آدورباد مهرسپندان Adurbad-i Mahrspandan (= آدورباد، پسر مهرسپند) نام يك موبد موبدان زرتشتي، يا يك روحاني بلندپايه در دوران پادشاهي شاپور دوم ساساني (79-309 م.) است. كتاب پهلوي بندهش تبار آدورباد را تا Dursarw، پسر منوچهر (پادشاه اسطورهاي) پي ميگيرد؛ آثار الباقيهي ابوريحان بيروني نيز به همين سان از او به عنوان فرزند «دوسر» ياد ميكند. وي اهل روستاي «كوران» بود (دينكرد، ص 219/11). ياقوت حموي كُراني را در استان فارس ثبت و گزارش كرده است.
برپايهي روايتي كه در بسياري از منابع گزارش شده است، آدورباد براي اثبات درستي روايت و برداشتاش از سنت زرتشتي، آزمون (ور) مفرغ گداخته را با كاميابي پشت سر نهاد. بدين ترتيب كه بر سينهي او فلز گداخته ريخته شد اما او بدون سوختن و آسيب ديدن از آن سربرآورد.
در كتاب دينكرد، در ضمن شرح 21 نسك اوستاي كهن از آدورباد ياد شده و ممكن است كه او در زمان خود نقش مهمي را در تعريف مجموعه كتاب مقدس زرتشتي ايفا كرده و آزمون (ور) او نيز با مشاجرات مربوط به تدوين كتاب مقدس در پيوند باشد (با وجود اين، به نظر ميرسد كه نسخهي نهايي كتاب مقدس در طي دوران پادشاهي خسرو يكم، 79-531 م.، تثبيت شده است).
متون اندرزي گوناگوني، يعني مجموعهاي از پندهاي خردمندانه، به آدورباد منسوباند:
1. دينكرد 3/199 دستورهايي دهگانه را به او نسبت ميدهد و به دنبال آن مجموعهاي از پندهاي زيانبار را كه گويي ماني بيان كرده است، به ويژه براي نشان دادن تناقض آنها با گفتههاي نيك آدورباد، ميآورد. ممكن است اين متون منعكس كنندهي گرفتاري اين روحاني بلندپايه به آزار و پي گرد مانويان باشند.
2. دينكرد ششم اندرزهاي بيشتري را به آدورباد نسبت ميدهد. نگارش عربي اين پندها در كتاب «حكمت خالده»ي ابن مسكويه موجود است. غزالي نيز آنها را در كتاب نصيحت الملوك خود، اما بدون اسناد آنها به آدورباد، نقل ميكند.
3. دو گروه ديگر از گفتارهاي آدورباد در كتاب «متون پهلوي» يافته ميشود. نخستين گروه را، كه اين روحاني به پسرش خطاب ميكند، ابن مسكويه تا اندازهاي ترجمه كرده است. دومين گروه از اين اندرزها، دربردارندهي سخناني است كه وي فرضاً در بستر مرگ بازگو كرده است.
4. مجموعهاي از پرسشهايي كه مريدي از او كرده و پاسخهايي كه وي داده در كتاب «روايت پهلوي» يافته ميشود.
+ نمونهاي از اندرزهاي آدورباد به فرزندش:
آن از دست رفته را فراموش كن و آن نيامده را تيمار و رنج مبر.
نسبت به خداي و سالارمرد بستار و گستاخ مباش.
هر چه براي تو نيك نيست، تو نيز براي ديگر كس مكن.
نسبت به ايزدان و دوستان يگانه باش.
هر كه با تو به كين و خشم رَوَد، هرآينه از او دور باش.
هميشه و هر گاه اميد به يزدان دار و آن را به دوستي گير كه براي تو سودمندتر باشد.
زن و فرزند خويشتن جدا از فرهنگ مهل كه تو را تيمار و رنج گران بر نرسد. تا پشيمان نشوي.
۱۳۹۰ تیر ۱۸, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر