+ زبان:
زبانهاي شاهنشاهي هخامنشي به گوناگوني مردمان آن بود. پارسها، دست كم در آغاز، به زبان پارسي باستان سخن ميگفتند، يك گويش ايراني جنوب غربي (زبان ماد يك گويش ايراني شمال غربي بود)، ولي آنان نانويسا بودند. زبان پارسها براي نخستين بار زماني نوشته شد و به كتابت درآمد كه داريوش يكم فرمان داد خط مناسبي براي اين منظور ابداع شود: براي آن كه بتواند گزارش برآمدناش را به قدرت بر كوه بيستون بنگارد (سنگنبشتههاي پارسي باستاني كه به شاهان پيشينتر منسوباند، يا برساختههاي متأخرند يا در زمان پادشاهي داريوش يكم نبشته شدهاند). اين حقيقت كه تنها افراد اندكي ميتوانستند پارسي باستان را بخوانند، ميتواند دليل بنيان نهادن سنتي به دست داريوش در بيستون باشد كه برپايهي آن، سنگنبشتههاي شاهانه بايد سهزبانه (پارسي باستان، بابلي، و ايلامي) نوشته شوند.
پارسي باستان هرگز زبان نوشتاري كاري و ديواني شاهنشاهي نبود. اما چنين مينمايد كه زبان ايلامي نبشته شده بر الواح گِلي، زبان بسياري از مديران دولتي در فارس و ايلام بود. بايگانيهاي اسناد اداري نبشته شده به زبان ايلامي در تخت جمشيد يافته شدهاند. با وجود اين، آرامي، زبان بخش عمدهاي از شاهنشاهي هخامنشي، و احتمالاً زباني بود كه در ديوانسالاري شاهنشاهي بسيار مورد استفاده بود. نخستين تأثيرگذاري زبان آرامي را بر فارسي، كه در پارسي ميانهي عصر ساساني نيز گواهي ميگردد، پيش از اين، ميتوان در سنگنبشتههاي شاهانهي پارسي باستان اواخر عصر هخامنشي ديد.
+ ساختار اجتماعي:
از چند و چون ساختار اجتماعي ايران در اين دوره چيز اندكي دانسته است. به طور كلي، اين ساختار مبتني بود بر دودمانهاي فئودالي كه تا اندازهاي بر اساس كاركردهاي اقتصادي و اجتماعي سامان يافته بودند. جامعهي سنتي هند و ايراني عبارت بود از سه طبقهي: جنگجويان يا آريستوكراسي، روحانيان (پريستاران)، كشاورزان يا دامپروران. پيوندگاه اين بخشها، يك ساختار قبيلهاي مبتني بر تبار پدري بود.
لقب "شاه شاهان"، كه حتا شاهان ايران در قرن بيستم نيز از آن بهره ميبردند، اشاره دارد بر اين كه قدرت مركزي [= شاهنشاه] اقتدار خود را از طريق يك ساختار هرمي اعمال ميكرد، كه سطوح زيرين قدرت برتر را در آن، افرادي كه خود تا حدي معين شاه بودند، اداره ميكردند. به طور سنتي، شاه را طبقهي جنگجو از خانوادهاي ويژه بر ميگزيد؛ پادشاه فردي ورجاوند بود و فرهي شاهانه معيني به شخص وي پيوسته بود.
اين شيوهي سازماندهي و تدبير جامعه، بيگمان در پي تأثيرات و مطالبات قدرت شاهنشاهي تغيير يافت و دچار اصلاحات و دگرگونيهاي بسياري شد؛ چرا كه ايرانيان به طور فزايندهاي، انگارههاي اجتماعي و سياسي را از مردماني كه بر آنان فرمان ميراندند، وام گرفتند. با وجود اين، حتا از زمانهاي بعدتر، مدارك و شواهدي در دست است كه نشان ميدهد مفاهيم اصيل ايراني مربوط به پادشاهي و ساختار اجتماعي، هنوز محترم بود و آرمانهاي فرهنگي ايران، همچنان پايدار و ماندگار. *
* This article is based on: T. Cuyler Young, Jr., in www.kat.gr/kat/history/ancient/iran.htm
۱۳۹۰ تیر ۷, سهشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر