متن زير، اندرزنامهاي است منسوب به «خسرو انوشيروان» پادشاه بزرگ ساساني، مندرج در كتاب «متون پهلوي»، تأليف جاماسب آسانا، ترجمهي سعيد عريان، 1371، ص 99-98.
1. ايدون گويند كه انوشهروان خسرو قبادان اندر زماني كه پُرگاه (= نزديك به مرگ) بود، پيش از آن كه جان از تن جدا بوَد، به اندرز به جهانيان گفت كه زماني كه اين جان از تن من جدا شود، اين تخت من را برداريد و به اسپانور (= آرامگاه) بريد و به اسپانور بنهيد و سپس بر سر جهانيان بانگ كنيد كه اي مردمان! از گناه كردن بپرهيزيد و به كرفهورزي كوشا باشيد و مال گيتي را به خوار داريد زيرا كه اين همان تن است كه تا ديروز به جز اين تن بود، به اين مردم به سه گام نزديكتر بود، به هر گاه و زماني اهلايي (= پارسايي) و مال گيتي بيافزود، كه امروز به سبب ريمني، هر كه دست بر آن (= پيكرهي بيجان شاه) نهد، آن گاه او را به برشنوم (= آيين غسل) ببايد شستن، يا به يزش (= پرستش) يزدان و به همپرسگي بهان نهلند، و تا ديروز به سبب شكوه فرمانروايي، [شاه،] دست به كسي نداد كه امروز به سبب ريمني كسي دست بر او ننهد.
2. اي مردمان جهان! درودمند باشيد، و رويد؛ ادارهي امور به منش راست است و كار برزيگري است، در كار جهانيان كوشا و زيناوند (= زرنگ) باشيد.
3. در كار، آيين و پيمان داريد و در كار و دادستان (= داوري)، راد و راست و متحد راستان باشيد.
4. اندرز- گفتار و به جان، نيوشيدار باشيد، اندازه به كار و پيمان كنيد.
5. به بهرهي خويش خرسند باشيد و بهرهي ديگر كس را مدزديد.
6. به دهشِ درويشان سپوز (= تأخير) و بستاري (= سستي) مكنيد. بنگريد كه چه گونه فرمانروايي از بين رود، خواسته بشود، مال ستبر، عشق و دشخواري و درويشي بگذرد.
7. ايدر (= اين جا؛ اين دنيا) زندگي اندك وآن جا راه دور و هميمال (= حريف) سخت و داور راست است. كرفه (= ثواب) به وام نيابند، درود و پاره (= رشوه) كار نكند و تن و روان را نپذيرد به جز اين كه بس كرفه كرده باشد، بر فراز چينود پل گذرا نتوان زيرا آن جا داور راست چون "مهر" و "رشن" است.
8. از بهان باشيد تا گرودماني (= بهشتي) باشيد.
9. افسوس (= استهزا) مكن تا فرهمند باشي، چه نيكي و بدي به هر گاه و به هر كس شايد بودن.
10. گيتي را به سپنج دار و تن به آسان، نيكي به كردن دار، بزه به رنج سپوز و مينو به كنش خويش دار.
11. اين نيز گفته شده است كه هر كس ببايد دانستن كه از كجا بيامدهام و چرا ايدر هستم، و مرا باز به كجا بايد شدن، و از من چه خواهند.
12. كه من اين را دانم كه از پيش هرمزدخداي بيامدهام و براي بستوه آوردن دروج (= دروغ) ايدر هستم، و باز به پيش هرمزدخداي بايد شدن، از من اهلايي خواهند و خويشكاري دانايان، آموزش خرد و يكي [هم] ويرايش خيم (= آراستگي اخلاق).
13. انوشه روان باد خسرو كوادان (قبادان) شاه شاهان كه اندرز كرد و اين فرمان را داد. ايدون باد.
۱۳۹۰ تیر ۴, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر