سعدالدين يا نجم الدين محمود بن عبدالکريم شبستري از بزرگان مشايخ عرفان ايران است. وي در سال 687 هجري در قصبه شبستر هفت فرسنگي تبريز متولد شد. از شرح حال وي تفصيلي در دست نيست، ولي از اخبار و آثار چنين نتيجه گرفته ميشود، تحصيلات و رشد فکري وي در آذربايجان بوده و سرانجام از عارفان بنام زمان خود بشمار رفته است. اوقات خود را در درس و بحث گذرانده و در سال 720 هجري در تبريز زندگي را بدرود گفته است.
شيخ محمود شبستري سراينده مثنوي معروفي است بنام "گلشن راز" که شرح هاي بسيار بر آن نوشته اند و از آن جمله شرح کمال الدين حسين اردبيلي متخلص به الهي در قرن دهم و شرح شاه داعي الي الله شيرازي بنام نسايم گلشن، و شرح محمد بن يحيي بن علي لاهيجي تأليف در سال 877 هجري و شرح مظفرالدين علي شيرازي و شرح ادريس بن حسام الدين بدليسي مورخ معروف قرن دهم ترکيه و شرح شيخ بابا نعمت الله بن محمود نخجواني و شرح حاج محمد ابراهيم بن محمد علي شريعت مدار سبزواري خراساني و نيز شرحي به عبدالرحمان جامي نسبت داده اند که مورد ترديد مي باشد. و اين منظومه را به زبانهاي انگليسي و آلماني ترجمه کرده اند و از معروفترين کتابهاي عارفان ايران است. در ماه شوال سال 717 هجري، امير حسيني هروي سؤال هائي از وي به نظم کرده و او جواب آنها را به نظم داده و اين مثنوي را ترتيب داده است. به غير از اين مثنوي؛ مثنوي ديگري يکي بنام "شاهدنامه" و ديگر بنام "سعادت نامه" سروده است. خود تصريح مي کند که شاعر نبوده و اين وسيله را براي اظهار مطالب خويش پيش گرفته است. در نثر نيز چند رساله تأليف کرده که از جمله آنها، حق اليقين و مرآت المحققين است.
شيخ محمود شبستري در حل و فصل مسائل ديني و حکمي بسيار دقيق بوده و در آن موضوع مرجعيت و شهرت بسزا داشته است. دانش دوستان از اطراف و اکناف بحضورش شتافته و حل مجهولات خود را از او درخواست ميکردند. چنانکه معروف ترين اثر خود يعني مثنوي "گلشن راز" را در چنين موردي در جواب سؤال هاي مرد بزرگي از اهل خراسان بنام امير سيد حسيني هروي مريد و خليفه شيخ بهاءالدين ملتاني که او هم خليفه شيخ شهاب الدين عمر سهروردي بود سروده است.
اين کتاب که بطور تقريب هزار بيت ميشود، عبارت از فهرست موجزي از اصطلاحات و تعبيرات تصوف با توضيحاتي سهل و صريح است. که در جواب 15 سؤال سروده و تنظيم شده است. بخش نخستين آن قبل از طرح سؤال ها با اين شعر عميق و دلنشين شروع ميشود:
بنام آنکه جان را فکرت آموخت چراغ دل بنور جان برافروخت
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن ز فيضش خاک آدم گشت گلشن
اين منظومه را به اشاره شيخ خود بهاءالدين يعقوب تبريزي، در پاسخ هفده سؤال منظوم مير حسين حسيني سادات هروي که در آن عهد در خراسان اشتهار داشته، هر بيتي را بيتي به صورت جواب سروده و بعدها ابيات ديگر بر آن افزوده و آن را گلشن راز ناميده است. ديگر آثار شيخ محمود شبستري به شرح زير است:
حق اليقين رساله ايست مشتمل بر حقايق و دقايق عرفاني - سعادت نامه - مرآت المحققين. مرگ وي در سال 720 هجري در سي و سه سالگي به شبستر واقع در هشت فرسنگي شمال غربي تبريز اتفاق افتاده است.
اکنون نمونه اي از اشعار گلشن راز در اينجا نقل ميشود:
چو عـريـان گـردي از پـيـراهـن تـن شـود عـيـب و هـنر يـکـبـاره روشـن
تـنـت باشد ولـيـکـن بــي کـدورت کـه بـنـمايـد در او چـون آب صـــورت
دگـر بـاره به وفـق عـــالــم خـاص شـود اخـلاق تـو اجـسـام اشـخاص
هـمـه اخـلاق تـو در عـالـم جــان گـهـي انـوار گـردد گـــاه نــــيـــــران
تـعـيـن مـرتـفـع گـــردد ز هستي نـمانـد در نـظـر بـــالا و پــــســــتي
کـنـــد هـم نـور حـق در تو تجلي بـبـينـي بـي جـهـت حق را تـعـالي
دو عـالـم را همه بر هم زني تو نـدانـم تـا چـه مـسـتـيـها کني تـــو
سـقـيـم ربـهـم چـبـود بـينـديش طهورا چيست صافي گشتن خويش
خوشا آندم که ما بي خويش باشيم غــنــي مـطـلـق و درويـش بـاشـيم
نه دين نه عقل نه تقوي نه ادراک فتاده مست و بيخود بر سر خـــاک
چو رويت ديدم و خوردم از آن مي ندانم تا چه خواهد شد پس از وي
پس از هر مستيء باشد خماري درين انديشه دل خون گشت بـاري
هر آن چيزي که در عالم عيان است چو عکسي ز آفتاب آن جهان است
جهان چون زلف و خط و خال ابروست که هر چيزي به جاي خويش نيکوست
صفات حق تعالي لطف و قهر است رخ زلف بـتـان را زان دو بــهر اسـت
مـپـرس از من حديث زلف پرچين مـجـنـبـانـيـد زنـجـيـر مــجــانــيــــن
۱۳۸۹ اسفند ۱۸, چهارشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر