کانون ایرانیان: ویژگی های منحصربه فرد کوروش بزرگ
کانون ایرانیان

۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبه

ویژگی های منحصربه فرد کوروش بزرگ

میتوان آغاز شهریگری(تمدن) ایرانی را پس از به روی کار آمدن کورش بزرگ دانست. زیرا از آن زمان بود که تیره های آریایی پراکنده شده در سراسر ایران توانستند زیر یک پرچم یگانه با نام ایران گرد هم آیند.

کورش را میتوان براستی نخستین و بزرگترین آشتی خواه جهان خواند. چرا که تا آن زمان در هیچ جای جهان چنین اندیشه ی بشر دوستانه ای وجود نداشت.



در آن دوران بر پایه ی منابع زمانی که یک تیره بر تیره ی دیگر پیروز و چیره میگشت, این را برای خود یک حق همیشگی میدانست که تیره های شکست خورده و مردم زیر دست را به برده داری بکشند و روستاهای آنها را ویران کنند. این حق را برای خود در نگر داشتند که مردم زیر دست باید دین ملت پیروز را بپذیرند و تنها خدا و ایزدان آنها را بپرستند. در اینجا بود که پادشاهان پیرزو خدایان و مجسمه های مورد احترام ملت شکست خورده را یا از بین برده یا اینکه آنها را برای هدیه دادن و همچنین نظارت خدای خود بر خدای ملت شکست خورده به معابد و نیایشگاههای ویژه ی خود میبردند. از این جمله میتوان به مردوک اشاره کرد که در زمان کورش بدست پادشاه بابل از ایلام به بابل آورده شده بود و به اصطلاح اسیر بود.

کورش بزرگ از هر نظر که بنگریم شماری از ویژه گی ها را داشت که انسان می انگارد هیچ کس دیگری جز او نمیتوانسته بزرگترین شخص تاریخی جهان باشد.

او هم از سوی خاندان پدری و هم خاندان مادری از چندین نسل پیش از خود شاهزاده بشمار می آید.

بدین گونه:

خاندان پدری: هخامنش > چیش پیش > کورش > کامبوجیه > کورش بزرگ

خاندان مادری: فره ورتیش > خشتریته > هوخشتره > آشتیاگ > ماندانا > کورش بزرگ

همان گونه که دیدیم یکی دیگر از ویژه گی های منحصر به فرد کورش بزرگ این است که او علاوه بر اینکه از دو سو شاهزاده بوده و پدران او هم از سوی مادر و هم از سوی پدر بر دو قبیله ی بزرگ آریایی یعنی مادها و پارسا فرمانروایی میکردند, این است که او براستی هم خون ماد را در رگهایش داشت و هم خون پارس. شاید این نیاز هزاران سال بود که احساس میشد برای یکپارچه شدن دو تیره ی بزرگ آریایی که سالها به یک یکپارچگی همیشگی نرسیده بودند. اما در این میان با بر روی کار آمدن چنین فرزندی دیگر هم مادها و هم پارسها هیچ یک نمیتوانستند که با فرمانروایی کورش مخالفت کنند و به گونه ی سرشتی او را همراهی میکردند, چرا که فرمانروایی هخامنشی را یک فرمانروایی یکپارچه و برابر میان خود میدانستند.

بر پایه ی روایت هرودوت(چکیده):" کمبوجبه شاه پارس(پدر کورش) با ماندانا(مادر کورش) دختر آشتیاگ شاه ماد ازدواج کرد و از این ازدواج کورش بزرگ چشم به جهان گشود. ((در این زمان پادشاهی پارس در انشان و خاندان هخامنش باجگذار ماد بودند.))آشتیاگ در خوابهایی که درباره ی دخترش دید که او را وحشت زده کرد. مغان برایش خواب را تفسیر کردند که ماندانا پسری بدنیا خواهد آورد که جای او را خواهد گرفت. در اینجا بود که آشتیاگ به این اندیشید، زمانی که کودک دخترش به دنیا آمد او را از بین ببرد. زمانی که فرزند بدنیا آمد کودک را به وزیرش سپرد که او را بکشد. اما وزیر از ترس انتقام ماندانا فرزند را به گاوبان شاه سپرد تا کودک را در کوهستان رها کند تا بمیرد. از قضا زن گاوبان در همان روزها بچه ای مرده زایید که مرد گاوبان کورش را پیش خود نگه داشت و جسد کودک خود را به جای جسد کورش به وزیر داد. پس از آنکه کورش به ده سالگی رسید و ژس از یک سری رویدادها آشتیاگ شاه ماد دریافت که کورش زنده است اما این بار با مشورت مغان دریافت که دیگر خطری از سوی کورش متوجه ی او نیست. چندین سال پس از آن که کورش بزرگ شد وزیر آشتیاگ که در همین جریان فرزندش به دست او کشته شده بود نامه ای به کورش میفرستد و از او میخواهد که پدربزرگ خود را برکنار کند و خود پادشاه شود."

در هر روی این روایت هرودوت بیشتر به افسانه میماند تا راستی ها!. اما میتوان آن را به اسطورهای کهن ایرانی پیوند داد. همچنین میدانیم که اسطوره ها نیز ریشه در راستی ها دارند.

اما میدانیم که در حدود سال 553 پ م جنگهای میان ماد و پارس آغاز شد که سه سال دنبال شد و کورش که با پارتها و هیرکانیا(قبائل دیگر آریایی) یکپارچه شده بود توانست آشتیاگ را شکست دهد و در سال 550 پ م هگمتانه(همدان) به دست کورش تصرف شد. کورش پس از آن پدر بزرگ خود آشتیاگ را بخشید و و او را به شوش فرستاد و در همدان اعلان بخشش همگانی کرد و بیشتر بزرگان مادی را بر سر کار خود نگه داشت. همچنین لشکر توانمند ماد نیز که کورش را برادر و همخون آریایی خود میدانستند به خدمت او در آمدند تا با همکاری آریایی ها یکی از بزرگترین و شاید بزرگترین فرمانروایی جهان که بر پایه ی پدافند(دفاع) از حقوق بشر بود بوجود آید.

پس از پیروزی کورش بر آشتیاگ ایران با دولت لیدیا که به مرزهای ایران تجاوز کرده بود وارد جنگ شد. در این میان کورش بخشی از سرزمینهای آسیای میانه را که قبائل آریایی گو مِری تشکیل میدادند را نیز تصرف کرد. پادشاه لیدیا که از کاهن معبد دِلفی در یونان شنیده بود در صورت پیروزی بر کورش بزرگ دولت بزرگی را واژگون خواهد کرد به ایران تاخت. اما شکست سختی خورد و کورش سارد پایتخت لیدیا را نیز تصرف کرد و کشوری که امروزه ترکیه مینامیم ضمیمه ی ایران شد. گواهی هرودوت میگوید که کورش با کراسوس پادشاه متجاوز لیدیا با مهربانی رفتار کرد و او را بخشید.

* چیرگی بر بابل(مهد شهریگری)

حدود سده ی6 پ م گستره ی فروانروایی بابل و نبوخدنصر دوم به بزرگترین اندازه ی خود رسیده بود و او را بزرگترین فروانروای آن زمان کرده بود. در این میان میتوان به تفاوت میان سامی نژادها و آریایی ها پی برد. در این زمان بود که فشارها از سوی پادشاه بابل بر روی مردمان زیردست زیاد شده بود. او اندیشه ای را در سر میپروراند که هرگز کورش بزرگ به آن دست نزد. نبوخذنصر اندیشه ی دین یکتا را در جهان و در زیر گستری فرمانروایی خود در سر میپروراند. در این میان او در یک لشکرکشی یهودیان و و رهبران دینی و سیاسی یهودی را از برای اینکه دین او را نپذیرفته بودند به بابل آورد و آنها را به بردگی کشید و معابد آنها را ویران ساخت. پس از او نَبونِهید برای اینکه مردم را به پرستش خدای خود وادار کند, معابد را در میانرودان ویران ساخت و مجسمه ی خدایان آنها را گرد آوری کرد تا از دسترس مردم دور باشند و یک معبد بزرگ برای سین خدای خود ایجاد کرد تا جایگزین خدایاین و همچنین خدای خدایان مردوخ در میانرودان کند. اسناد بر جای مانده از آن زمان نمایانگر بیدادگری او بر مردمان زیر دست است.

در این گیر و دار بود که آوازه ی کورش بزرگ و منش و کردار نیک او به گوش مردم بابل رسیده بود. این بود که روحانیون میان رودان در نامه ای سرراست از کورش خواستند برای آنها به عنوان یک رهایی بخش عمل کند و به بابل لشکر کشی کند.

چیرگی کورش بر بابل(مهد شهریگری و دانش آنروز جهان) بدون اینکه حتی خونی از بینی کسی بریزد انجام شد. زمانی که لشکر کورش به پشت دیوارهای بابل رسید مردم بابل خود بر ضد نبونهید شوریدند و دروازه ها را بر روی او گشودند.

رفتار انسان دوستانه ی کورش او را از هر شخص تاریخی دیگر متمایز میکند. او شمار زیادی از بزرگان ملت مغلوب را بخشید و در جایگاه خود دوباره نشاند و از آنها یک یار وفادار برای خود ساخت. او از کراسوس و ارتش لیدیا که متجاوز بودند با بخشش و بزرگ منشی یاری وفا دار ساخت، در جهت گسترش گستره ی فرمانروایی آشتی و آزادی. به راستی میتوان او را انسانی با اندیشه های ژرف زرتشتی دانست و گفت که آرزوهای زرتشت که برابری همگی انسان ها و اندیشه, کردار و گفتار نیک بود را تحقق بخشید.

او هیچ گاه به معابد کشورهای شکست خورده درون نشد و آنها را از بین نبرد. بلکه معابد آنها را بازسازی کرده و به خدایان انها احترام میگذاشت. اینگونه بود که دلهای مردم را به دست آورد و به روایت تاریخ نگاران مردم زیر دست کورش بزرگ او را پدر میخواندند.

در همین بابل بود که نخستین فرمان حقوق بشر جهان, به فرمان کورش بر روی گل حک شد تا هم اکنون باعث بالندگی ما ایرانیان باشد. در این زمان بود که کورش بزرگ 40 هزار یهودی را(به گواهی تورات) که برده بودند را آزاد کرد و با خرج خود آنها را به اورشلیم بازگرداند و برای آنها معابد در خور ساخت و در اینجا بود که یهودیان او را مسیح و رهاننده ی خود دانستند و بارها و بارها نام کورش و کارهای نیک او در تورات آمده. این را در نظر بگیرید اینها کسانی بودند که بر پایه ی رسم همیشگی برده ی کورش بشمار می آمدند!

در اینجا بود که تاریخ نگاران و فسیلسوفان یونانی که به گونه ی سرشتی دشمن ایرانیان بشمار می آمدند، ستایش کورش بزرگ و یک ایرانی و آریایی را آغاز میکنند. در این زمان بود که گزینوفون(شاگرد سقراط و دوست و هم اندیش افلاطون) یک ستایش نامه با نام کورشنامه درباره ی او مینویسد.

کورش با نیرویی اهورایی و مَنشی در خور توانست بزرگترین فرمانروایی جهان که مرزهایش در شرق از دریای عمان و رود سند و رود جیحون آغاز میشد و در غرب به دریای مدیترانه و دریای ایژه میرسید و در شمال سراسر کرانه های شرقی و جنوبی دریای سیاه را شامل میشد و در جنوب غرب به مصر میرسید.

به گفته ی گزینوفون کورش بزرگترین فرمانروایی جهان را با خِرَد خود اداره میکرد و به گونه ای از تَک تَک مردمانش نگهبانی میکرد که گویی فرزندان اویند. مردم این سرزمینها نیز به نوبه ی خود او را پدر و سرپرست خود میشمردند.

0 نظرات:

ارسال یک نظر