تاراج و ويراني شهر بزرگ، مجلل و آباد پارسه و كاخهاي پرشكوه تخت جمشيد به دست مقدونيان و به فرمان اسكندر، يكي از مشهورترين رخدادهاي تاريخي است كه در عموم آثار تاريخي مربوط بدين دوران، به خوبي انعكاس يافته است. ديودروس سيكولوس (Diodorus Siculus)، از جمله مورخان نامدار عصر كلاسيك يونان است كه توصيفي كمابيش دقيق از ابعاد اين فاجعه، و به ويژه، چندوچون شهر پارسه و كاخهاي تخت جمشيد عرضه كرده است. در ادامه، ترجمهي فارسي بخش مرتبط كتاب وي (كتابخانهي تاريخي 17/70/1-72/5) را ميخوانيد:
- پرسپوليس پايتخت شاهنشاهي پارس بود. اسكندر آن را نزد مقدونيان منفورترين شهر آسيا توصيف كرد و آن را به سربازاناش واگذاشت تا به جز كاخها، همهي شهر را تاراج كنند. [پرسپوليس] ثروتمندترين شهر در زير آفتاب بود و خانههاي شخصي در طي سالها، به همه نوع ثروتي آراسته شده بود. مقدونيان در اين شهر ميدويدند و هر فردي را كه با او روبهرو ميشدند كشتار ميكردند و خانهها را تاراج مينموند؛ بسياري از خانهها متعلق به مردم عادي بود و با اسباب و اثاثيهاي فراوان آكنده شده بودند و [ساكنانشان] همه گونه جامهاي بر تن داشتند. نقره و طلاي بسياري از اين جا ربوده شد و لباسهاي نفيسي كه به طور پرجلوهاي داراي رنگ آبي ارغواني يا گلدوزيهاي طلايي بودند، به غنيمت فاتحان مبدل شدند. كاخهاي بسيار بزرگ شهر، كه در سراسر جهان متمدن مشهور بودند، دچار توهين و تخريب كامل شدند. مقدونيان يك روز كاملْ خود را تسليم افراطگري در غارت كردند، اما بازهم آز و طمع افسار گسيختهي آنان براي به چنگ آوردن غنائم بيشتر فرو نمينشست. به علاوه، شهوت فوق العادهي آنان براي تاراج چنان بود كه با يكديگر ميجنگيدند و بسياري از يارانشان را كه سهم بزرگتري از غنائم را براي خود برداشته بودند، ميكشتند. براي آن كه هر كس بتواند سهم خود را از غنائم داشته باشد، نفيسترين چيزهاي يافته شده را با شمشير پاره پاره كردند. برخي، كه به سبب خشم و هيجان ديوانه شده بودند، دست كساني را كه در تلاش براي به چنگ آوردن اموال مورد نزاع بودند، قطع كردند. آنانْ زنان، جامهها و غيره را به عنف بردند و اسراي خود را به بردگي درآوردند. همچنان كه [در گذشته] پرسپوليس از همهي شهرها در خوشبختي برتر بود، اينك به همان اندازه نيز در بدبختي از همهي شهرها پيشي داشت.
اسكندر به ايوان ارگ [تخت جمشيد] رفت و ثروت خزانههاي آن را متصرف گرديد. اين گنجينه از درآمدهاي دولتي، از زمان كورشْ نخستين شاه پارسها، تا اين زمان، فراهم آمده بود، و انبارهاي زيرزميني از طلا و نقره آكنده بود. اگر ارزش طلاها را بر حسب نقره برآورد كنيم، كل گنجينهي يافته شده يكصد و بيست هزار تالان بود. اسكندر قصد داشت مقداري از مسكوكات را براي تأمين هزينههاي جنگ بردارد، و مابقي را در شوش انبار كند و تحت مراقبت بگيرد. بدين جهت از بابل و ميانرودان، و نيز خود شوش، تعداد زيادي استر به علاوهي سه هزار شتر گسيل نمود و به وسيلهي آنها همه چيز را به جاهاي مورد نظرش منتقل كرد. اسكندر نسبت به اهالي شهر سخت احساس دشمني و كينه ميكرد. او بدانان اعتماد نداشت و ميخواست كه پرسپوليس را يكسره ويران كند.
گمان ميكنم كه بيمناسبت نباشد اگر به اختصار دربارهي كاخهاي شهر به سبب شكوهمندي بناهاي آن سخن بگويم: ارگ آن بسيار بزرگ است و آن را ديواري سهگانه دربر ميگيرد. نخستين بخش آن بر شالودهاي پُركارانه بنا شده است. بلنداي آن شانزده ارج است و به كنگرههايي منتهي ميگردد. دومين ديوار از هر لحاظ مانند ديوار نخستين است اما بلنداي آن دو برابر ديگري است. سومين بخش داراي طرحي مربعشكل و به بلنداي شصت ارج است و از سنگ خارايي كه طبعاً با دوام است، ساخته شده است. هر ضلع آن داراي دروازهاي با درهاي برنزي است و در كنار هر كدام ديركي برنزي به بلندي بيست ارج برپا شده است؛ اينها براي جلب نظر بينندگان در نظر گرفته شده بودند، اما دروازهها براي ايجاد امنيت بودند.
در جانب شرقي ايوان در فاصلهي چهار پلثرايي، اصطلاحاً «تپهي شاهي» [= كوه رحمت] قرار دارد كه مقبرهي شاهان در آن واقع است. اين صخرهاي صاف بود كه درون آن حجرههايي كنده شده و مزار شاهان درگذشته در آن جا بود. اينها راه ورود ديگري نداشتند اما ميتوانستند به تابوتهاي درگذشتگان، كه با بالابرهاي مكانيكي ويژهاي بالا برده ميشدند، جا دهند.
در گرداگرد ايوان سلطنتي، اقامتگاههاي شاهان و اعضاي خاندان شاهي و نيز منازل اشراف بزرگ، كه به گونهاي مجلل آراسته و تجهيز شده بودند، پراكنده بود، و به طور مناسبي بناهايي براي محافظت از خزانهي شاهي ساخته شده بود.
اسكندر به افتخار پيروزيهاياش بازيهايي را برگزار كرد. او قربانيهاي گزافي را براي خدايان به جاي آورد و دوستاناش را سخاوتمندانه گرامي داشت. هنگامي كه آنان سرگرم خوشگذراني بودند و باده نوشي سخت بالا گرفته بود، چنان شروع به مست شدن كردند كه ديوانگي بر عقل و ذهن ميهمانان چيره گشت. در اين زمان، يكي از زنان حاضر، كه ثاييس نام داشت و آتيك تبار بود، گفت كه اين كار براي اسكندر از همهي كارهاي نماياني كه در آسيا انجام داده، پرجلوهتر خواهد بود اگر وي در يك حركت گروهي پيروزمندانه بدانان بپيوندد، به كاخها آتش افكند و اجازه دهد در يك لحظه همهي دستاوردهاي پرآوازهي پارسيان به دست زنان نابود شود. […] وقتي كه شاه از سخنانشان برانگيخته و برافروخته شد، همگي از تختهايشان جَستند و وعده كردند كه به افتخار خداي ديونيسوس كاروان پيروزي به راه اندازند. آنان بيدرنگ مشعلهاي فراواني گرد آوردند. زنان نوازنده در اين بزم، همان گونه كه شاه آنان را به بهرهجويي سريع از همهي امكانات براي لذت بردن از نواي آوازها و فلوتها و نيها واداشته بود، حاضر شدند، و ثاييس روسپي نيز رهبر كل اين نمايش بود. او پس از شاه نخستين كسي بود كه مشعل افروختهي خود را به درون كاخ پرتاب كرد. چون ديگران نيز همين كار را كردند، بلافاصله كل كاخها ويران شدند، آتش سوزي بسيار بزرگي بود.
۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر