کانون ایرانیان: عکس» مقبره استر و مردخای در استان همدان
کانون ایرانیان

۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

عکس» مقبره استر و مردخای در استان همدان

http://kanooneiranian.blogspot.com/
http://kanooneiranian.blogspot.com/
یهودیانی که از زمان کوروش و بعد از آن به ایران مهاجرت کردند . این سرزمین را برای زندگی انتخاب کردند . اکنون مدفن بسیاری از بزرگان و پیامبران بنی ‌اسراییلی در سرزمین ایران است .
در نزدیکی میدان امام خمینی شهر همدان بنایی وجود دارد که مقبره " استر و مردخای " نامیده می ‌شود . هر چند که این شهرت برای بناهای دیگری از جمله بقعه " پیربکران " در سی کیلومتری جنوب اصفهان که از بناهای ابتدای قرن هشتم هجری و ماقبل آن است ؛ هم وجود دارد .

اما نکته قابل توجه در این مورد این است که استر ( زن ) و مردخای ( مرد ) پسرعمو و دخترعمویی یهودی هستند که در نزد یهودیان مقام بالایی دارند . تا جایی که از آنان به عنوان ناجیان و پیامبران قوم یهود یاد می ‌شود . به همین جهت این بنا ( مقبره استر و مردخای در همدان ) از لحاظ عبادی یکی از مراکز عبادی و به عبارتی دومین مرکز مهم عبادی یهودیان است .
برای شناخت اهمیت این بنای تاریخی می ‌بایستی در ابتدا با شخصیت استر و مردخای آشنا شویم .

داستان استر و مرد خای :
قصه استر بر مبنای کتاب ایران باستان مشیرالدوله و تورات . کتاب استر در ده باب ـ باب اول از صفحه 771 (عینا نقل شده بدون دخل و تصرف ) :
« در زمان ایام اخشورش ( خشایارشا ) این امور واقع شد این همان اخشورش است که از هند تا حبش بر صد و بیست و هفت ولایت سلطنت می‌کرد در آن ایام که اخشورش پادشاه بر کرسی سلطنت خویش در شوش نشسته بود . در سال سوم از سلطنت خویش . ضیافتی برای جمیع سروران و خادمان خود برپا نمود و محتشمان فارس و مادی از امرا و سروران ولایت‌ ها به حضور او بودند . پس شاه به مدت مدید یکصد و هشتاد روز جلال سلطنت خویش و حشمت و عظمت سلطنت خویش را جلوه می ‌داد . بعد از انقضای آن روزها پادشاه برای همه آن کسانی که در دارالسطنه شوش از خرد و بزرگ یافت شدند . ضیافت هفت روزه در عمارت باغ قصر برپا کرد . پرده‌ ها از کتان‌ سفید و لاجورد با ریسمان‌ های سفید و ارغوان در حلقه ‌های نقره ‌برستون ‌های مرمر سفید آویخته و تخت‌ های طلا و نقره بر سنگ فرشی از سنگ سماق و مرمر سفید و در و مرمر سیاه بود . آشامیدن از ظرف‌ های طلا بود و ظرف‌ ها را از اشکال مختلفه و شراب ‌های ملوکانه برحسب کرم پادشاه . درباره همه بزرگان خانه ‌اش . چنین امر فرموده بود که هر کس موافق میل خود رفتار نماید . و " وشتی " ملکه نیز ضیافتی برای زنان خانه خسروی اخشورش پادشاه برپا نمود .
در روز هفتم چون دل پادشاه از شراب خوش شد . هفت خواجه ‌سرا یعنی " مهومان " و " بزتا " و " حربونا " و " بغتا " و " ابغتا " و " زاتر " و " کرکس " را که در حضور پادشاه خدمت می ‌کردند امر فرمود که وشتی‌ ملکه را با تاج ملوکانه به حضو پادشاه بیاورند تا زیبایی‌ او را به خلایق و سروران نشان دهد . زیراکه نیکو منتظر بود . اما وشتی ملکه نخواست که برحسب فرمانی که پادشاه به دست خواجه سرایان فرستاده بود بیاید . پس پادشاه بسیار خشمناک شده غضبش در دلش مشتعل گردید . آن‌ گاه پادشاه به حکمایی که از زمان‌ ها مخبر بودند تکلم نموده ( زیرا که عادت پادشاه با همه کسانی که به شریعت و احکام عارف بودند چنین بود و مقربان او " کرشنا " و " شیار " و " ادماتا " و " ترشیش " و " مرس " و " مرسا " و " مموکان " هفت رئیس فارس و مادی بودند که روی پادشاه را می‌ دیدند و در مملکت به درجه اول می ‌نشستند ) گفت مطابق شریعت به وشتی ملکه چه باید کرد . چون که به فرمانی که اخشورش پادشاه به دست خواجه‌ سرایان فرستاده است عمل ننموده . آن ‌گاه مموکان به حضور پادشاه و سروران عرض کرد که وشتی ملکه نه تنها به پادشاه تقصیر نموده بلکه به همه روسا و جمیع طوایفی که در تمامی ولایت‌ های اخشورش پادشاه می ‌باشند .
زیرا چون این عمل ملکه نزد تمامی زنان شایع شود آن‌ گاه شوهرانشان در نظر ایشان خوار خواهند شد حینی که مخبر شوند که اخشورش پادشاه امر فرموده است که وشتی ملکه را به حضورش بیاورند و نیامده است . و در آن وقت خانم ‌های فارس و مادی که این عمل ملکه را بشنوند به جمیع روسای پادشاه چنین خواهند گفت و این مورد بسیار احتقار و غضب خواهد شد .
پس اگر پادشاه این را مصلحت داند فرمان ملوکانه از حضور وی صادر شود و در شرایع فارس و مادی ثبت کردند تا تبدیل نپذیرد که وشتی به حضور اخشورش پادشاه دیگر نیاید و پادشاه رتبه ملوکانه او را به دیگری که بهتر ازو باشد بدهد . و چون فرمانی که پادشاه صادر گرداند در تمامی مملکت عظیم او مسموع شود آن‌ گاه همه زنان شوهران خود را از بزرگ و کوچک احترام خواهند نمود و این سخن در نظر پادشاه و روسا پسند آمد و پادشاه موافق سخن مموکان عمل نمود .
و مکتوبات به همه ولایت ‌های پادشاه به هر ولایت مطابق خط آن و به هر قوم موافق زبانش فرستاد تا هر مرد در خانه خود مسلط شود و در زبان قوم خود آن را بخواند .
باب دوم بعد از ین وقایع چون غضب اخشورش پادشاه فرو نشست " وشتی " و آن ‌چه را کرده بود و حکمی که درباره او صادر شده بود به یاد آورد و ملازمان پادشاه که او را خدمت می‌ کردند گفتند که دختران باکره نیکو منظر برای پادشاه بطلبند .
و پادشاه در همه ولایت ‌های مملکت خود وکلا بگمارد که همه دختران باکره نیکو منظر را به دارالسطنه شوش در خانه زنان زیر دست هیجای که خواجه سرای پادشاه و مستحفظ زنان است جمع کنند و به ایشان اسباب طهارت داده شود . و دختری که به نظر پادشاه پسند آید در جای " وشتی " ملکه بشود .
پس این سخن در نظر پادشاه پسند آمد هم ‌چنین عمل نمود . شخصی یهودی در دار السلطنه شوش بود که به " مرد خای بن یائیربن شمعی " مسمی بود . و از اورشلیم جلای وطن شده بود با اسیرانی که تکنیا پادشاه یهودا جلای وطن شده بود که " نبوکدنصر " پادشاه بابل ایشان را به اسیری آورده بود .
و او هدسه یعنی استر دختر عموی خود را تربیت می ‌نمود چون‌که وی را پدر و مادر نبود و آن دختر خوب صورت و نیکو منظر بود و بعد از وفات پدر و مادرش مردخای وی را به جای دختر خود گرفت .
پس چون امر و فرمان مادر شاه شایع گردید و دختران بسیار در دارالسلطنه شوش زیردست هیجای جمع شدند استر را نیز به خانه پادشاه زیر دست هیجای که مستحفظ زنان بود آورند .
و آن دختر به نظر او پسند آمده درحضورش التفات یافت . پس به زودی اسباب طهارت و تحفه‌ هایی را به وی داد و نیز هفت کنیز را که از خانه پادشاه برگزیده شده بودند که به وی داده شوند و او را با کنیزانش به بهترین خانه زنان نقل کرد . و استر قومی و خویشاوندی خود را فاش نکرد زیرا که مردخای او را امر فرموده بود که نکند . و مردخای روز به روز پیش صحن خانه زنان گردش می‌کرد تا از احوال استر و از آن‌چه به وی واقع شود اطلاعی یابد ...
... پس از یک سال تربیت و مالش بدن دختر با مر و عطریات گران‌ بها در روز معین او را نزد شاه بردند و شاه وی را به سایر زنان ترجیح داد و تاج بر سر او نهاد . پس از آن او را استر نامیدند که به پارسی به معنای ستاره است .
مقارن این احوال مردخای کنکاشی را که دو نفر از خواجه سرایان . " بغتان " و " تارس نامان " بر ضد شاه ترتیب داده بودند کشف کرده . قضیه را توسط استر به اطلاع شاه رساند شاه آن دو نفر را به دار آویخت . در دربار " هامان " نامی مورد توجه شاه بود و از این جهت که مردخای به او تعظیم نمی ‌کرد . کینه او را در دل گرفت و وقتی که دانست مردخای یهودی است درصدد برآمد که او و تمام یهودی‌ها را بکشد .
برای این ‌که در کدام ماه به این کار مبادرت کند . قرعه انداخت و قرعه به ماه دوازدهم در آمد . بعد هامان به شاه چنین گفت : مردمی هستند در مملکت تو که در اطراف و اکناف آن پراکنده‌ اند قوانین جدید و آداب مخصوص دارند و فرامین تو را اطاعت نمی ‌کنند . اجازه بده آن‌ ها را بکشند . من ده هزار وزنه نقره به تو می ‌دهم .
شاه انگشتر خود را از انگشت بیرون آورده به او داد و گفت نقره و هم این مردم را به تو دادم هر چه خواهی بکن .
پس از آن ماهان پسر همدانای اجاچی به تمام ایالات فرمان صادر کرد که در روز معین تمام یهودی‌ ها را از مرد و زن بزرگ و کوچک بکشند . مردخای از قضیه آگاه و سخت اندوهگین گردید . بر اثر غم و الم زیاد لباسم خود را کنده کیسه ‌ای در بر کرد و خاکستر بر سر ریخت . استر چون حال او را چنین دید جهت آن را پرسید او سواد فرمان شاه را برای استر فرستاد و گفت : این است سبب غم و اندوه من .
حالا آن‌ چه توانی برای نجات همکیشان خود بکن . استر جواب داد رسم این است که هر کس داخل اطاق درونی عمارت شاه شود محکوم به اعدام می ‌گردد . مگر این ‌که شاه دست خود را به طرف او دراز کند با وجود این من این کار راخواهم کرد . ولی لازم است یهودی ‌ها سه روز تمام برای نجات من دعا کنند و روزه بگیرند .
روز سوم استر لباس ‌های ملوکانه خود را دربر کرده به اتاق درونی شاه داخل شد . شاه دست خود را با طرف او دراز کرده گفت : استر تو را چه می ‌شود . استر گفت : من از شاه خواستارم که امروز با هامان میهمان من باشند . شاه پذیرفت و پس از این ‌که در میهمانی ملکه شراب زیاد نوشید رو به استر کرد و گفت خواهش تو چیست ؟ بگو تا به جا آورم اگر نصف مملکتم را بخواهی می ‌دهم . استر اجازه خواست مطلب خود را در میهمانی روز دیگر بگوید و هامان را باز دعوت کرد . اما ماهان سپرده بود داری برای به دار آویختن مردخای به بلندی 50 آرش تهیه کنند . شب شاه را خواب نبرد و فرمود تا سالنامه‌ های سلطنش را بخوانند . خواننده رسید به جایی که درباره کشف کنکاش " بغتان " و " تارس " بود . شاه پرسید که چه پادشاهی به مردخای در ازای این خدمت دادم .
خدمه گفتند پاداش ندادی . در این وقت هامان وارد شد . شاه از او پرسید چه باید کرد درباره چنین کسی که شاه می ‌خواهد سرافرازش کند . هامان به تصور این‌ که مقصود شاه خود اوست گفت : چنین کسی را باید بفرمایی لباس شاه را بپوشد . بر اسب شاه سوار شود تاج شاهی بر سر گذارد و اول مرد دربار در پیش او حرکت کرده به مردم بگوید چنین کند شاه چون بخواهد کسی را سرافراز بدارد . شاه گفت در حال برو و همین چیزهایی که گفتی درباره مردخای بکن . هامان چنان کرد و بعد بی ‌اندازه مهموم و مغموم به خانه بازگشت .
پس از آن خواجه‌ سرایان آمده او را به میهمانی ملکه بردند . شاه بعد از صرف غذا و شراب باز از ملکه پرسید مطلبت چیست ؟ آن ‌چه خواهی بخواه . ملکه گفت : اگر من مورد عنایت شاه هستم . حیات من و ملتم را تامین کن . چه ما دشمنی بی ‌رحم داریم . شاه پرسید که این دشمن کیست ؟ ملکه ماهان را نشان داد .
هامان نتوانست کلمه‌ ای بگوید و چشمان خود را به زیرانداخت پس از آن شاه غضبناک برخاست و داخل باغ شد . هامان نیز برخاست و از ملکه تمنا کرد او را از مرگ نجات دهد . زیرا دانست که شاه قصد کشتن او را کرده پس از لحظه ‌ای شاه برگشته و دید که ماهان به بستری که استر بر آن بوده افتاده .
شاه گفت عجب او در خانه من و در حضور من به ملکه زور می گوید . همین که این سخن از دهان شاه بیرون آمد روی ماهان را با پارچه ‌ای پوشانیدند . این علامت حکم اعدام بود . یکی از خواجه‌ سرایان به شاه گفت : چوبه داری هست که هامان برای مردخای تهیه کرده . شاه جواب داد : الآن او را به همان چوبه دار بکشید .
در همین روز مردخای به حضور شاه آمد . چه استر اعتراف کرد که این مرد از اقربای اوست . پس از آن استر به پای شاه افتاد با چشمان پر از اشک درخواست کرد که از اجرای فرمانی . که هامان صادر کرده بود جلوگیری کند . شاه گفت : حکمی چنان‌ که خواهی . خطاب به یهودی ‌ها بنویسان و به مهر من برسان . معمول مملکت این بود که کسی نمی ‌توانست در مقابل چنین حکمی . که به اسم شاه صادر شده و به مهر او رسیده بود مقاومت کند .
بعد بی ‌درنگ دبیران را خواسته گفتند . حکمی به یهودی ‌ها و بزرگان و حکام 127 ولایت که تابع شاه و از هند تا حبشه بودند بنویسند . این حکم را به زبان ‌ها و خط‌های گوناگون نوشتند تا در ولایات بتوانند بخوانند . حکم را چابک ‌سوارانی که بر اسب‌ های ممتاز سوار بوده حرکت می ‌کردند و به ایالات مختلف رسانیدند و یهودی ‌ها انتقام خود را از دشمنانشان کشیده عده زیادی از آن‌ ها را در شوش کشتند . »

رویه‌ ی دیگر داستان :
برخی از اطلاعاتی که درمورد استر و مردخای وجود دارد . از محتویات " کتاب استر " به ما رسیده است . کتابی که سرشار از اندیشه‌ ها و تصوراتی است که از ادبیات اساطیری بابل سرچشمه گرفته است .
اما سموئیل کندی ادی در کتاب " آیین شهریاری در شرق " این موضوع را بیان می دارد که اسامی قهرمانان " کتاب استر " اسامی واقعی یهودی نیستند .
او اظهار می‌ کند : " به استثنای شاه " اخشورش " ( خشایارشا ) . بقیه نام خدایان بابلی و عیلامی دارند . نام " استر " معادل " ایشتار " است . بانوی قهرمان داستان در باب دوم . آیه هفتم . " هدسه " و " عروس " خوانده می ‌شود که از القاب خاص ربه ‌النوع بابلی است . "
و چنین ادامه می ‌دهد : " استر و مردخای بابلیانی هستند که نقاب یهودی به چهره زده ‌اند . دشمن آن ‌ها . " هامان " . را می ‌توان بر مبنای زبان شناسی با " هومان " . یک خدای عیلامی . یکی دانست . " وشتی " . ملکه پارس را هم . که استر جای او را می‌ گیرد . بر همان ترتیب می ‌توان با " مشتی " یک ربه ‌النوع عیلامی . تطبیق داد . "
نویسنده کتاب " آیین شهریاری در شرق " معتقد است : " احتمال دارد که اساس کتاب استر در عهد عتیق یک افسانه بابلی قرن پنجمی باشد که کشمکش و مرافعه‌ ی مردوک ( مردخای ) و ایشتار ( استر ) را با خشایارشا ( شاه اخشورش ) بیان می‌ کند .... همانندی ‌ها آن‌قدر زیاد است که نمی ‌توان آن را حمل بر تصادف کرد .... از آن‌ جا که مردخای ( مردوک : خدای بابلی ) و استر ( ایشتار : خدای ‌بانوی بابلی ) پیروزی می‌ بابند . پس این افسانه در بابل پرداخته شده است . نیز باید افزود که شواهد تاریخی و زبانی هر دو معلوم می ‌دارد که عید فوریم ( پوریم ) خود به احتمال قوی از بابل سرچشمه گرفته است . "

بنای مقبره :
بنای آن عبارت است از ساختمان و گنبدی آجری به سبک بناهای دوران اسلامی . که به نظر می‌ رسد مربوط به قرن هفتم هجری بوده و بر روی ابنیه و قبور قدیم‌ تری ساخته شده است .
درب ورودی این بنا یک درب کوتاه سنگی یک لنگه است که اجازه ورود به داخل بنا با قامتی ایستاده را به زائر نمی ‌دهد .
در داخل بنا و در داخل همان اتاقی که مقابر استر و مردخای در آن قرار دارند . کتیبه ‌ای عبری بر بالای دیوار به طور برجسته ‌ای گچ ‌بری شده که در میان ابنیه قدیمی ایران . یک اثز تاریخی منحصر به فرد به شمار می‌ رود .
بر بالای مقابر استر و مردخای . صندوق ‌های منبت ‌کاری شده بسیار زیبایی قرار دارند که یکی از آن ‌ها ( آن‌که مربوط به استر است ) از آثار قرن هشتم و نهم هجری و دیگری نوساز است . کتیبه ‌ای به خط عبری بر روی صندوقی که متعلق به " استر " است نقش شده و مضمونش این است که در سال 3651 از خلقت آدم . بقعه استر را ساخته‌ اند .

hamshahrionline.ir
parchamda.com

1 نظرات:

  • با سلام متأسفاه وقايعي كه وشيتد خلاف واقعيت است.بر اساس اسنادموجود استر و مرد خاي دو يهودي بودندكه در ايران خشايار شاه را فريب دادندوهامان راكه يكي ازوطن پرستان اصيل ايران بودبه دار انداختن ودرطي سه روز در ايران 77000 نفر را كشتند.حال شما بجاي اينكه بياييد از يك جنايت و هولوكاست ايراني اسم ببريد براي آنها داستانهاي قهرمانانه مي نويسيد.

    ۱۴ بهمن ۱۳۸۹ ساعت ۵:۳۹

ارسال یک نظر