نادر قلي فرزند امام قلي از قبيله " قرخلو " بود كه شاخه اي از ايل افشار به شمار مي رفت . طايفه مزبور ، از آغاز سلسله صفوي براي جلوگيري از هجوم ازبكان و تركمانان به منطقه شمال خراسان كوچ داده شد و در منطقه ابيورد و دره گز استقرار يافت . مورخ رسمي دربار نادري ، ميرزامهدي خان ،تاريخ تولد نادر را روز شنبه بيست و هشت محرم سال هزار صد هجري قمري ذكر كرده و با توصيف مختصري از حيات عشايري ، اصل و نسب آخرين فاتح بزرگ آسيايي را در پرده نگاه داشته است . آنچه مسلم است نادر تا طغيان افاغنه غلزايي قندهار و برافتادن حكومت دويست و پنجاه ساله صفويان ، در گمنامي به سر مي برده و زندگاني بي پيرايه چوپاني او ، تنها با هنر نماييها و قهرمانيهاي ساده اي همراه بوده است .
سقوط اصفهان در سال 1135 ه.ق. بهانه خوبي به دست سركشان داخلي و مدعيان خارجي ايران داد تا هر يك از گوشه اي سر برآوردند و كشور را به هرج و مرج طولاني مبتلا كنند . نادر نيز در راس گروهي كه براي حمايت از حيات و هستي اهل ابيورد فراهم ساخته بود ابتدا در خدمت خان همين منطقه قرار گرفت و پس از ازدواج پياپي با دو دختر او ، وارث حكومت محلي كوچك وي شد . آن گاه در سال 1139 ه.ق كه شاهزاده سرگردان صفوي ( تهماسب ميرزا ) در جستجوي ياران و همراهان فداكاري بود به او پيوست و عزم نجات ايران كرد .
سردار افشار در خلال چهار جنگ پياپي كه با شورشيان افغان داشت توانست سردسته آنان ، يعني اشرف و همراهانش را در مناطق مهماندوست دامغان ، سردره خوار ( نزديك تهران ) مورچه خورت اصفهان و زرقان فارس در هم بكوبد . راه را براي استقرار مجدد حكومت صفوي هموار كند . پس از آن در طول چندين نبرد بزرگ و كوچك با تركان عثماني كه بيست سال طول كشيد ( به غير از يك مورد ) همه جا نادر پيروز بود. وي نيروهاي عثماني را شكست داد و آنان را از خاك ايران تا منتهي اليه درياي سياه و ارمنستان و گرجستان بيرون راند . نيروهاي روسي نيز كه وصيت پتر كبير از اختلافات دروني ايران استفاده كرده بودند با سياست و تدبير عاقلانه وي تمامي خطه شمال و باريكه ساحلي خزر را ( از دربند و باكو تا مازندران ) تخليه كردند . نادر با بهره گيريهاي به موقع از ضعفهايي كه شاه تهماسب دوم ( 1145 – 1125 ه.ق. ) از خود نشان داد وي را از سلطنت خلع كرد. پس از آن با خلع فرزند خردسال شاه تهماسب دوم يعني عباس سوم از سلطنت خود در شوال سال 1148 ه.ق. با راي و اراده بزرگان ، سرداران ، ريش سفيدان و روحانيان عاليمرتبه اي كه در دشت مغان گرد آورده بود ، سلطنت نشست . اقدامات بعدي او ، سركوبي سركشان داخلي در قندهار و ايجاد نظم در سراسر كشور بود . از آنجا كه دولت گوركاني هند جمعي از فراريان افغان را پناه داده بود و به توقعات نادر نيز وقعي نمي نهاد، نادر ناچار شد كه عازم شبه قاره شود . نبرد قطعي ميان فريقين ، در منطقه كرنال در 15 ذيعقده سال 1151 ه.ق. ( 24 فوريه 1739 ه. ) روي داد كه به شكست محمد شاه گوركاني انجاميد . نادر به همراه سپاهيان خود وارد دهلي شد پس از ضرب سكه و اعلام انقياد حريف ، دگرباره تخت سلطنت را به محمد شاه واگذاشت . پادشاه گوركاني نيز در مقابل آن ، مناطق غربي آب اتك و رودخانه سند را به ايران تسليم كرد . شهرت دارد كه نادر در حين عزيمت به هند حاكمي براي كشمير معين كرد، ولي دلايل ديگري درباره تثبيت حاكميت او بر آن منطقه در دست نيست .
در بازگشت نادر به ايران خدايارخان عباسي (فرمانرواي سند ) نافرماني آغاز نمود كه نادر ناگزير سالي را براي مطيع ساختن مجدد وي و افاغنه متمرد منطقه صرف كرد و تمشيت كامل به امور آن نواحي داد . واقعه مهم پاياني سال 1153 ه.ق. لشكر كشي شاه ايران به ماوراءالنهر و تصرف مناطق جنوبي آمودريا ( جيحون ) بود . ابوالفيض خان ( از احفاد چنگيز ) به شكست قطعي معترف شد و از سوي نادرشاه حكومت سمر قند و بخارا و آن سوي رودخانه تا صفحات سغد و فرغانه را به دست آورد . اما ، ايلبارس خان ( والي خوارزم ) از در جنگ در آمد و لامحاله جان بر سر دعوي نهاد .
بدين سان ، خوارزم جايگاه تاريخي خود را بازيافت و صفحات مابين درياچه هاي آرال و مازندران تا حوالي دشت قبچاق قديم ، كه با قزاقستان كنوني مطابقت دارد ،فرمان پذير شدند .
نادر بر اثر اشتباهي كه در تشخيص و داوري در مورد سوء قصد كنندگان به خود مرتكب شد ، به فرزند ارشد خود ( رضا قلي ميرزا ) خشم گرفت و چشمهاي او را كور كرد ( 1154 ه.ق. ). اين فاجعه موجب شد كه اعتدال رواني وي مغشوش شود و وخامت احوالش فزوني يابد . اغتشاشات داخلي لزگيها در داغستان و قيامهاي محلي فارس و گرگان و ديگر نقاط همراه با لجاجتي كه عثمانيها براي رد شرايط پيشنهادي وي نشان مي دادند و از پذيرش مذهب شيعه جعفري به عنوان ركن پنجم اسلام سرباز مي زدند ، موجب گرديد كه نادر از لشكركشي به روسيه و استانبول و مناطق ماوراءالنهر منصرف گردد و درگير گرفتاريهاي نفس گير و ايذايي داخلي شود .
سرانجام هلاكت وي به دست جمعي از سرداران مقربي انجام گرفت كه همگي بر جان خويش بيمناك بودند . به همين سبب با توطئه هولناكي كه در يازدهم ماه جمادي الثاني سال 1160 در قوچان ترتيب دادند ، او را از پاي در آوردند .
نادر از فرمانرواياني بود كه براي آخرين بار ايران را به محدوده طبيعي فلات ايران رسانيد و با تدارك كشتيهاي عظيم جنگي ، كوشيد تا استيلاي حقوق تاريخي كشور را بر آبهاي شمال و جنوب تثبيت كند .
جانشينان نادر شاه افشار
با افول دولت نادري ، سرزمين پهناور فلات ايران كع پس از مدتها به زير يك درفش در آمده و رنگ يگانگي پذيرفته بود ، از هم پاشيد . همچنين ، سرداران متعددي كه از بركت همت و حميت شاه افشار اعتبار و اهميت يافته بودند ( به پيروي آن بزرگ ) صلاي كشورگيري سردادند. از ميان عناصر قدرتمندي كه يك چند بر بخشهاي مختلف ايران حكومت كردند ، مي توان از مدعيان زير نام برد :
- كريم خان زند ( 1193 – 1163 ه.ق. ) : از سوابق زندگي خان زند تا سال 1163 ه.ق. كه جنگهاي خانگي بازماندگان نادر شاه بي كفايتي آنان را براي مملكتداري آشكار ساخت و به تبع آن عرصه را براي ظهور قدرتهاي جديد مستعد گردانيد ، خبري در دست نيست . به دنبال اغتشاشات گسترده و عمومي اين ايام خان زند به همراه علي مردان خان و ابوالفتح خان بختياري اتحاد مثلثي تشكيل داد و چون هيچ يك از آنان خود را از ديگري كمتر نمي شمرد ، ناچار به نزاعهاي داخلي روي آوردند . سرانجام كريم خان توانست پس از شانزده سال مبارزه دائمي بر تمامي حريفان خود از جمله محمد حسن خان قاجار و آزاد خان افغان غلبه كند و صفحات مركزي و شمالي و غربي و جنوبي ايران را در اختيار بگيرد . برادر وي ، صادق خان ، نيز موفق شد در سال 1189 ه.ق. بصره را از حكومت عثماني منتزع نمايد و به اين ترتيب ، نفاذ اوامر دولت ايران را بر سراسر اروند رود و بحرين و جزاير جنوبي خليج فارس مسلم گرداند . بعد از در گذشت خان زند دگرباره جانشيانان او به جان هم افتادند و با جنگ و نزاعهاي مستمر ،زمينه تقويت و كسب اقتدار آقا محمد خان و سلسله قاجار را فراهم آوردند .
- شاهرخ افشار: به دنبال قتل نادر ، نخست برادر زاده او ( عليقلي خان عادلشاه ) زمام قدرت را در دست گرفت و به فاصله يك سال ، به دست برادر خود ( ابراهيم خان ) مغلوب ،كور و زنداني گشت . شاهرخ ، فرزند رضاقلي ميرزا ( نواده نادر ) سرانجام بر بني اعمام پيروز شد و چون به دليل بر نابينا شدن توانايي اداره امور كشور را نداشت ، لاجرم به همان فرمانروايي بر مشهد و نيشابور و گاه هرات و بخشي از صفحات خراسان شمالي بسنده كرد . حكومت او با توجه به احترامي كه خان زند براي ولي نعمت خود ، يعني نادرشاه ، داشت ، بلامعارض بود و تا سال ( 1210 ه.ق. ) كه آقا محمد خان سراسر ايران را به تصرف خود در آورد ادامه يافت .
-احمد خان ابدالي : اين مرد كه از سرداران نادر و از همراهان صديق وي در اواخر كار بود، در اندك مدتي توانست بر قندهار و كابل استيلا يابد و با حملات پياپي بر مناطق سند و پنجاب و كشمير بر وسعت قلمرو خود بيفزايد . تعرضاتي كه وي به مشهد مقدس كرد ، بي نتيجه ماند و چون كريم خان زند به احترام احفاد نادر متوجه صفحات شرقي نبود ، بخشهايي از سيستان و بلوچستان هم در ربقه اطاعت او باقي ماند .
- اوضاع بخشهايي شمال ايران كه مناطق شروان و اران و ارمنستان و گرجستان را در بر مي گرفت تا اندازه اي مبهم است . اما در مجموع حكايت از آن دارد كه به تبع سوابق سر بر خط فرمان خان زند و جانشينان وي داشته اند . در اين ميان ، هراكليوس ( والي گرجستان ) كه از سرداران مورد اعتماد نادر شاه بود ، به تحكيم پايه هاي قدرت داخلي خود اهتمام ورزيد . ليكن ، معلوم است كه تا پايان كار سلسله زنديه و آغاز سلطنت دودمان قاجار و حتي دوره اول جنگهايي كه به مدت ده سال طول كشيد ( 1228 – 1218 ه.ق. / 1813 – 1803 م. ) و به سلطه طولاني روسها منجر شد ، كماكان حاكميت تاريخي ايران را پذيرفته بوده است .
- بخشهاي شمالي خراسان و ماوراءالنهر ( بخارا ، سمرقند و خيوه يا خوارزم ) در تحت حكمراني خانهاي ازبك و تركماناني بودند كه خود را از دودمان چنگيزي مي شمردند و روابطي مبتني بر خود مختاري داخلي و در عين حال ، تمكين به قدرت فائقه مركزي ايران را ضروري مي ديدند .
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر