۱۳۹۰ تیر ۲۲, چهارشنبه
مرگ قو- به ياد استاد حميدي شيرازي
به مناسبت سالروز درگذشت استاد مهدي حميدي شيرازي ( ۱۲۹۳ - ۲۳ تیر ۱۳۶۵)
نام مهدی حمیدی شیرازی ۳ بار بر سر زبان ها افتاد. اول وقتی که ماجرای عشق ناکام او با شاگردش منيژه معروف شد، دوم وقتی که به نیما و اشعارش بد گفت و سوم وقتی که شعر معروفش یعنی "مرگ قو" با صدا و سیتارعباس مهر پویا بارها و بارها از رادیو پخش شد و این شعر به زمزمه ی همگانی تبدیل شد.
در اين مطلب سعي شده تا مطالبي كامل در خصوص شيوهي بيان، سبك شاعري و كتابهاي ايشان گردآوري گشته و در خصوص عشق ناكام استاد كه به سرودن غزلهاي ماندگاري از ايشان انجاميد نيز پرداخته شود، اميد است كه مطلب مورد توجه دوستداران ايشان و همچنين ادبيات قرار گيرد.
ايران. مازندران.بهشهر. درياچهي كاخ عباس آباد | عكاس: افشين عزيزي
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی برآنند کاین مرغ شیدا کجا عاشقی کرد آن جا بمیرد
شب مرگ از بیم آن جا شتابد که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش واکن که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
مهدي حميدي شيرازي
مهدی حمیدی شیرازی ملقب به شاعر ملي ر سال ۱۲۹۳ در شیراز به دنیا آمد. پدرش سید محمدحسن ثقةالاعلام از بازرگانان معروف شیراز بود که در دورههای اول مجلس شورای ملی، از آن شهر به نمایندگی مجلس انتخاب گردید. مادرش بانو سکینه آغازی ارسنجانی از زنان دانشمند و تربیتشده و اصیل بود که خود شاعری سخنسنج به شمار میرفت.
تحصیلات ابتدایی رادر مدرسه شعاعیه و دوره متوسطه در دبیرستان سلطانی شیراز به پایان رسید و در سال ۱۳۱۳ برای ادامه تحصیلات به تهران آمد و به دانشسرای عالی داخل شد. در سال ۱۳۱۶ در رشته ادبیات فارسی با رتبه اول به اخذ لیسانس نائل گردید. شعرسرایی را از حدود سال ۱۳۱۳ شروع کرد.
حمیدی پس از اخذ لیسانس به کارمندی اداره فرهنگ در آمد و برای انجام خدمت سربازی به تهران مراجعت کرد و به دانشکده افسری وارد شد و یک سال بعد بادرجه ستوان دومی برای خدمت افسری به شیراز برگشت.او در سال ۱۳۲۵ از دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسی موفق به اخذ دکترا شد سپس و در دانشکده الهیات به تدریس مشغول شد. حمیدی سالها در دانشگاه تهران به تدریس زبان و ادبیات فارسی مشغول بود.
وقتی حمیدی بعد از گرفتن مدرک تدریس ادبیات فارسی از دانشسرای عالی تهران، به شیراز برگشت، سر کلاسهایش عاشق یکی از شاگردانش به نام منيژه شد و خیلی زود خبرش همه جاپیچید، خانواده منيژه با ازدواج آن دو مخالفت كردند و عشق آن دو ناكام ماند و وي نيز غزل معروفی را سرود با شروع " گر تو شاه دخترانی من خدای شاعرانم "و در شعرهایش به منیژه لقب "بروتوس " داد. قضیه از سطح شیراز هم گذشت و در تمام سال های 30 و 40 یکی از شایعات اصلی نشریات زرد بود.
این استاد ادبیات دانشگاه تهران، علاوه بر نشریات زرد مورد توجه نشریات ادبی هم بود. ماجرا از این قرار بود که حمیدی خودش فقط به شیوه قدیمی شعر می گفت و به شعر نیما و پیروانش هیچ علاقه ای نداشت. او یک بار در جایی گفته بود در شعر نیما 3 چیز هست: وحشت و عجایب و حمق...
پیروان نیما هم همین را مثابه اعلام جنگ تلقی کرده بودند. کتابفروشی های جلوی انقلاب هنوز به خاطره دارند که کسی مثل شاملو بارها کتابهای حمیدی را می خرید و همان جلوی کتابفروسی، آنها را داخل جوی آب می ریخت .به جز این واکنش های احساسی , کسی مثل اخوان ثالث هم بود که با ابزار نقد ادبی جواب حمیدی را می داد. اخوان چنان نقدهای جانانه ای بر اشعار حمیدی کرد که معروف است حمیدی اواخر عمر از ترس اخوان شعرهایش را منتشر نمی کرد.
حمیدی شیرازی در جایی در مقدمه " اشک معشوق " نوشته است یکی از دوستانش که اتفاقا خیلی هم شعر فهم است به او گفته: دیوان اشک معشوق تو اثر شگفت انگیزی است که از آثار هوگو در عظمت و از آثار بایرون در سوزو گداز پیشی گرفته... اخوان هم که معتقد بود کلاسیک سرایی مثل حمیدی، جز تقلید از شاعران قدیم کاری نکرده، درباره او می گفت: این به اضافه شکسپیر، به اضافه ویکتور هوگو , به اضافه لامارتین و البته منهای شخص شخیص خودشان!
او در سال ۱۳۶۵ در تهران وفات کرد و در حافظیه شیراز در كنار آرانگاه حافظ به خاک سپرده شد.
آثار
در دهه اول حیات شاعرانه حمیدی در عوالم عاطفی و رویاهای ایام جوانی گذشت بنابراین موضوع شعرش عموماْ عشق و غزل بود. در سه مجموعه پرشور و عاطفی وی یعنی شکوفه ها، پس از یک سال و اشک معشوق تمایل روشنی به سبک خراسانی نشان داده است. اولین مجموعه شعرش را در سال ۱۳۲۱ با عنوان «از یاد رفته» منتشر کرد که تماماً در قالب غزل بود. حمیدی شاعری بود که در جبهه مخالف نیما یوشیج و نوگرایان ایستاد و در پایان سال ۱۳۲۱ دومین دفتر شعرش را به نام «عصیان» به دست چاپ سپرد. حمیدی در سال ۱۳۲۴ قصیده «مصاحبه با نیما پیشوای نوپردازان» را منتشر کرده بود که در جبهه شعرای کلاسیک و مخالفان نیما یوشیج او را در صف اول قرار داد. او بعد از شهریور ۱۳۲۰ با قصاید حماسیوار پیرامون شرایط نابسامان سیاسی و اجتماعی ایران و در حمله به اشغالگران بیگانه و جداییخواهان آذربایجان، مورد توجه خاص و عام واقع شد و به او لقب «شاعر ملی» داده بودند.
پس از سال ۱۳۲۴ تدریجاْ گرایشی به مضامین اجتماعی و وطنی و تاریخی پیدا کرد. از دفترهای شعر این دوره از کار و شاعری حمیدی، مجموعه سالهای سیاه بیشتر حاوی اشعار وطنی، سیاسی و انتقادی و طلسم شکسته شامل اشعار وی است که در شیوههای نو و سرانجام زمزمه بهشت مراحل برتری از پختگی شعر وی را نشان میدهد و او را از استادان شعر در روزگار خود معرفی میکند.
وی یکی از مخالفین شعر نیمایی بود و در این راه سرزنشهای بسیاری را از طرفداران آن شعر شنید.
به عنوان نمونه احمد شاملو در قطعه « شعری که زندگی است» بدینگونه به ملامت او پرداخت:
موضوع شعر شاعر پیشین/ از زندگی نبود ... / یعنی اثر نداشت وجودش/ فرقی نداشت بود و نبودش/ آن را به جای دار نمی شد به کار برد/ حال آن که من بشخصه، زمانی/ همراه شعر خویش/ همدوش شن چوی کره ای جنگ کرده ام/ یک بار هم « حمیدی شاعر» را/ بردار شعر خویشتن آونگ کرده ام .....
حمیدی علاوه بر مجموعههای شعرش در زمینههای دیگر ادبی نیز صاحب تالیفاتی بود. مهمترین کتاب او مجموعه سه جلدی دریای گوهر است که حاوی منتخبی از آثار نویسندگان، مترجمان و شاعران معاصر است. دو کتاب دیگر او، عروض حمیدی و فنون شعر و کالبدهای پولادین آن گویای آشنایی وی به مباحث فنی ادبی است. از نوشتههای منثور حمیدی مجموعههای سبکسریهای قلم، عشق در بدر (در سه جلد)، شاعر در آسمان و فرشتگان در زمین به چاپ رسیده است.
سیری در اشعار
بطور کلی آثار حمیدی از دو نوع شعر تشکیل شده است، یکی اشعار تقلیدی و دیگری ابتکاری.
اشعار تقلیدی حمیدی به سبک ترکستانی است و از شعرای متقدم پیروی می کند و در این میان به فردوسی و فرخی و منوچهری و مسعود سعد ارادت بیشتری دارد.
حمیدی حال و طراوتی را که در سخنان فرخی است با سوز و گداز کلام مسعود می آمیز دو تار و پودشان را از دل خود می گیرد و بیانات خویش را چنان موثر و دلنشین ادا می کند که در موقع خواندن به قول نظامی عروضی: "وقت باشد که از اشعار او موی بر اندام بر پای خیز دو جای آن بود که آب از چشم برود."
روی هم رفته سخنان حمیدی پر طراوت، روان، جاندار، دلنشین و گوشنواز است و همه وقت یک آهنگ و موسیقی مخصوص با خویش دارد؛ و مثل این است که موسیقی آن نیز در خود شعر تعبیه شده و به همراه آن نواخته می شود.
او در تجسم مناظر و حالات مختلف بسیار تواناست، شبهای هجر، روزهای انتظار، دقایق وصل و لحظات وداع را با رموز عاشقی و جفاکاری به طوری وصف می کند، که خواننده به جزئیات مشاهدات و مقاصد او آشنا می شود و تمام مناظر را پیش چشم می بیند.
معرفي آثار:
آثار منظوم:
شکوفه ها- پس از یک سال- اشک معشوق- سالهای سیاه- زمزمه بهشت- طلسم شکسته- ده فرمان
آثار منصور:
سبکسریهای قلم- عشق دربدر(3 جلد)- شاعر در آسمان فرشتگان زمین- عروض حمیدی (درباره فن عروض و شامل عقاید شاعر درباره این فن)
تالیفات:
دریای گوهر(3 جلد)- بهشت سخن (2 جلد)- شاهکارهای فردوسی
ويژگي سخن:
حمیدی از میان شعرای کهن بیشتر به سبک ناصر خسرو متمایل است؛ با این فرق که شعر حمیدی از مشکلات و پیچیدگی های آن شاعر بزرگ دور است. زبان شعر این شاعر، بسیار ساده تر و لطیف تر و نیز مضمون شعر او نیز با شعر ناصر خسرو و بسیار متفاوت است. حمیدی از شعرای سبک موسوم به "سبک عراقی" از جمله نظامی گنجه ای نیز تاثیر بسیار پذیرفته است اما در کل باید او را بیشتر شاعری غنایی و بعد از آن موضوعات شعر او را بیشتر سیاسی، اجتماعی و وطنی دانست.
حمیدی هیچ علاقه ای به کار و سبک شعر نیما نداشت و با آن به شدت مخالف بود، چنانکه در زمان حیاتش سرزنش های بسیاری از طرفداران سبک نیمایی شنید.
مرحوم دکتر غلامحسین یوسفی در "چشمه روشن" درباره حمیدی می گوید: "شاعری است سریع التأثیر و آتشین طبع و نستوه و با واکنشهای روحی شدید در برابر هر چه بر او می گذرد.از عشق و دوستی و محبت یا بی وفایی و مخالفت گرفته تا موضوعات اجتماعی.
این حالات و تجربه ها در شعرهای متنوع او جلوه گر است. به علاوه آنچه را نیز در بیان احوال درونی انسان و مسایل و مصائب بشری سروده و رنگ حکمت و اندیشه ورزی دارد باید بر این مجموعه افزود خاصه که آثاری است ژرف و پرمعنی در مجموعه آثار او برخی اشعار برجسته نظیر در امواج سند، بت شکن بابل، مرغ سقا، معنای عمر، جام شکسته و امثال آنها کم نیست".
در امواج سند
به مغرب، سينه مالان قرص خورشپد نهان می گشت پشت کوهساران
فرو میرپخت گردی زعفران رنگ به روی نپزه ها و نپزه داران
ز سُم اسب می چرخپد بر خاک به سان گوی خون آلود ، سرها
زبرق تپغ می افتاد در دشت پياپی دست ها دور از سپرها
نهان می گشت روی روشن روز به زپر دامن شب در سپاهی
در آن تارپک شب می گشت پنهان فروغ خرگه خوارزمشاهی
اگر پک لحظه امشب دپر جنبد سپپده دم جهان در خون نشپند
به آتش های ترک و خون تازپک زرود سند تا جپحون نشپند
به خوناب شفق* در دامن شام به خون آلوده اپران کهن دپد
در آن درپای خون در قرص خورشپد غروب آفتاب خويشتن دپد
چه اندپشپد آن دم ، کس ندانست که مژگانش به خون دپده تر شد
چو آتش در سپاه دشمن افتاد ز آتش هم کمی سوزنده تر شد
در آن باران تير و برق پولاد ميان شام رستاخيز مي گشت
در آن درياى خون در دشت تاريك به دنبال سر چنگيز مي گشت
بدان شمشير تيز عافيت سوز در آن انبوه ، كار مرگ مي كرد
ولي چندان كه برگ از شاخه مي ريخت دو چندان مي شكفت و برگ می كرد
ميان موج مي رقصيد در آب به رقص مرگ ، اخترهاي انبوه
به رود سند مي غلتيد بر هم ز امواج گران كوه از پی كوه
خروشان ، ژرف ، بي پهنا ، كف آلود دل شب مي دريد و پيش مي رفت
از اين سدّ روان ، در ديده ي شاه ز هر موجي هزاران نيش مي رفت
زرخسارش فرو مي ريخت اشكي بناي زندگي بر آب مي ديد
در آن سيماب گون امواج لرزان خيال تازه اي در خواب مي ديد:
اگر امشب زنان و كودكان را ز بيم نام بد در آب ريزم
چو فردا جنگ بر كامم نگرديد توانم كز ره دريا گريزم
به ياري خواهم از آن سوي دريا سواراني زره پوش و كمان گير
دمار از جان اين غولان كشم سخت بسوزم خانمان هاشان به شمشير
شبي آمد كه مي بايد فدا كرد به راه مملكت فرزند و زن را
به پيش دشمنان استاد و جنگيد رهاند از بند اهريمن ، وطن را
پس انگه كودكان را يك به يك خو است نگاهي خشم آگين در هوا كرد
به آب ديده اوّل دادشان غسل سپس در دامن دريا رها كرد
بگير اي موج سنگين كف آلود زهم وا كن دهان خشم ، وا كن !
بخور اي اژدهاي زندگي خوار دوا كن درد بي درمان ، دواكن !
آرامگاه مهدي حميدي شيرازي در جوار مقبرهي حافظ- شيراز| عكاس: افشين عزيزي
حمیدی و منیژه، عشقی بیسرانجام
وقتی نگاههای آن دو در هم گره میخورد، آتش درون شعلهورتر میگشت و میل در کنار هم بودن بیشتر.
اشعارش پاسخی رسا بود به نامههای عاشقانه منیژه. شوریدگی و بیپرواییشان، راز درون را آشکار ساخت ولی والدین منیژه، به ازدواج وی با حمیدی، مدرس یکی از دبیرستانهای شیراز که منیژه نیز در آن به تحصیل میپرداخت، رضایت ندادند. تلاش آن دو بیفایده بود. در نهایت سال دوم تدریس، دست از تعلیم برداشت و به خدمت نظام وظیفه رفت تا شاید این دوری، آبی باشد بر آتش عشقشان.
پس از یک سال با لباس نظام وظیفه و درجه افسری به شیراز بازگشت. این بار دیدارها با اشتیاق بیشتری از سر گرفته شد.
نامزدیاش را با دختری که مادر برای او در نظر گرفته بود، برهم زد و دوباره فریادهای عاشقانه سر داد و با منیژه عهد و پیمانی دگر بست اما تهدیدهای اقوام منیژه تمامی نداشت و بالاجبار این دختر به حجله مردی غیر از او فرستاده شد.
شاعر شوریدهحال، با عشقی آلوده به خشم و غضب، مجموعه شعر «اشک معشوق» را منتشر ساخت. کتابی که در آن تاریخ به چاپ پنجم رسید و توجه مخالفان حمیدی را نیز به خود جلب نمود.
منیژه که نمیتوانست نام و خاطرات حمیدی را به دیار فراموشی بسپارد از همسرش طلاق گرفت و به سوی وی بازگشت اما عاشق دیرین که جفای معشوق دیده بود، با دختری وفاپیشه ازدواج کرده و از او صاحب فرزندی گشته بود. با این وجود باز هم دل حمیدی، منیژه را میطلبید و این چنین در 27 فروردین ماه 1333ش «مرگ قو» را سرود که با صدا و ساز سیتار عباس مهرپویا، بارها از رادیو پخش شد و اهل ذوق و هنر را به وجد آورد و ماجرای دلدادگیشان بیش از پیش بر سر زبان ها افتاد و همگان از آن آگاه شدند. به قول حمیدی، «شعری بود که از دل ها برآمد و بر دل ها نشست»
طلسم شکست و عشق پایان یافت... پایانی واقعی؟
وقتی حمیدی نتوانست به او بقبولاند «دیگر نمیتواند خانواده اش را قربانی این عشق کند» دست به انتشار مجموعه شعر «طلسم شکسته» زد. منیژه با خواندن آن، به پایان ماجرا پی برد و دیدارها خاتمه یافت. اما با گذشت سالیان دراز از آن ماجرا، وقتی اسماعیل جمشیدی از او پرسید: «آیا هنوز هم... او را دوست داری؟» حمیدی در حضور همسر و فرزندانش با خونسردی جواب «آری» را در پاسخش گفت زیرا معتقد بود «دلخوشی و امید، همیشه مایه زندگی است، اگر آنکه را دوست داشتم میتوانست نامزدم باشد، من مثل پرندهای که دو بال داشته باشد پرواز میکردم، اگر امید بمیرد زندگی به پایان میرسد، عشق مایه امید و قدرت حیات است، عاشق بودن، به امید فردا زیستن است، بی امید زندگی کردن، جان کندن و مردن تدریجی است...»
این ماجرای عشق «عاشقترین شاعر معاصر ایران»، دکتر مهدی حمیدی شیرازی است که وحید دستگردی او را در جوانی «مهدی آخرالزمان سخنا» خطاب میکرد. حمیدی، شاعری جنجال برانگیز که بی هیچ ملاحظهای عقایدش را بر زبان میراند و به قول فریدون مشیری، «آن شاعر استاد گرامی، نه تنها درپی دوستیابی نبود، متأسفانه بیهیچ دلیلی، گاه در راه دشمنتراشی یا دشمنیابی هم گام برمیداشت... و موجی از مخالفت علیه خود برمیانگیخت و آرامشی برای اعصاب خود باقی نمیگذاشت.»
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر