کانون ایرانیان: مهرگان
کانون ایرانیان

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۱, شنبه

مهرگان

مهر و مهرگان یکی از کهن ترین یادگارهای هزاره های گمشده، با سرگذشتی پرماجرا است. خوشبختانه به سبب حضور فعال «میثرَه» یا «میترا» در فرهنگ هند و رخنه ی میترا به بیرون از مرزهای ایران، شناخت ما از او کمی بیشتر از چیزی است که از «مهر یشت» به دست می آوریم.
میترا پیش از زرتشت:

میترا پیش از زرتشت یکی از بزرگ ترین خدایان هند و ایرانی بود. پرشوری کار میترا از زمان های بسیار تاریکی که از آن جز افسانه چیزی بر جای نمانده است آغاز می شود. از زمانی که ایزد هوم، نگهبان گیاه هوم، به وسیله ی میترا و به کمک «وَرونَه» و دیگر خدایان هند و ایرانی کشته می شود. سهم او از کشته او شیره ی اوست، که به زمین می پاشد و انواع گیاهان و جانوران از این شیره پدید می آیند. در حقیقت با این افسانه، انسان هند و ایرانی بخشی از آفرینش را با میترا در پیوند می داند.
یکی دیگر از کارهای سودمند میترا، کشته شدن گاو به دست اوست. زیرا از جریان خون گاو بر زمین، بر برکت و سرسبزی افزوده می شود و یا به روایت دیگر، انواع گیاهان و جانوران از جریان خون گاو بر زمین هستی می یابند. این افسانه ها بایستی کهن تر از آنکه تصور می کنیم باشند که جامعه ای روستایی و وابسته به زمین پدید آمده اند. با اینکه دسترسی به فرهنگ این جامعه محال است، می توان به میزان درماندگی او از فهم آفرینش پی برد. به این ترتیب میترا در میان خدایان هند و ایرانی پیش از زرتشت از ارج ویژه ای برخوردار می شود و رفته رفته نوشیدن شیره ی هوم و قربانی کردن گاو در راه میترا به صورت آیین پر اهمیتی برای مهرپرستان در می آید. با این همه وقتی از تقدس گاو سخن می رود، پیوند تقدس با کشته شدن گاو کمی دشوار می شود. باید که از حقیقت و افسانه به مقدار زیادی با هزاره های گم شده از دست رفته باشند.

شاید به سبب ارج میترا در میان مردم بوده است، که زرتشت حدود 10 سال به طور پنهان به تبلیغ دین خود می پردازد و در پنهان با میترا و قربانی کردن گاو مبارزه می کند. از نشانه های موجود چنین برمی آید، که مهرپرستان و مغان میترایی، به رغم کوشش های پنهان زرتشت، در تاریکی غارها، با پدیدآوردن خوفناک ترین صحنه ها، سرمست از هوم به قربانی گاو می پردازند. میترا در میان برهمنان نیز کم و بیش از همان ارجی برخوردار بود، که در میان ایرانیان داشت. در «ریگ ودا»، در کنار وَرونَه، دیگر خدای پرقدرت برهمنان، جا به جا به نام میترا برمی خوریم، که پاسبان راستی و پیمان است.

در سال 1907 در «بوغازکوی» آسیای صغیر، لوح های گلی چندی از سال 1400 پیش از میلاد به دست آمد، که در یکی از آن ها از میترا و ورونه، خدایان بزرگ هند و ایرانی کمک خواسته شده است. این لوح که درباره ی پیمانی است که میان هیتی ها و میتانی ها بسته شده، نشان از آن دارد که طیف فرهنگ آریایی (ایرانی) دست کم در این تاریخ در منطقه حضور داشته است.
میترا پس از زرتشت:

با اینکه از لوح بوغازکوی به خوبی پیداست که میترا در فلات ایران و غرب این فلات نامی آشنا بوده است، تا زمان اردشیر دوم هخامنشی (359 - 404 پیش از میلاد) و سنگ نبشته ی او در همدان، از میترا خبری نداریم. اردشیر می گوید :

«این کاخ را به خواست اهورمزدا، آناهیتا و میترا من بنا کردم. اهورمزدا، آناهیتا و میترا، مرا از هر بلا بپایند و این را که بنا کردم خراب نکنند و به آن آسیب نرسانند.»

در حالیکه هیچ شاهدی نداریم که زرتشت سرسختانه با میترا و مهرپرستی در ستیز نبوده باشد، آیا لوح مورخ 1400 پیش از میلاد بوغازکوی پیش از ظهور زرتشت نوشته شده است و تاریخ ظهور زرتشت را باید میان سال های 1400 و 400 پیش از میلاد جست ؟
آیا رستاخیز زرتشت در شمال خاوری ایران، به صورت یک حرکت منطقه ای، سال ها و سده ها درجا زده است و زرتشت در آغاز کار هخامنشیان هنوز به مقام والای خود نرسیده بوده است ؟
پس چرا در سنگ نبشته ی بزرگ داریوش (486 - 522 پیش از میلاد) در بیستون از نام میترا خبری نیست ؟ داریوش در این سنگ نبشته، بارها این فرصت را داشته است که از میترا، خدای راستی و پیمان نامی به میان آورد. یا پس از گذشت نزدیک به یک سده از داریوش و جا افتادن حکومت هخامنشی و رونق حکومت درباری، دوباره فضا آماده ی دینداری «لوکس» درباری شده بوده است ؟
در آخرین سنگ نبشته ی هخامنشی از اردشیر سوم (338 - 359 پیش از میلاد) در تخت جمشید، که در دیوار شمالی صفه ی کاخ اردشیر و کنار پلکان سمت غربی کاخ داریوش کنده شده است، می خوانیم :

«اهورمزدا و میترای خدا مرا و این کشور را و آنچه را که من کردم بپایاد !»

جالب توجه است، که اردشیر سوم نه تنها نام آناهیتا را حذف می کند، صفت خدایی را هم برای میترا می آورد. به گمان، پس از زرتشت دوباره از زمان اردشیر مهرپرستی آغاز به گسترش می کند. پلوتارخ نیز گزارش جالب توجهی دارد درباره ی داریوش سوم (330 - 335 پیش از میلاد)، آخرین شاه هخامنشی. داریوش هنگامی که خبر مرگ همسرش را، که اسیر یونانیان بود، شنید به تریئوس گفت :
«اگر هنوز مرا خواجه ی خود می دانی، تو را به فروغ میترا سوگند می دهم، راست بگو !...»

با این همه از میزان زرتشتیان و مهرپرستان و یا زرتشتیانی که به میترا نیز توجهی داشتند در زمان هخامنشیان چیز زیادی نمی دانیم. ظاهرا هنوز یک نوع آزادی نسبی در باورهای دینی وجود داشته است. یعنی به سبب هنجار و شکل زندگی، جز گاهی که دین در سطح بالا نقشی سیاسی داشته است، در میان توده های پایین مردم آنچنان صورت فعالی نداشته است، که مداخله ی جدی دربار را فراهم آورد. بر خلاف نظر برخی از دانشمندان و از آن میان دیاکونوف که معتقد است، مغان درباری و هخامنشیان می توانسته اند برای پدیدآوردن یکپارچگی و جلوگیری از تجزیه ی کشور، دین زرتشت را پذیرفته باشند، نگارنده بر این باور است، که در این دوره هنوز دین نمی توانسته است عامل وحدت ملی شود. علاوه بر این نشانه هایی در دست است که هخامنشیان به سنت های دینی پیش از زرتشت التفات بیشتری داشته اند. داریوش همواره در کنار اهورمزدا از خدایان دیگری همپشتی می خواهد. خشیارشا در یک نوبت هزار گاو قربانی کرد و آمِستریس، همسر خشیارشا، در سن پیری فرمان داد تا دو بار 7 نفر از جوانان پارسی را قربانی کنند.


میترا در زمان هخامنشیان:

با اینکه در زمان اشکانیان نقش میترا شفاف تر می شود و خواهیم دید که رخنه ی مهرپرستی به غرب در زمان اشکانیان انجام می پذیرد، جز درباره ی بخش های شمال باختری امپراتوری اشکانیان، آگاهی چندانی درباره ی میترا در این دوره نداریم. اما گمان می رود در همین دوره است که سرانجام میترا با مهر یشت، با از دست دادن برخی از ویژگی های خود، به بدنه ی اصلی آیین زرتشت پیوند خورده باشد. از نقش میترا در ارمنستان و شرق آسیای صغیر نیز که میترا توجه خاصی دارد، می توان به همین نتیجه رسید، که میترا در دوره ی اشکانی فعال تر شده است. یعنی روندی که با اردشیر دوم هخامنشی آغاز شده بود رسمیت پیدا کرده و دیگر میترا را نمی توان از کیش زرتشتی جدا کرد. او اینک در اوستای متاخر جای ویژه ی خود را می یابد و به آرامی «زرتشتیگری» پا به میدان می گذارد، تا در دوره ی ساسانی به اوج خود رسیده و سرانجام آیین زرتشت را از پای درآورد. اصولا با نشانه هایی که در دست داریم، گمان هم نمی رود که اشکانیان توجه خاصی به دین و مخصوصا آیین زرتشت داشته بوده باشند. آن ها با روحیه ی جنگجویی خود، بیشتر می توانسته اند از دین به جنبه های نمایشی آن دلبسته باشند. البته نقش سلوکیان را هم نباید از نظر دور داشت. بنا بر این، بی آنکه تاکید و کوشش خاصی در میان باشد، مهرپرستی و آیین های آن با روحیه ی اشکانیان سازگارتر می بود.

با اینکه از لوح 1400 پیش از میلاد بوغازکوی پیداست که آسیای صغیر با میترا بیگانه نبوده است، اما در زمان اشکانیان میترا در ارمنستان و آسیای صغیر سرشناس می شود. البته باید توجه داشت که در گزارش های موجود، نمی توان، از میترایی بودن اجرای آیینی مطمئن بود. بسا که مراسمی با شیوه ی اوستای متاخر انجام می پذیرد، اما به سبب تاکید زیادی که بر هوم یا قربانی می شود، چنین برداشت می شود که یک آیین خالص میترایی انجام گرفته است. این نوع مراسم گذشته ای دیرین دارد. در این میان تنها باید مرز زمان مهرپرستی و آیین زرتشتی که مهر را در مقام یکی از ایزدان خود پذیرفته است روشن شود. که البته کار دشواری است. مثلا اگر مهر یشت، بدون توجه به آیین زرتشت، خوانده شود، خواننده تصور خواهد کرد که با سرودی از مهرپرستان سر و کار دارد.

در نگاره ای از سده ی پنجم پیش از میلاد، که از غرب آسیای صغیر به دست آمده است، با یکی از آیین ها قربانی آشنا می شویم :
دو نفر، در حالی که برای جلوگیری از برخورد نفسشان با آتش پنام بسته اند، دبوس به دست جلو یک محراب «یا مهراب ؟» بلند ایستاده اند. پشت سر اینان یک قوچ و یک گاو نر قرار دارد.

بنا به روایت مغی به نام «اوستانِس» برای نخستین بار مهرپرستی را در میان همسایگان غربی ایران رواج داده است و پس از رفتن مهرپرستی به غرب و آشنایی مغان با کاهنان بومی، این کاهنان در لباس مغان هلنی، آیین های جشن میتراگان را، از آن میان آیین های قربانی را، برای بزرگداشت میترا در آسیای صغیر رونق داده اند. دراین آیین ها شاه یا ساتراپ رقص مذهبی را، که لابد مانند سماع صوفیان بوده است، رهبری می کرد و همراه شرکت کنندگان می رقصید. و این در حالی بود که شاه و دیگر شرکت کنندگان با نوشابه ی هوم از خود بی خود بودند. «استرابون»در نخستین سده ی میلادی شاهد یکی از این جشن ها بوده است. به گفته ی او مغان در طول جشن آواز می خوانند.

شاید مغان در سال 66 میلادی پا به خاک روم نهاده باشند. پیش از این گفتیم هنگامی که تیرداد اول اشکانی، به پادشاهی ارمنستان برگزیده شد، بر آن شد که برای حل اختلافی دیرین به رم رفته و تاج شاهی را از دست نِرون، امپراتور روم بگیرد.تیرداد برای جلوگیری از بی احترامی به عنصر آب، طی سفری 9 ماهه از راه ناپل به رم رفت. ورود این شاهزاده ی اشکانی به رم، همراه مراسم با شکوهی به سبک شرقی بود. 3 هزار سرباز اشکانی و تنی چند از مغان همراه تیرداد بودند. تیرداد هنگامی که به حضور امپراتور رسید، گفت :

«فرمانروا منم، از تخم ارشک ...، اما برده ی تو ام و نزد تو آمده ام، تا میترا را در لباس تو نیایش کنم. من همان کاری را خواهم کرد، که تو بخواهی ...»

سپس نرون دیهیم شاهی را بر سر تیرداد نهاد. اگر این گزارش درست باشد، نِرون نخستین امپراتور روم است که در زمان اشکانیان با میترا و مهرپرستی آشنا شده است. نرون خیلی میل داشت که به نام خدای خورشید شهرت پیدا کند. حتی در باغ کاخ نرون مجسمه ای بزرگی بود که تجسم خدای خورشید بود. میترا نیز با خورشید ارتباط تنگاتنگی دارد. این پیوند آنچنان زیاد است که امروز نیز در پی نماز خورشید، که هر روز سه بار باید خوانده شود، مهر نیایش خوانده می شود. در روزگار ساسانیان خورشید مهر ایزد خوانده می شد.

باری، یک سده پس از سفر تیرداد به رم، مهرپرستی در روم جا افتاده بود و میترا مقام استواری داشت و می رفت که با رنگ و رویی رومی سده های پیاپی در اروپا ماندگار شود ... البته میترا نمی توانسته است، بی آنکه سابقه ای در روم داشته باشد، با سفر تیرداد، بی درنگ پذیرفته شود. میترا درست یک سده پیش تر از تیرداد، با دزدان دریایی دریای کیلیکیه به روم راه یافته بود. به گزارش پلوتارخ دزدان دریایی نیرومندی که مدت ها گذرگاه های آبی دریای اژه و مدیترانه را برای بازرگانان پر مخاطره کرده بودند، از پومپه (پومپیوس)، یکی از سرداران بزرگ روم در جنگ های ایران و روم، در سال های 67 تا 78 پیش از میلاد، شکست می خورند و پس از اسارت در ایتالیا، به ویژه در شهر اوسیتا، اسکان داده می شوند. این دزدان آیین مهرپرستی را در دیار تازه رواج می دهند.

پیداست که اگر هزاره های گمشده را بازمی یافتیم، دسترسی به شوخی هایی از این دست فراوان می شد. گاهی یک سوسوی کوچک در قلمروی تاریک از تاریخ چنان وسوسه انگیز می شود، که مورخ به زحمت می تواند از آن سوسو چشم بکند. آیا هِرمِس (مرکوری) که دزدان او را از آن خود دانسته و دلبسته ی او بودند، ویژگی هایی مانند میترا داشته است ؟ چگونه و به چه دلیلی این دزدان به میترا، خدای دوستی و پیمان، اعتقاد داشته اند ؟ با گزارش پلوتارخ غیر مستقیم به این حقیقت هم می توان رسید، که میترا، اگر هم درباره ی او از درون ایران آگاهی چندانی نداریم، در بیرون از ایران چنان آوازه ای داشته است، که این آوازه به گوش دزدان دریایی نیز رسیده بوده است.
دوباره یاد لوح بوغازکوی از 1400 پیش از میلاد می افتیم. آیا دست کم از 1400 پیش از میلاد، میترا در آسیای صغیر همچنان به زندگی خدایی خود ادامه داده و حدود 70 پیش از میلاد، همراه دزدان دریایی اسیر به ایتالیا رفته است ؟ نرون پیش از دیدن تیرداد چقدر درباره ی میترا می دانسته است ؟ نقش میترا در جا افتادن دین کاملا متفاوت مسیح در روم چه بوده است ؟ آیا هنوز هم می توان در مسیحیت غرب نشانی از میترا یافت ؟ صلح و دوستی بارزترین صفت میترا است ...

دلائل دیگری نیز در دست است که نقش اشکانیان ِارمنستان در رواج مهرپرستی ناچیز نبوده است. سنگ نگاره ی بزرگ آنتیوخوس کُماژِن (34 - 69 پیش از میلاد) و میتراداد (مهرداد) در نمرود داغ ارمنستان کوچک، بهترین کارنامه ی عظمت میترا در این دوره است. هر دو ساتراپ، در صخره ای عظیم، خدایان نیکان خود را به تصویر کشیده اند. آنتیوخوس در میان این خدایان بر تخت نشسته است. در سنگ نبشته نگاره ها، میترا در کنار دیگر خدایان بومی و آبایی جای والایی دارد. در هردو نگاره، آنتیوخوس و مهرداد دست میترا را می فشارند و میترا لباسی اشکانی بر تن دارد.

سکه ای که به وسیله ی گودریان سوم (244 - 238 میلادی) در تاروس زده شده است، نماینده ی ادامه زندگی میترا در این ناحیه است. در این سکه میترا در حال کشتن گاو است. نشانه های دیگر و فراوانی از رخنه ی گام به گام به مغرب زمین در دست است، که در اینجا به چند اشاره ی کوتاه بسنده می شود:

تراژِن، امپراتور روم، با تصرف داسیا (رومانی امروز) در سال 106 میلادی، میترا را به رومانی برد و در نتیجه معبدهای زیادی برای برگزاری آیین های میترایی در این سرزمین پدید آمد.
هادریان تا اسکاتلند پیش رفت و در کنار دژها و استحکاماتی که برای سپاهیان خود ساخت، معبدهایی هم برای میترا در نظر گرفت، که مانده هایی از یکی از این معبدها هنوز هم بر جای است.
لژیون های رومی در پی متصرفات جدید، به هر جا که گام می نهادند، معبدی هم برای میترا می ساختند. در رومانی، در بلغارستان، در یوگوسلاوی، در آلمان، در اتریش، در انگلستان، در فرانسه، در اسپانیا و شمال آفریقا، معبدهایی برای میترای ایرانی ساخته شد.
راز دلبستگی مردم آن سامان به خدایی این چنین بیگانه، یکی دیگر از مساله های بلاتکلیف تاریخ است. باید دید که روان شناسی تاریخ چه پاسخی خواهد یافت. چرا کومودوس (192 - 180 میلادی)، امپراتور روم، به میترا می گرود ؟ در 3 معبدی که ماکسیمیانوس (305 - 286 میلادی)، امپراتور روم، در دالماسی، شمال غربی یوگوسلاوی ساخت و در معبدهای دیگری که در شمال آفریقا بنا کرد، چه آیین هایی برگزار می شده است. جامعه ی امپراتوری بزرگ روم چه برداشتی از میترا داشت، که در سال 307 میلادی دیوکلسین، امپراتور روم، میترا، خورشید شکست ناپذیر را یاور و نگهبان ِماندگاریِ روم خواند و برای میترایی این چنین پر اعتبار، معبدی در کارنونتوم، در نزدیک وین ساخت ؟ آیا رومیان در سرزمین سرسبز خود می دانستند که میترا مسافری غریب از سرزمین کوهستان های خشک، نمکزارهای گسترده و بیابان های برهوتِ شن های روان است ؟ چرا زرتشت با چنین اقبالی رو به رو نشد ؟ راز دلبستگی این سامان نیز به میترا شگفت انگیز است، که به رغم مخالفت زرتشت با میترا، می سراید :

«مهر فراخ چراگاه به سرزمین های آریایی خانمان خوش و سرشار سازش و آرامش می دهد.
او زبان آوری است با هزار گوش و ده هزار چشم، که بُرزمند و بلند بالا، بر فراز برج پهنی ایستاده و نگهبان زورمندی است که هرگز خواب به چشمان او راه نمی یابد.
او، همراه باد پیروزمند، به رزم آورانی روی می آورد، که با خشنودی درون و منش نیک و باور درست از او ستایش می کنند.
رزم آوران بر پشت از او تندرستی خود و ستور و نیروی بازشناسی دشمنان از دور و چیرگی بر آن ها را می خواهند.
او نخستین ایزدی است که پیش از برآمدن خورشیدِ تیز اسب، آراسته به زیورهای زرین، از فراز کوه زیبای البرز سر درمی آورد و بر همه ی خانه های آریایی می نگرد.
آنجا که شهریاران دلیر و رزماوران بسیار بسیج می کنند، چارپایان را کوهساران و چراگاه های فراوان است، آنجا که دریاهای ژرف و پهناور دارد، آنجا که رودهای پهناورِ ناوتاک با خیزاب های خروشان دارد که به سوی مرو و هرات و سغد و خوارزم می شتابند.»

طبق سنت زرتشتی، در پل چینود، دادگاهِ رسیدگی به اعمالِ درگذشتگان، از سه ایزد میترا و سروش و رشن تشکیل می شود و ریاست دادگاه با میترا است که انصافی خدشه ناپذیر دارد. پیداست که میترا در چارچوب آیین زرتشت، به این مقام در دوره ی اوستای متاخر، پس از پیوندش به آیین زرتشت، رسیده است. از یسنا 43 چنین برداشت می شود که دادگری با سروش است.
جشن مهرگان:

جشن مهرگان پس از نوروز بزرگ ترین جشن ایرانی و بازمانده‌ای از دین مهر است.

این جشن در شانزدهم مهرماه و در زمان برابری پاییزی برگزار می‌شود. «جشن مهرگان»، بزرگترین جشن بیروان دین مترا یا مهر بوده است که در گذشته آن را «میتراکانا» یا «متراکانا»(Metrakana) می نامیدند. این جشن در مهر روز از مهر ماه، یعنی روز شانزدهم ماه مهر برگزار می‌شد. اما در زمان هخامنشیان در نخستین روز مهرماه برگزار می شد. این جشن پس از نوروز یکی از بزرگ ترین جشن ایرانی است در ستایش ایزد «میثرَه» یا «میترا» و بعدها «مهر» که از مهر روز آغاز شده تا رام روز به اندازه ی شش روز ادامه دارد. مهر در اصل با خورشید تفاوت داشته است اما بعدها به معنای خورشید دانسته شد.

طبیعی است که در ایران باستان، در پیوند با ایزد بزرگی مانند میترا، جشن یا جشن هایی نیز وجود داشته است. امروز هم جشن مهرگان نامی آشنا است.
در ایران باستان سال به دو فصل هَمَه و زَیَنَه (تابستان و زمستان) تقسیم می شد. به عبارت دیگر سال دو نقطه ی اعتدال بهاری و اعتدال پاییزی داشت. جشن اعتدال پاییزی به نام میترا بود، که میتراگان یا مهرگان خوانده می شد. یعنی فصل کوشش برای بار آوردن غله و پروار کردن چاپایان به پایان می رسید و فصل آرامش و استراحت آغاز می شد. و برای میترا قربانی می کردند. هنوز هم، در پاره ای از روستاهای زرتشتی نشین ایران، به هنگام جشن مهرگان، کشاورزان از خرمن خویش برای آتشکده هدیه می آورند و هر خانواده در خور توانایی خود حیوانی را قربانی می کند. به گمان، این قربانی اشاره دارد به گاو یکتا آفریده، که به روایت اساطیری بذر و تخم گیاهان و جانوران سودمند و اهلی از بدن او ریخته است. با این قربانی تجدید حیات گیاهان و جانوران تضمین می شود. در آتن باستان نیز قربانی برای خورشید به همین منظور انجام می گرفت. در اسکاندیناوی نیز با آغاز زمستان، برای فروانی محصول در سال دیگر، قربانی می کردند.

در کنار سنگ نبشته ی اردشیر دوم، کهن ترین گزارش مکتوبی که درباره ی جشن مهرگان داریم از کتسیاس است :

«به رسم پارس ها، شاهنشاه فقط یک بار می تواند، تا حد مستی بنوشد، و آن روز قربانی برای میترا است.»

پیش از زرتشت، قربانی با نوشیدن هوم همراه بوده است. بنا بر این گمان می رود که در جشن مهرگان نیز آیین برگزاری جشن با نوشیدن همراه بوده است. کتسیاس پزشک یونانی اردشیر بود. اگر هم پیش از اردشیر چنین رسمی در ایران وجود نداشته است، گزارش این پزشک کاملا هماهنگ با سنگ نبشته ی اردشیر است، که در آن برای نخستین بار از میترا نام برده می شود. به این ترتیب، به این گمان هم می توان رسید، که مهر یشت می توانسته است در زمان اردشیر هخامنشی هم سروده شده و یا جان گرفته باشد.
در مهر یشت، از قربانی همه نوع جانور در راه میترا سخن رفته است :

«ای سپیتمان !
مهر را بستای و پیروان خویش، مزداپرستان را بیاموز،
که ستوران خُرد و بزرگ و پرندگانی را که با شهپر به پرواز درآیند،
نزد او پیشکش برند.»

سِر دوام این جشن را تا قرن بیستم در اروپا، می توان حاصل رخنه ی مهرپرستی در حدود سال های میلاد مسیح به اروپا دانست. برای مهرپرستان، کشتن گاو رایج ترین کاری بود که انجام می گرفت. به گزارش استرابون ساتراپ ارمنستان به هنگام جشن مهرگان 20 هزار کره اسب به دربار ایران هدیه می کند. صرف نظر از اغراق آمیز بودن شمار اسب ها، روشن نیست که این اسب ها برای قربانی بوده اند یا منظوری دیگر. بویس هدیه ی اسب را در ارتباط با خورشید تیزتک بودن میترا می داند. آیا اسبانی که در نگاره های تخت جمشید، در میان هدیه های هیات های نمایندگی به چشم می خورند، هم در ارتباط با میترا بوده اند ؟

مسعودی در اوایل سده ی چهارم هجری درباره ی جشن مهرگان می نویسد :

«... از نوروز تا مهرگان 169 روز است. ایرانیان درباره ی مهرگان گویند، که به روزگاران قدیم، یکی از پادشاهان ایران به همه ی مردم از خاص و عام ظلم می کرد و این پادشاه مهر نام داشت. و ماه ها را با نام ملوک می نامیدند. مثلا می گفتند، مهرماه، و عمر این پادشاه دراز شد و ظلم وی سخت شد. در نیمه ی این ماه، یعنی مهر ماه، بمرد و روز مرگ وی را مهرجان نامیدند. یعنی مهر جان داد !...»

این گزارش نادرست، همه ی آن چیزی است که یک مورخ اسلامی درباره ی مهرگان دارد. گزارش ثعالبی هم آگاهی چندانی به دست نمی دهد. از مطلب طولانی او درباره ی جشن مهرگان چیزی که دستگیرمان می شود، این است که در زمان اشکانیان جشن مهرگان برگزار می شده و در زمان خسرو پسر فیروز، هدیه هایی به شاه داده می شده است. گزارش بیرونی، که متعلق به اواخر سده ی چهارم هجری است، نیز افسانه است. چون در هر حال آگاهی بیرونی بیشتر از مردم روزگار او بوده است، نقل آن در پانویس، برای داشتن برداشتی از نظر یک دانشمند، درباره ی یکی از کهن ترین جشن های ایران باستان، که همزمان در اروپا از رونق چشمگیری برخوردار بوده، جالب توجه است. شاید اگر در این زمان جشنی کهن از اروپا، در ایران معمول می بود، اروپاییان به آن اشاره می کردند. برای نمونه کافی است که بخشی از سفرنامه ی مجعول فیثاغورث را بخوانیم.
این سیاحت نامه را از جمله به سبب حضور زرتشت در مجلس میترایی مجعول و خیالی دانسته اند. در صورتی که زرتشت می تواند نام هر مرد روحانی یا غیر روحانی دیگری نیز باشد. در گزارش منسوب به فیثاغورث چیزی که بتوان آن را دروغ و یا غیر عملی پنداشت وجود ندارد.

مورخ هنگامی که روایت های موجود درباره ی منشأ جشن مهرگان را بررسی می کند، نمی تواند خود را از این وسوسه رها کند، که آیا کشته شدن گئومات به دست داریوش و یارانش به نوعی در پیوند با جشن مهرگان نیست ؟ چند نکته به این وسوسه دامن می زنند :

1. به نوشته ی خود داریوش (بیستون، ستون 1، بند 13، خط 55)، روز دهم (حدود اول مهر ماه ( از ماه بَغَیادیش) مهرگان ؟) سال 522 پیش از میلاد، گئومات کشته شد.

2. کتسیاس،پزشک اردشیر دوم، جریان کشته شدن گئومات و سپس کشته شدن مغان را به دست هواداران داریوش [ جشن ] مغ کشان می نامد.

3. به گفته ی هرودت مغ کشان، 5 روز طول کشیده است.

4. در نوشته های اسلامی، مهرگان جشن پیروزی فریدون بر ضحاک است.

5. جشن مهرگان از 16 مهر است تا 21 مهر، که رام روز است. آغاز جشن مهرگان عامه و انجام آن مهرگان خاصه نامیده می شود.

6. فردوسی، روز پیروزی فریدون بر ضحاک را روز اول مهر می داند.

7. جشن سالانه ی به قدرت رسیدن داریوش، روز دهم بَغَیادیش برگزار می شده است.

آیا جشن پیروزی داریوش بر گئومات و جشن مغ کشان ناشی از آن، تصادفا مصادف با جشن مهرگان شده است ؟

با فروپاشی فرمانروایی ساسانیان، جشن های گوناگونی که در ایران برگزار می شدند، تا حدودی به بوته ی فراموشی سپرده شدند. با این همه، از همه ی نشانه های تاریخی چنین برمی آید، که ایرانیان ِپیشگامی که نهضتی مردمی را رهبری می کردند، تنها به سبب پدید آوردن روح پایداری همواره کوشیدند، با زنده نگه داشتن برخی از این جشن ها و انگیزاندن مردم به رفتارهای مشابه، با پدیدآوردن یک پارچگی ملی، در برابر یورش های پر از ظلم و ستم فرمانروایان عرب ایستادگی کنند.
بی دلیل نیست، مهتدی، خلیفه ی عباسی، در اواخر سال 255 هجری از پذیرفتن هدیه های مهرگانی سر باز می زند.

مهرگان و موسیقی:

با توجه به بسیار کهن بودن جشن مهرگان، طبیعی به نظر می رسد، که ایرانیان سروده و ترانه هایی نیز درباره ی مهرگان ساخته باشند. دور نیست که برخی از این ترانه ها به خاطر کهنسالی به چنان حدی رسیده باشند که کم کم به صورت مقام و لحن وارد موسیقی سنتی ایران شده باشند. برهان می نویسد :

«مهرگان بزرگ نامی است از موسیقی که آن را بزرگ خوانند. مهرگان کوچک نام مقامی است که آن را کوچک خوانند. مهرگان کوچک به معنی مهرگان خُردک است، که نام مقامی باشد از موسیقی. مهرگانی بر وزن و معنی مهربانی باشد، که نام لحن بیست و پنجم است از سی لحن باربد و نام نوایی هم هست.»

معین در حاشیه ی این مدخل نوشته است، که در 31 لحن باربدی که نظامی در خسرو شیرین در عنوان «گفتار اندر صفت باربد و بخشش خسرو» آورده، که لحن بیست و پنجم روز فرخ است و مهرگانی لحن دوازدهم است. هم اکنون در میان گوشه های آواز شور، پس از نغمه، نشیب و فراز کوچک نواخته می شود. شاید بتوان این نغمه ها را باقیمانده ی آن نغمه ها تصور کرد. در میان 12 مقام فارابی و صفی الدین ارموی مقام یازدهم، مهرگان ثبت شده است، که لحن آن بر ما مجهول است. در کتاب ردیف موسیقی ایران، نغمه ای به این نام وجود ندارد، اما لحن بیست و هشتم و سی ام بزرگ ثبت شده است، و لحن سی و یکم بزرگ است.ود.

0 نظرات:

ارسال یک نظر