دربارهي چند و چون پيدايش و گسترش آرياييان در سرزمين ايران، در طول يك سدهي اخير پژوهشهاي علمي بسيار گستردهاي، با اتكا بر اسناد باستانشناسي، مردمشناسي، زباني، تاريخي و ديني، انجام يافته است، اما متأسفانه دستاوردهاي ارزشمند چنين پژوهشهاي عالمانهاي در ميان نويسندگان ايراني، به ويژه در گسترهي وبلاگستان، بازتاب چنداني نداشته است. عمدهترين عامل اين نقص و ضعف را بايد در منش و روش احساسگرايانهاي كه بر انديشهها و نوشتههاي بيشينهي ايرانيان حاكم است، جستوجو نمود.
گهگاه در برخي مقالات يا وبنوشتههاي فارسي ديده ميشود كه براي ايجاد سابقهاي هر چه بيشتر براي تمدن ايراني، تاريخ حضور آرياييان به زماني بسيار دور نسبت داده ميشود يا حتا ادعا ميگردد كه آرياييان، بوميان ايران بودهاند. حال آن كه آرياييان تنها نياكان ما يا تنها بنيانگذاران تمدن ايراني نيستند تا با ابداع سابقه براي آنان، تاريخي ديرينتر را براي تمدن ايراني ابداع نمود. تمدن ايراني تركيبي است از تمدنهاي بومي (مانند تمدن ايلاميان، ماناها، سومريان، گوتيها و…) و تمدن مهاجر آريايي (مانند مادها و پارسها) كه محصول و برآيند نهايي آن، پيدايش تمدن و هويت كنوني ايراني است؛ بنابراين، با توجه به اين كه صاحبان تمدنهايي بزرگ چون جيرفت و ايلام و سومر نيز از جملهي نياكان ما هستند، پيشينهي تاريخي و فرهنگي ايران – بدون نياز به دستكاريهاي تاريخي – به سادگي تا هزارهي پنجم پيش از ميلاد بالا ميرود.
اخيراً يكي از دوستان در وبنوشتهاي با اتكا به يافته شدن آثاري باستاني در ارمنستان كه ظاهراً به آرياييان نسبت داده شدهاند، مدعي گرديده است كه:
در مقطع هزاره سوم پيش از ميلاد، مناطق ديگري از پشته ايران، دست كم در مناطقي همچون آذربايجان، كردستان و گيلان نيز توسط آريايي ها مسكون شده باشد. بدين سان، ما به راحتي مي توانيم مدعي شويم كه سابقه «ايران آريايي»، دست كم و منطبق بر محافظه كارانه ترين گمانه زني ممكن، حدود 4000 تا 4500 سال [پيش] است و نه چونان كه برخي از دوستان مي انديشند [= داريوش كياني]،كمتر از 3000 سال!
البته بديهي است كه طرح نظريات جديد تاريخي هيچ گاه «به راحتي» ميسر نيست بل كه فقط با اتكا بر مجموعهاي پيوسته از اسناد موثق علمي و بر مبناي استدلالهايي روشمند است كه ميتوان يك نظريهي جديد تاريخي را طرح و سپس اثبات نمود.
اما آن چه كه در بارهي پيدايش و گسترش آرياييان (= هندوايرانيان) مورد پذيرش و اجماع كارشناسان است (و نه نظر شخصي و ابداعي داريوش كياني)، آن است كه آرياييان در هزارهي سوم پيش از ميلاد فرهنگ ويژهي خود را در پهنهاي كه از كرانههاي رود ولگا تا قزاقستان كنوني ميگسترد، بنيان نهادند و آن گاه در طي سدههاي بعد، به سوي جنوب و سرانجام ايران و هند مهاجرت كردند (مالوري 1989: 231-223؛ مالوري و آدامز 1997: 309؛ پارپولا 2002: 81-79). در حدود 2000 پ.م. گسستگي ميان هندوآرينهاي مقدم و ايرانيان مقدم (دو شاخهي اصلي فرهنگ هندوايراني) آغاز شد به طوري كه نخستين گروه، شرق رود اورال را به دست گرفت و گروه دوم، غرب آن را (پارپولا 1995: 356). در حدود 1700-1900 پ.م. داسههاي مقدم (شاخهاي از آرياييان مقدم) در منطقهي باختر و هندوكش جاي گير شدند؛ در 1400-1700 پ.م. هندوآرينهاي ريگ ودايي مقدم در فرغانه ظاهر گشتند و در 800-1400 پ.م. هندوآرينهاي ريگ ودايي متأخر در دره سوات و پنجاب ساكن گرديدند. ايرانيان اوستايي مقدم در 1000-1500 پ.م. در جنوب آسياي مركزي و سيستان ماندگار شدند و ايرانيان غربي مقدم در 1000-1100 پ.م. در حوزهي گرگان، و ايرانيان غربي متأخر در 700-900 پ.م. در غرب و جنوب ايران پديدار گشتند (ن.ك. پارپولا 1998؛ 1999).
مجموعه اسناد باستانشناختي، تاريخي و ديني موجود به آشكارا نشان ميدهند كه ايرانيان غربي مقدم (نياكان پارسها و مادهاي بعدي) همزمان با عصر آهن 1 (1000-13000 پ.م.) در نجد ايران كنوني پديدار شدند و نه پيش از آن:
1. سفال خاكستري كه مشخصهي اصلي فرهنگ ايراني است، براي نخستين بار در عصر آهن 1 آشكار و يافته ميشود. از آن جا كه مسير پيدايش و گسترش اين سفالها از شمال شرقي به غرب ايران است، يعني از كاوشگاه حصار 3 در گرگان تا كاوشگاه حسنلو 5 در آذربايجان، آشكار است كه مسير مهاجرت ايرانيان از شمال شرقي به غرب ايران بوده است (ن.ك. كايلريانگ 1967؛ دياكونوف 1985: 55-41؛ مالوري 1989: 56-50).
2. براي نخستين بار نام گروهي از ايرانيان غربي، يعني مادها، در سالنامهي شلمنصر سوم، پادشاه آشور، به تاريخ 835 پ.م. گواهي ميشود (ردنر 2003: 39-38). از اين زمان به بعد است كه نام مكانها و نام شخصهاي ايراني در اسناد آشوري و سپس بابلي، در پيوند با گسترهي غربي ايران، آشكار ميشود. نخستين يادكرد نامهاي ايراني در اسناد ايلامي نيز به اواخر سدهي هفتم پ.م. باز ميگردد (كارتر 1994: 75؛ واترز 1999: 106-105).
3. در متون كهن زرتشتي، كه پيامبر آن در حدود 1400 پ.م. برآمده است (بويس 1984: 75؛ شروو 1999: 6)، ارجاعات و يادكردهاي جغرافيايي صرفاً محدود به شرق ايران است (نيولي 1989: 44). بديهي است كه ايرانيان زرتشتي در طي دوران شكلگيري ادبيات اوستايي كهن (900-1200 پ.م.) هنوز به داخل ايران و به ويژه ايران غربي راه نيافته بودند و از اين رو نام و يادي از اين مناطق، در متون اوستايي يافته نميشود. در مهر يشت/ 14-13 سرزمينهاي آريايي محدود به اين مناطق دانسته ميشود: ايشكته (كوه بابا)، پَروته (غور)، مرو، هرات، سغد، و خوارزم (نيولي 1989: 46). محدودهي جغرافيايي ترسيم و توصيف شده در ويديوداد/1 نيز از سغد تا شمال سيستان را در برميگيرد (نيولي 1989: 46-45). در فروردين يشت/ 144-143 روان مؤمنان قوم آريا (Airiia) در كنار چهار قوم/ قبيلهي ديگر به نامهاي Tura، Sairima، Sāini، و Dāhi ستوده ميشود. در صورت تطابق Sairima با سرمتهاي ساكن در جنوب روسيه، Dāhi با داهههاي ساكن در جنوب تركمنستان، و Tura با تورانيان ساكن در فراسوي رود جيحون (فراي 1377: 68-67؛ كريستنسن 1376: 99-95؛ شوارتز 1985: 648)، باز محدودهي جغرافيايي اشاره شده در اين قطعه، به شرق ايران معطوف است.
صرف نظر از نكات گفته شده، اگر طبق نظر آن دوست گرامي، ايرانيان در هزارهي سوم پ.م. در آذربايجان و گيلان و كردستان پديدار شده باشند، ميبايد آثاري از اين حضور خود را در منطقهي ياد شده بر جاي گذاشته باشند، اما آثار باستاني به دست آمده از اين مناطق فاقد نشانههاي حضور ايرانيان در اين برهه از تاريخ است. از سوي ديگر، اورارتوها و آشوريان، دو قدرت مسلط غرب ايران نيز تنها از سدهي نهم پ.م. به بعد است كه براي نخستين بار با ايرانيان مواجه ميشوند و نه پيش از آن. نكتهي ديگر آن كه، در هزارهي سوم پ.م. هندوايرانيان هنوز تركيب واحد و يكپارچهاي را تشكيل ميدادهاند و كمابيش از 2000 پ.م. است كه هندو-آرينها و ايرانيان به واگرايي از يكديگر ميآغازند.
چكيدهي سخن آن كه، بنابر استدلالها و اسناد ارائه شده، تاريخ ورود و حضور آرياييان را در ايران نميتوان زودتر از عصر آهن 1 در نظر گرفت.
كتابنامه
1) Adams, D.Q. & Mallory, J.P. 1997, “Indo-Iranian Languages”, in: J.P. Mallory & D.Q. Adams (ed.), Encyclopedia of Indo-European Culture, Chicago, pp. 303-312
2) Boyce, M. 1984, "On the Antiquity of Zoroastrian Apocalyptic", Bulletin of the School of Oriental and African Studies, Vol. 47, No. 1, pp. 57-75
3) Carter, E. 1994, “Bridging the Gap between the Elamites and the Persians in Southeastern Khuzistan”, in: H. Sancisi-Weerdenburg, A. Kuhrt & M. Root (ed.), Achaemenid History VIII, Leiden, pp. 65-95
4) Cuyler Young, Jr., T. 1967, “The Iranian Migration into the Zagros”, Iran 5, pp. 11-34
5) Diakonoff, I.M. 1985b, “Media”, in: I. Gershevitch (ed.), Cambridge History of Iran, vol. 2, pp. 36-148
6) Gnoli, G. 1989, “Avestan Geography”, in: E. Yarshater (ed.), Encyclopaedia Iranica, vol. 3, pp. 44-47
7) Mallory, J.P. 1989, In search of the Indo-Europeans: Language, Archaeology and Myth, London
8) Parpola, A. 1995, “The problem of the Aryans and the Soma: Textual-linguistic and archaeological evidence”, in: G. Erdosy (ed.), The Indo-Aryans if ancient South Asia: Language, material culture and ethnicity, Berlin, pp. 353-381
9) Parpola, A. 1998, “Aryan Languages, Archeological Cultures, and Sinkiang: Where Did Proto-Iranian Come into Being and How Did It Spread?”, in: V. Mair (ed.), The Bronze Age and Early Iron Age Peoples of Eastern Central Asia, Washington, vol. 1, pp. 114-147
10) Parpola, A. 1999, “The formation of the Aryan branch of Indo-European”, in: R. Blench and M. Spriggs (ed.), Archaeology and Language III: Artefacts, Languages and Texts, London and New York, pp. 180-207
11) Parpola, A. 2002, “From the dialects of Old Indo-Aryan to Proto-Indo-Aryan and Proto-Iranian”, in: N. Sims-Williams (ed.), Indo-Iranian Languages and Peoples, Oxford, pp. 43-102
12) Radner, K. 2003, “An Assyrian view on the Medes”, in: G.B. Lanfranchi, M. Roaf & R. Rollinger (ed.), Continuity of Empire (?) Assyria, Madia, Persia, Padova, pp. 37-64
13) Skjærvø, P.O. 1999, “Avestan Quotations in Old Persian? Literary Sources of the Old Persian Inscriptions”, Irano-Judaica, Vol. IV, pp. 1-64
14) Schwartz, M. 1985, “The Old Eastern Iranian World View According to the Avesta”, in: I. Gerchevitch (ed.), Cambridge History of Iran vol. II, pp. 640-663
15) Waters, M.W. 1999, “The Earliest Persians in Southwestern Iran: The Textual Evidence”, Iranian Studies 32/1, pp. 99-107
16) كريستنسن، آرتور 1376: «مزداپرستي در ايران قديم»، ترجمهي ذبيحالله صفا، انتشارات هيرمند
17) فراي، ريچارد 1377: «ميراث باستاني ايران»، ترجمهي مسعود رجبنيا، انتشارات علمي و فرهنگي
۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر