نالی، لاف از نهال باریک اندام خود مزن
هرچند سرو سهییی بیهمتاست
0 نظرات:
ارسال یک نظر