از هزارهي نخست پ.م. تاكنون، "باغ" بخش ضروري معماري ايران، چه شاهانه و چه محلي، بوده است. علاوه بر اشارات منابع تاريخي مكتوب به باغهاي هخامنشي (Arrian, Anabasis 5.29.4-5؛ Xenophon, Oeconomicus 4.20-25)، شواهد باستانشناختي نيز در اين باره در پاسارگاد، تخت جمشيد، شوش، و محلهاي ديگر موجود است.
هخامنشيان دلبستگي بسياري به باغباني و كشاورزي داشتند. دستگاه اداري آنان كوشش و جديت ساتراپيها را براي طراحي و اجراي شيوههاي بديع در كشاورزي و درختكاري و آبياري، سخت مورد تشويق و پشتيباني قرار ميداد. گونههاي متعددي از گياهان در سراسر امپراتوري عرضه و مرسوم گرديده بودند (Xenophon, Oeconomicus 4.8.10-12).
جدا از جنبههاي سودآورانهي باغ و لذتهاي حسي آن، باغهاي شاهانه، نمادگرايي سياسي، فلسفي و ديني را به هم ميپيوستند. انگارهي شاه آفرينندهي باغي بارخيز از زميني بيبار و بر، و پديد آورندهي نظم و تناسب از آشفتگي و بيساماني، و بازسازندهي بهشتي ايزدي بر زمين، مبحث و گفتار بزرگي را [در باورداشتهاي ملل جهان] تشكيل ميدهد كه اقتدار و مرجعيت، باروري، و مشروعيت را نمادپردازي ميكند.
آن چه كه باغ را در عصر هخامنشي ويژه و استثنايي ميساخت، اين بود كه براي نخستين بار، باغ نه تنها به بخشي ضروري در معماري تبديل شد، بل كه كانون و مركز آن نيز بود. از آن پس، باغها جزء مكمل و لازم فرهنگ ايراني بودند. نسلهاي پياپيِ شاهان آسيايي و اروپايي و باغدوستان، از مفهوم و طرح باغهاي ايراني تقليد كردند (Xenophon, Cyropaedia 5.3.7-13; idem, Oeconomicus 4.13-14).
كهنترين باغهاي مربوط به هخامنشيان در نجد ايران، در پاسارگاد واقعاند: بوستان شاهانهيِ محل اقامت كورش بزرگ (530-559 پ.م.)، بنيانگذار امپراتوري پارسي. كاخهاي شاهانه در پاسارگاد به صورت رشته و رديفي از كاخها و عمارتهاي كلاه فرنگيِ به طور هندسي طراحي شده، واقع در ميان باغها، باغچهها، و آبگذرهاي سنگي با دقت بسيار تراشيده و رديف شده، كه در يك بوستان اصلي داراي گياهان و جانوران گوناگون قرار داشتند، طراحي و ساخته شده بودند. بررسيهاي جديد پيشنهاد ميكنند كه چنين باغي، شايد الگويي براي "چهار باغ" و "هشت بهشت" آينده بوده است.
از زمان شاهنشاهي هخامنشي، انگارهي بهشت زميني در ادبيات و زبان فرهنگهاي ديگر نفوذ و گسترش يافت. واژهي اوستايي -paridaeza، پارسي باستان -paridaida*، مادي -paridaiza* (= گرداگرد- محصور، يعني باغ حصاردار) در يوناني به paradeisoi نويسهگرداني (transliterated) شد، سپس در لاتيني به صورت paradisus درآمد، و از اين جا به زبانهاي اروپايي وارد شد، يعني، paradis فرانسوي، و paradise انگليسي. اين واژه به زبانهاي سامي نيز راه يافته است: pardesu اكدي، pardes عبري (نحميا2/8؛ جامعه2/5؛ سرود سليمان4/13)، و "فردوس" عربي (قرآن 18/107؛ 23/11).
اگر چه مفهوم بهشت ممكن است به حماسهي سومري "گيلگمش" (Gilgamish) بازگردد، اما به نظر ميرسد كه اين انگاره به طور مستقل و جداگانهاي در سنتهاي هندوايراني موجود بوده است، چنان كه در اين زمينه، اشاراتي را در اوستا مييابيم. *
* A. Shapur Shahbazi, s.v. "Garden", in: Encyclopaedia Iranica, vol. X/3, 2001
۱۳۹۰ تیر ۹, پنجشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر