با به ميان آمدن يادداشتي دربارهي اصل «خويدوده» (بخوانيد: خيدوده) در ميان زرتشتيان و پاسخهاي مخالفي كه بدان داده شد، اينك بازگشايي كامل و جامع موضوع، بايسته است:
1- ادعاي گنگ و نامفهوم تحريفشدگي دين زرتشت دستاويزي است كه از سدهي نوزدهم ميلادي براي حذف برخي از آموزههاي ريشهدار و سنتي زرتشتي مانند ثنويت، قرباني، خويدوده و غيره، كه به كام آن دسته از نويسندگان اروپايي كه در پي ساختن چهرهاي آرماني و ايدئاليستي از دين زرتشت در برابر دينهاي سامي- ابراهيمي بودند، خوشآيند نبود، مطرح گرديد. اصل خويدوده به مفهوم ازدواج با خويشان همخون و به عنوان فريضهاي شرعي، در تمام متون زرتشتي موجود، مورد تأكيد و تصريح دقيق و مفصل قرار گرفته است و هرگز با وجود چنين اسناد پرشمار و آشكاري نميتوان سخن از تحريفشدگي اين آموزه به ميان آورد چرا كه تحريفي به قامت تمام آموزهها و متون زرتشتي و به درازاي هزاران سال تاريخي زرتشتيگري، محال و خامانديشانه است.
2- ايراد و مشكل نويسندگان انكار كنندهي اصل خويدوده، بيبهرگي از بينش هرمنوتيك است. اين عده به جاي قرار دادن اصل خويدوده در چارچوب زماني- مكاني خود، و درك اين حقيقت كه ازدواج با خويشان در آن برهه از تاريخ چه بسا امري معمول و پذيرفتني در ميان بسياري از اقوام كهن بوده، اين اصل را از نظرگاه يك انسان فرهيختهي عصر جديد نگريسته و قباحتي را كه امروزه به چنين ازدواجي مترتب است، به دورانهاي گذشته نير تسّري داده، انتظار داشتهاند كه مردمان باستان نيز با اتكا با معيارهاي عقلاني و اخلاقي جهان كنوني، به اين پديده نگريسته، آن را قبيح بدانند! اين انديشهي نادرست، مقدمهي يك سلسله اشتباهات پژوهشگران در درك برخي از مهمترين آموزههاي زرتشتي و از جمله، اصل خويدوده گرديده است. بنابراين اگر موبد اردشير آذرگشنسب توجه مينمود كه عمل خويدوده در ايران باستان، فاقد مفهوم و جنبهي قبيح كنوني خود بوده است، هرگز ناگزير نميشد كه در پي زشت خواندن اين عمل و نسبت دادن اين باور خود به زرتشتيان هزاران سال پيش، با دستهايي تهي از سند و دليل و با توسل به توهم توطئه، خويدوده را تهمتي شنيع توصيف نمايد كه دشمنان به ايرانيان نسبت دادهاند!
3- آقاي آرين نوشته بودند: «اگر در دورهاي كه آيين زرتشت وجود داشته و در بين افرادي هم ازدواج با محارم رخ داده، دليل بر اين نيست كه در آيين زرتشتي مرسوم بوده است». اما حقيقت آن است كه اين، دقيقاً متون مذهبي و تعليمي زرتشتي هستند كه به صراحت و تفصيل، از اهميت و منزلت شرعي عمل ازدواج با خويشان سخن گفتهاند. زماني كه شاهان و بزرگانِ زرتشتيِ هخامنشي، اشكاني و ساساني، كه خود را برترين و كاملترين نماينده و مجري دين ميدانستند، به اصل خويدوده عمل ميكردهاند، چه گونه ميتوان ادعا كرد كه ازدواج با خويشان در دين زرتشت حرام و قبيح بوده است؟ و زماني كه موبدان و روحانيان زرتشتي، تا اوايل عصر اسلامي، در هر موقعيتي مردم را به ازدواج با خويشان توصيه نموده و از فضايل آن سخن راندهاند، چه گونه ميتوان از عدم اجراي اين اصل در ميان زرتشتيان و حتا عدم وجود اين اصل در آموزههاي زرتشتي سخن گفت؟
4- اگر نويسندهي پرگويي چون عبدالعظيم رضايي عمل به اصل خويدوده را در دين زرتشت انكار كرده، مرجعي جهاني چون «مري بويس» آن را تأييد نموده است! اما حقيقت آن است كه آن چه به يك جستار علمي ارزش و اعتبار ميبخشد، نه نام و مقام مباحثهگران، بل كه استدلالها و استنادهايي است كه در يك پژوهش علمي به ميان آورده ميشود. بنابراين با وجود صراحت خود متون زرتشتي به عمل ازدواج با خويشان به عنوان فريضهاي شرعي، و اشارهي متون تاريخي متعدد به عموميت اين عمل در ميان ايرانيان باستان، با اتكا به چه سندي و برپايهي چه استدلالي ميتوان موجوديت اين اصل را در دين زرتشت انكار كرد؟ آيا به ميان آوردن نام عبدالعظيم رضايي يا فلان موبد زرتشتي برخوردار از چنان خصلتي جادويي است كه ميتواند همهي اسناد و دلايل موافق موجود را مخدوش و نامعتبر سازد؟
5- چنان كه معروف است، اوستايي موجود مشتمل بر يك سوم اوستاي عصر ساساني است. بنابراين يافته نشدن فرضي فلان اصل زرتشتيگري در متن اوستاي كنوني، به معناي عدم اصالت آن اصول و آموزهها نميتواند باشد. از سوي ديگر، «سنت» زرتشتيگري خود اعتباري همچند «كتاب» مقدس (نص اوستا) دارد و بنابراين در حالي كه براي صدها، بل كه هزاران سال عمل خويدوده فريضهاي شرعي در دين زرتشت و در ميان زرتشتيان بوده است، چه گونه ميتوان «وجود» عمل ازدواج با خويشان را در دين زرتشت موكول به اشاره و تأييد متن اوستا نمود؟ تأكيد ميكنم كه روي سخن در اين جا، متوجه به «بود» يا «نبود» عمل خويدوده در دين زرتشت است و نه ريشهها و انگيزههاي آن كه بحثي در درجهي دوم اهميت است؛ چرا كه مخالفان اساساً موجوديت چنين اصلي را در ميان زرتشتيان منكرند. جالب است گفته شود كه در اوستا هيچ واژهاي براي «آتشكده» وجود ندارد اما زرتشتيان هزاران سال است كه در «آتشكده»ها به پرستش و نيايش مشغولاند. بر اين اساس آيا ميتوان اصالت و تعلق آتشكده را به زرتشتيان رد و انكار كرد؟
6- نمونههاي تاريخي و ثبت شدهي ازدواج با خويشان (خويدوده) در كنار نمونههاي اسطورهاي آن (مانند ازدواج جم و جميگ، هوشنگ و گوزگ، بهمن و هما، اورمزد و سپندارمذ و…) بسيار است؛ همچون ازدواج ويشتاسپ با خواهرش هوتسا (يادگار زريران: متون پهلوي، ترجمهي سعيد عريان، 1371، ص56)؛ ارداويراز با خواهراناش (ارداويرافنامه، ترجمهي رحيم عفيفي، 1372، ص 24)؛ كبوجيه با دو خواهرش آتوسا و ركسانا؛ داريوش دوم با خواهرش پريساتيس (آلبرت اومستد، تاريخي شاهنشاهي هخامنشي، 1380، ص 120، 482)؛ اردشير دوم با دختراناش آتوسا و آمستريس (مري بويس، تاريخ كيش زرتشت، ج2، 1375، ص323)؛ ازدواج يك شاه اشكاني با خواهر و دخترش (مري بويس، زردشتيان، 1381 ص127)؛ ازدواج اردشير يكم ساساني با دخترش؛ شاپور يكم با دخترش؛ بهرام دوم با خواهرش؛ ازدواج كواد با خواهرش (هاشم رضي، ونديداد، ج2، 1376، ص 71-970، 983) و ...
همهي اين نمونهها به وضوح نمودار مشروعيت عمل ازدواج با خويشان در دين زرتشتي و عدم كراهت آن از نظرگاه اين دين است.
7- ارج و اعتبار بسيار والا و بسط فوق العادهي اصل خويدوده در متون و آموزههاي زرتشتي به خوبي پرده از ريشهداري و اصالت عمل ازدواج با خويشان در دين و سنت زرتشتي بر ميدارد؛ چنان كه در يسنهي 12/9 كه به منزلهي ذكر شهادت به دين است، آمده: «من دين مزداپرستي را باور دارم، كه جنگ را براندازد و رزمافزار را به كنار گذارد و خويدوده را فرمان دهد …». در رسالهي پهلوي "گزيدههاي زادسپرم" آمده است: «اندر سه داد (= قانون) ي كه زرتشت باشكوه آموزاند: نخست اين كه به بيداد (= ناحق) به پيكار كسان نشويد؛ دو ديگر، اگر شما را به بيداد برآيند، داد پيش آوريد؛ سه ديگر، خويدودس (= ازدواج با خويشان) پاك، براي تخمهروشي (= ادامهي نسل)، زندگان را برترين كنشي (= اقدامي) است كه براي نيكزايشي فرزندان پيش گرفته شده است» (مهرداد بهار، اساطير ايران، 1352، ص172).
«خانتوس ليديايي» مورخِ معاصر هردوت ميگويد: «مغان با مادران خويش همبستر ميشوند. آنان ممكن است چنين رابطهاي هم با دختران و خواهران خود داشته باشند» (مري بويس، زردشتيان، 1381، ص81).
«يعقوبي» مورخ اوايل عصر اسلامي مينويسد: «ايرانيان … مادران و خواهران و دختران را به زني ميگرفتند و اين كار را پيوند و نيكي با آنها و سبب نزديكي با خدا ميدانستند» (تاريخ يعقوبي، ترجمهي محمدابراهيم آيتي، 1371، ص 216).
عمل خويدوده در آموزههاي زرتشتي داراي درجات مختلفي از ثواب بوده است. در رسالهي زرتشتي "روايت پهلوي" آمده است: «براي بهدين، پس از آن كه يشت كرد، اين بزرگترين ثواب است اگر خويدوده كند. چرا كه عمل خويدوده چنان ارجمند و شايسته است كه بزرگترين نابودي ديوان است … خويدوده چنان شگفتانگيز است كه جايي پيداست كه هرمزد به زرتشت گفت كه: اين چهار چيز برترين است: هرمزدخداي را ستايش كردن، به آتش هيزم و بوي خوش و زوهر دادن، مرد پرهيزكار را خشنود كردن و كسي كه با مادر يا دختر يا خواهر خويدوده كند … همچنان كه مشي و مشيانه خويدوده كردند، پس مردمان نيز چنان ميكردند، همهي مردم پيوند و تخمهي خويش ميدانستند و هرگز برادر، برادر و خواهر، خواهر را از دوستي رها نميكرد. زيرا همهي بيچيزي، نياز و خشكي از آن جهت به مردمان رسيد كه مردمان از شهر بيگانه، از روستاي بيگانه و از كشور بيگانه آمدند و زن كردند و هنگامي كه زن را ببردند، پدر و مادر بر اين گريستند كه دختر ما را به بردگي هميبرند … اين نيز پيداست كه مردي كه يك بار با مادر و يك بار با فرزند دختر خويدوده كند، آن كه با مادر است بر آن ديگري برتر است. زيرا آن كه از تناش بيايد، بدو نزديكتر است … آن (= خويدوده) با دختر، بر آن دومي كه با خواهر كرده باشد، برترست، مگر اين كه او را فرزند نباشد … خواهر و برادر اگر هم-پدر و جدا-مادرند، پس ايشان را خويدوده كردن جايز است و اگر هم-مادرند و جدا-پدر، همانا جايز است» (هاشم رضي، همان، ص35-933).
در رسالهي زرتشتي "اميد اشهوهيشتان" آمده است: «پرسش: خويدوده كه با مادر و خواهر ميكنند كه آنان را فرزندزايي نيست، آيا ثواب خويدوده كامل بوَد و گرنه چه گونه بوَد؟ پاسخ: خويدوده با هر سه (= مادر، خواهر، دختر) به هر داد (= سن/ روش) كه باشند، كه كنند، ثواب خويدوده كامل بوَد. اين كه فرزندزاييشان نبوَد، كاهشي به ثواب خويدوده اندر نيايد» (هاشم رضي، همان، 949).
اين گواهيها كه نمونهاي كوچك از انبوه تصريحات متون زرتشتي و تاريخي به وجود و عموميت عمل ازدواج با خويشان (خويدوده) و اعتبار آن به عنوان فريضهاي شرعي در دين زرتشت است، ديگر مجالي را براي رد و انكار آن باقي نميگذارد.
8- سرانجام، چنان كه بارها تأكيد گرديده است، شور و حرارت ميهنپرستي نبايد پژوهندهي تاريخ و فرهنگ را از ديدار و دريافت حقايق بازدارد. رفتار پيشينيان ما، هرچند ممكن است از نگاه انسان كنوني گاه نادرست بنمايد، ميراث و سرمايهي تاريخي و انساني ما را تشكيل ميدهد و از اين رو شايسته نيست حتا از سر ميهنپرستي، با پيشفرضهاي اخلاقي و شخصي خود، به نقد و قضاوت تاريخ بپردازيم و حقايق را به كام خود تأويل و تفسير به رأي نماييم. در جستاري علمي، پرهيز و دوري از احساسگرايي و جانبداري، و تكيه بر منطق و بيطرفي، تنها راهكاري است كه ميتواند حقايق را آن گونه كه هستند، آشكار و آفتابي سازد. با نقد و درك احساسگرايانهي تاريخ، هر چند ممكن است نتايجي زيبا و دلربا فرادست آيد و همه چيز را آن گونه سازد كه ما بپسنديم و بدان بباليم، اما در واقع، بدين سان، با پنهان داشتن و ملوّث ساختن حقايق، صرفاً خود را به قعر كورچالههاي خردستيزي و خودفريبي افكندهايم.
* آقاي «آرمان»، در پاسخ به سوال شما دربارهي چرايي جدانويسي تركيبات در نوشتههاي من، بايد بگويم كه جدانويسي اجزاي اسمهاي مركب، تدبيري است كه فرهنگستان ادب در چند سال اخير براي يكدست سازي شيوهي نگارش پارسي، انديشيده و معمول ساخته است. اين تصور و ادعا كه تركيبسازي در زبان فارسي مستلزم چسباندن حروف مجاور اجزاي تركيب شونده است، هيچ توجيهي ندارد چرا كه مراد از تركيبسازي در زبان فارسي، تركيب «مفهوم» دو واژه و ايجاد مفهومي جديد از اين تركيب است و نه تركيب فيزيكي حروف آنها و ايجاد كلمهاي بزرگ و طولاني و يكتكه و از قيافه درآوردن واژگان تركيب شده! چسبيده نوشتن حروف مجاور در واژههاي مركب، هيچ مبناي علمي يا الزام دستوري ندارد بل كه صرفاً برحسب عادت است، چرا كه در گذشته كه نگارش و انتشار كتابها به شيوهي دستنويسي انجام مييافت، دستنويسان و نسخهبرداران براي تسريع در كار و صرفهجويي در جوهر و برنداشتن پياپي قلم از كاغذ، كلمات را به هم ميچسباندند. چسبيدهنويسي معمول در ميان ما نيز از آن جا باقي مانده است. از سوي ديگر، چسبيدهنويسي موجب از ميان رفتن ارزش مستقل تكواژها و اجزايي ميشود كه در يك تركيب داخل گرديدهاند. چنان كه چسبيده نوشتن واژهي «بيهوده» به صورت «بيهوده» موجب شده است كه كلمهي «هوده» (= حق و صواب) ارزش و مفهوم مستقل خود را از دست بدهد و عرفاً كسي معناي «هوده» و «باهوده» و امثال آن را نداند و به كار نبندد. براي اين كه در هنگام خوانش، يك تركيب اسمي با يك تركيب اضافي اشتباه نشود، اجزاي تركيب اسمي جدا از هم، ولي بدون فاصله نوشته ميشود (مانند: پايتخت)، ولي اجزاي يك تركيب اضافي كاملاً فاصلهدار نوشته ميشوند (مانند: پاي تخت). بدين سان، برخلاف ادعاي «نادر پورافر»، هرگز دو جملهي «تهران پايتخت ايران است» و «يارو نشسته بود پايِ تخت قليون ميكشيد» با هم اشتباه نميشوند.
متأسفانه با طرح دوبارهي بحث مربوط به رسمالخط فارسي، مجدداً تلخزباني «نادر پورافر» عود نمود. اما اين نوشتهي اخير وي ("بسياري از ايرانيها لجباز و قد و انعطاف ناپذيرند و چيزي را كه در ذهنشان جاي گرفته، ولو اينكه ثابت كني كه غلط است، حاضر به تغيير يا ترميمش نيستند") را بيشتر متوجه و مناسب شخصيت خود وي مييابم و يادآوري ميكنم كه دقيقاً اين خود او است كه به سبب تحجر ذهني و انعطافناپذيري، از پذيرش آيين نگارش جديد كه مورد تأييد بالاترين مرجع زبان و ادب فارسي (فرهنگستان) است سر باز زده، بل كه پذيرندگان آن را نيز بياخلاقانه به سخره گرفته و عصبيت و تلخزباني را بر كلام خود حاكم ساخته است.
* «كيوان» عزيز، مشخصات كتاب مورد نظر شما دربارهي سنگنبشتهي بيستون اين است:
Rudiger Schmitt, "The Bistun Inscription of Darius the Great. Old Persian text", London, 1991
۱۳۹۰ تیر ۴, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر