گُستَهَم (از ايراني باستان Vistaxma*، به معناي ’به كار برندهي قدرتي وسيع‘؛ فارسي نو: گستهم، بستام)، نام دو پهلوان ايراني در شاهنامه است:
1. پسر نوذر و برادر جوانتر توس. از گستهم نخست در شاهنامه در زمان فرمانروايي پدرش ياد ميشود، اما ماجراهاي اصلي وي در داستانهاي فرعي رخ داده در زمان پادشاهي كي خسرو واقعاند. وي از سوي كي خسرو به فرمانداري بخشي از توران پس از فتح آن منصوب شد. او يكي از پنج پهلواني است كه كي خسرو را در بيابان همراهي ميكنند، تا آن كه كي خسرو با فرشتهي سروش ديدار ميكند و ناپديد ميشود (براساس روايتهاي محلي، در غاري به نام «غار كيخسرو» در كهگيلويه). همهي پهلوانان در بازگشت از اين سفر، در توفان برف جان ميبازند. مردم محلي بر اين باروند كه گردنهاي به نام «ملاي بيژن» در منطقهي كهگيلويه محل درگذشت آنان است. به نوشتهي «مجمل التواريخ و القصص»، گستهم داراي لقب «راست انداز» (تيرانداز ماهر) و «سخت كمان وراز» (سلحشور تيرانداز) بود. احتمالاً وي با Vistarav اوستايي (يشت 5/76، 13/102)، فرزند نئوتره، يعني نوذر، برابر است.
2. پسر گژدَهَم، و برادر گردآفريد، و يكي از سلحشوران دوران فرمانروايي كي خسرو. در شاهنامه وي دوست بيژن معرفي شده است. از آن جا كه گودرز او را براي جنگ تن به تن در نبرد «دوازده رخ» برنگزيد، گستهم براي زدودن نام خويش از اين ننگ، دو برادر پيران، يعني لهّاك و فرشيد، را شخصاً تعقيب كرد و به هلاكت رساند. با وجود اين، خود نيز دچار جراحات سختي شد، اما بيژن او را به نزد كي خسرو برد و او نيز با بستن مهرهاي درمانبخش به گرد بازوي گستهم، زندگي او را نجات داد. (جلال خالقي مطلق)
۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر