ابو لؤلؤ، بردهي ايراني مغيرة بن شعبه، فرماندار بصره بود كه خليفه عمر بن خطاب را در روز چهارشنبه 26 ذيالحجهي 23 ق./ 3 نوامبر 644 م. به قتل رساند. منابع موجود در مورد تبار ايراني وي همداستان، اما دربارهي دين وي ناسازگارند؛ برخي مدعياند كه وي يك مسيحي به نام «فيروز نصراني» بود. آن چه كه ابو لؤلؤ را به كشتن عمر برانگيخت به درستي دانسته نيست. براي نمونه، به نوشتهي مسعودي (مروج الذهب، ج1، ص 677) عمر اذن ورود هيچ عجمي را به مدينه نميداد. با وجود اين، به مغيره اجازه داد كه ابو لؤلؤ را نزد او بفرستد تا از مهارتهاي او به عنوان يك درودگر و آهنگر و نقاش استفاده شود. از آن جا كه ارباب او، مغيره، براياش روزانه دو درهم خراج مقرر كرده بود [و اين مبلغي گزاف بود]، پس به نزد عمر شكايت برد اما از دادخواهي خود نتيجهاي نگرفت. از اين رو ابو لؤلؤ كينهي سختي را نسبت به عمر به دل گرفت و، بنا به روايت، اين كينهي خود را در قالب تهديدي دربارهي بازسازي يك آسياب به خليفه فهماند. برخلاف اين روايت، ابن طقطقا مدعي است كه ابو لؤلؤ از آن رو به خليفه خشم گرفته بود كه وي به ارباباش، مغيره، خراج وضع كرده بود.
نحوهي قتل عمر و چگونگي مرگ ابو لؤلؤ نيز موضوعي بحثبرانگيز است. برپايهي برخي منابع، ابو لؤلؤ خنجري دو لبه را در رداي خود پنهان ساخته و در گوشهاي از مسجد مدينه به انتظار نشسته بود. هنگامي كه عمر قصد به جا آوردن نماز صبح را داشت و از نقطهاي كه در تيررس ابو لؤلؤ قرار داشت عبور كرد، وي بيرون جهيد و با خنجر خود سه (يا شش) بار به خليفه ضربه زد، كه يكي از آنها كه به زير شكم او اصابت كرد، كشنده بود. منابع ديگر ميگويند كه ابو لؤلؤ پشت سر عمر و در ميان نمازگزاران نشسته بود. به روايت برخي منابع، مرگ عمر آني بود. ديگران اظهار ميدارند كه خليفه سه روز زنده ماند و همين روايت محتملتر به نظر ميرسد. از سوي ديگر، ابو لؤلؤ زماني كه ميكوشيد از ميان جمعيت راهي براي گريز بيابد، ناگزير شد به حدود دوازده نفر ضربه بزند؛ از اين تعداد، بنا به روايات، يك، شش، يا هفت تن جان باختند. براساس يك روايت، او دستگير و كشته شد و بنابر روايتي ديگر، خودكشي كرد.
پس از قتل عمر، پسرش عبيدالله، همسر و دختر ابو لؤلؤ را كشت، و سوگند خورد كه همهي ايرانيان مدينه را خواهد كشت. از جمله ايرانيان ساكن مدينه، هرمزان بود، كه بيهيچ گناهي قرباني عطش او براي انتقامگيري شد. تبرئهي بعدي عبيدالله از قتل هرمزان موجب بروز درگيري ميان سنيان و شيعيان شد. به روايت يك منبع، ابو لؤلؤ قبلاً غلام هرمزان بود و تا چندي پيش از قتل عمر با وي مصاحبت داشت؛ بنابراين چنين استنتاج شده بود كه ابو لؤلؤ با ارباب پيشيناش براي قتل عمر توطئه چيده بود. به نوشتهي يكي از محققان معاصر، ابو لؤلؤ ابزاري بياختيار براي اجراي توطئهاي بود كه برخي از صحابهي پيامبر، كه خواهان خلاص كردن خود از دست خليفه بودند، انديشيده بودند. البته به همين سان ميتوان گمان برد كه ابو لؤلؤ را صرفاً حس انتقامگيري شخصي حاصل از اهانتي كه متحمل شده بود، بدين كار برانگيخته بود. (دانشنامهي ايرانيكا، ج 1، ص 34-333)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر