کانون ایرانیان: موزه جنگ خرمشهر در استان خوزستان
کانون ایرانیان

۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

موزه جنگ خرمشهر در استان خوزستان

http://kanooneiranian.blogspot.com/
http://kanooneiranian.blogspot.com/

" ساختمان این موزه در سال ۱۳۰۹ساخته شد و تا پایان جنگ به عنوان بخش اداری شرکت نفت به کار می ‌رفته است . در دوران هشت سال جنگ تحمیلی این ساختمان به عنوان محل دیدبانی نیرو های عراقی مورد استفاده قرار گرفت .

با بازسازی گوشه‌ ای از ساختمان اداری شرکت نفت ، در سال ۷۵ این مکان به عنوان مرکز فرهنگی دفاع مقدس افتتاح شد . مساحت مرکز فرهنگی ۲ هزار و 400 مترمربع و دارای کتابخانه تخصصی دفاع مقدس با حدود 3 هزار جلد کتاب ، سالن نمایش فیلم ، آرامگاه سه شهید گمنام که در نوروز سال 85 در این مکان دفن شده‌ اند ، می ‌‌باشد .

با توجه به اینکه این مرکز محل دیدبانی دشمنان در دوران جنگ بوده است ، دست نوشته های اشغالگران عراقی بر روی دیوار های ساختمان به جای مانده است ، که یکی از دست نوشته ها ، جمله " آمده ‌ایم تا بمانیم " بوده است که در این مرکز ، خودنمایی می ‌کند .

مرکز فرهنگی خرمشهر دارای چهار سالن مقاومت ، اشغال ، آزادسازی ، و بازسازی خرمشهر است ؛ که در هر بخش گوشه هایی از حماسه آن دوران را نشان می ‌دهد .

همچنین در این مرکز فرهنگی ، آثار به جامانده از سرداران شهید حماسه مقاومت خرمشهر همچون سید محمدعلی جهان‌ آرا ، بدالرضا موسوی ، از فرماندهان سپاه خرمشهر و دیگر شهداء ارتش و سپاه ، و نیز ادوات نظامی آن دوران به نمایش گذاشته شده است . هر ساله بازدیدکنندگان زیادی به ویژه در نوروز با توجه به حضور راهیان نور در خرمشهر ، از این مرکز فرهنگی دیدن می‌‌ کنند . "

ساختمان موزه یکی از همان ساختمان های موشک خورده و ویران زمان جنگ است که بخش داخلی آن را بازسازی کرده اند و به موزه اختصاص داده اند . اما بخش هایی از نمای ساختمان و پنجره ها را همان طور کج و شکسته و گلوله خورده باقی گذاشته اند برای من و شمایی که در آن زمان خون و آتش یا کودک بودیم و یا اصلا نبودیم تا ببینیم و گوشه ای از درد مردم این دیار را درک کنیم .

وارد موزه که می شویم همان سرود قدیمی خرمشهر پخش می شود . " ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته ... خون پاک تو پرثمر گشته " ... شعری که به یاد تمام شجاعت ها و مردانگی های " محمد جهان آرا " فرمانده شهید دفاع از خرمشهر گفته شد . پا که به درون می گذاریم اشک امانمان نمی دهد . نفس به سختی بالا میاید دور تا دورمان را تار می بینیم . انگار لابلای دود آتش دشمن گیر افتاده ایم . روی دیوار تندیس مردمان شهر دیده می شود . به یاد تمام از جان گذشتنی که این مردم ساده دل مردانه انجام دادند . تندیس زن و مرد و کودک که پابه پای هم زجر کشیدند و آواره شدند و در مقابل چشمان بیگناهشان عزیزان پرپرشان را به نظاره نشستند .

در بخشی از موزه ویرانی های جنگ را شبیه سازی کرده اند با همان اسباب و وسایل واقعی مردم که از زیر آوار بیرون کشیده اند . همه چیز انقدر طبیعی ساخته شده که شما را با خود می کشاند به ده 60 و ظلمی که بر این مردم ستمدیده رفت و اجساد بیگناهانی که دسته دسته در گور های بی نام و نشان دفن شدند .

لباس هایشان - تسبیح شان - عکس هایشان - سجاده هایشان - نامه هایشان - کارت های شناسایی شان - پلاک های گردنشان همه و همه اینجا است . قسمی از دیوار با عکس صد ها شهید پر شده است .
آخرین اسلحه هایی که در دست گرفته اند ، کلاه خود های سوراخ سوراخی که هنوز دلمه خون خشک شده روی آنهاست و خاک که همه جا را گرفته است .

0 نظرات:

ارسال یک نظر