+ دوست صميمي و ارجمندم آقاي بابايادگار، از اين كه از ميان استدلالهاي متعدد و متكثر ارائه شده در متن مقاله، با نادرست و بيبنياد خواندن تصريحات نقل شده از "يادگار زريران" و "ارداويرازنامه"، با تكيه بر ترجمهي انگليسي اينترنتي آنها، كل بحث را به زير سوال برديد، حقيقتاً متعجب شدم. نقل قولهاي آورده شده در متن مقاله از يادگار زريران و ارداويرازنامه، مبتني بر چاپهاي موجود و معتبر اين آثار در ايران است كه هر كسي ميتواند آنها را ببيند و دريابد كه در اين نقل قولها خطا و اشتباهي رخ نداده است؛ ضمن آن كه من نيز در كار پژوهشي خود آن قدر سهلانگار و سرسري نيستم كه بخواهم عمداً يا سهواً چنان خطايي بزرگي را در نوشتهي خود مرتكب شوم. نقل قولهاي آورده شده از آن دو اثر و آثار ديگر كه متوجه به نمونههاي ثبت شدهي عمل خويدوده بود (موضوع بند 6)، در برابر تصريح خود متون زرتشتي به وجود و رواج ازدواج با خويشان در دين زرتشت، اهميت بسيار اندكي دارد و متأسفانه، هيچ يك از منتقدان استدلالهاي اين مقاله، به اين نكته (موضوع بند 7) توجه كافي را مبذول نكردهاند. بابايادگار عزيز، در آن بند از ارداويرازنامه البته به عمل خويدودهي ارداويراز با خواهراناش و سن آن خواهران (!) اشاره نشده، و در نوشتهي من نيز چنين ادعايي وجود ندارد، بل كه به عنوان يك نمونهي ثبت شدهي ازدواج با خويشان، بر اساس تصريح آن بند، اشاره كردهام كه خواهران اردوايراز، زن وي بودهاند. اين را نيز بيافزايم كه در تمام متون زرتشتي، حتا در گاهان، "هوتسا" همسر ويشتاسپ دانسته شده است. به هر حال تصور نميكنم كه چنان ايراداتي بر دو نمونهي ثبتشدهي خويدوده (و يا تأكيد بر شرمساري فرضي اردشير در ازدواج با دخترش)، بتواند دليلي مبني بر عدم وجود ازدواج با خويشان در ايران باستان باشد.
دوست گراميام، اين كه اصل ازدواج با خويشان از ابتدا در دين زرتشت بوده يا بعدها افزوده گرديده، و يا اين كه در ميان كدام طبقه از جامعهي ايران باستاني رواج داشته است، در درجهي دوم اهميت قرار دارد. آن چه در اهميت نخست است، كشف «تأييد» يا «تقبيح» اين عمل در دين زرتشت است. حقيقت آن است كه انجام دهندگان "سرشناس" عمل خويدوده (موضوع بند6)، فارغ از مقام و طبقهي اجتماعي خود، در نهايت، پيرو دين زرتشت بودهاند و البته در آموزهها و متون اين دين، سطري و خطي و جملهاي در محكوميت و قباحت اين عمل وجود ندارد، كه اگر نيز ميداشت و محرميتي بر آن مترتب بود، هيچ فرد زرتشتياي به خود اجازهي اقدام به چنين كاري را نميداد (به ويژه روحانيان و شاهان آن كه نمايندهي اعلاي دين بودند). ضمن آن كه متون زرتشتي موجود، در بحث از عمل خويدوده و شرح و بسط جوانب شرعي آن، رو به كل جامعهي زرتشتي داشتهاند و نه طبقه و گروه خاصي، و اين نكتهي بسيار مهمي است كه بايد توجه بيشتري به آن مينموديد. بنا بر اين نميتوان مدعي شد كه عمل خويدوده محدود به طبقهي خاصي بوده، كه بر فرض هم چنين بوده باشد، تفاوتي در موضوع نميكند، چرا كه اعضاي آن طبقه نيز زرتشتي بودهاند.
اين ديدگاه شما كه «زرتشت پيامبر اين امر [= خويدوده] را ممنوع كرده است» از آن جا كه هيچ سند و قرينهاي در تأييد آن موجود نيست و نه در كتاب و نه در سنت زرتشتي مطلبي در ممنوعيت و محرميت اين عمل وجود ندارد، قابل اثبات نميباشد.
در نهايت، با وجود در دست بودن تصريحاتي به عمومي بودن عمل خويدوده، كه نمونههايي از آن در بند 7 مقاله ذكر گرديد، تصور نميكنم كه بتوان اين ديدگاه شما را پذيرفتني يافت كه: «كسي هنوز ثابت نكرده است كه چنين كاري خارج از جامعه مغان و شاهان معمول بوده است». البته در پيوند با عمومي بودن عمل خويدوده در جامعهي كهن زرتشتي، نمونههاي بيشتري را در همينجا ميتوان نقل نمود كه به سبب كمظرفيتي برخي خوانندگان، ناگزير از اين كار چشمپوشي مي كنم.
+ جامعهي معاصر زرتشتي، با بينشي سطحينگر، با توجه به قباحت كنوني عمل ازدواج با خويشان، تا اين اواخر بسيار ميكوشيد كه با تأويل واژهي خويدوده، آن را به مفاهيمي احساسي و عاطفي تعبير كند، اما در نهايت با انتشار دو متن زرتشتي «روايات پهلوي» و «روايت اميد اشهوهيشتان» كه با تفصيلي بسيار دقيق، ماهيت و جوانب شرعي عمل خويدوده را تشريح كردهاند، و من نيز نمونههايي از آن را آوردم، حقيقت امر بر پژوهشگران هويدا شد. بدين ترتيب، تصور نميكنم كه از ميان پژوهشگران «كنوني» و «بيطرف» دين زرتشت، ديگر كسي مفهومي جز ازدواج با خويشان را از واژهي خويدوده اراده كند (نگاه كنيد به: خانوادهي ايراني در دوران پيش از اسلام، دكتر علياكبر مظاهري، نشر قطره، 1373، ص143-117).
+ آقاي بيژن، با اميد به اين كه در پشت نام و لحن گهگاه تلخ شما، فرد عصبيمزاجي چون «نادر پورافر»، كه سرانجام با «پخ» (= گُه) خواندن من، ماهيت حقيقي و تربيت خانوادگي خود را به نمايش گذاشت، پنهان نباشد، بايد بگويم كه من در پاسخ خود به سوال آقاي آرمان در مورد رسمالخط فارسي، صرفاً تأكيد كرده بودم كه شيوهي جديد جدانويسي را فرهنگستان زبان توصيه كرده است، و بحث از چندوچون نوشتن واژهي «بيهوده»، نمونهاي از "جانب من" براي نشان دادن اهميت و ارزش جدانويسي در نگارش فارسي بود و اين موضوع ارتباطي با فرهنگستان نداشت و چنين ارتباطي نيز در متن نوشتهي من، كه مورد قضاوت شتابزدهي شما قرار گرفته بود، ديده نميشود. آقاي بيژن، من برخلاف ادعاي شما، هيچ گاه قصد آن را نداشتهام كه «يك تنه هادي همهي ايرانيان باشم». نوشتارهاي من، نه يك بخشنامهي واجبالاتباع دولتي، بل كه مجموعهاي از استدلالها و استنادهاست كه بر اساس درجهي خردپذيري آنها، هر كسي ميتواند آن را قبول كند يا نكند. بديهي است كه در اين جا كسي به ضرب اسلحه وادار به پذيرش ديدگاهي نميشود بل كه تلاش ميگردد در جريان يك بحث و گفتوگوي علمي مبتني بر منطق و استدلال، به حد مطلوبي از اقناع و تفاهم دست يافت.
آقاي بيژن، گاهان زرتشت تنها نيايشنامهي زرتشت با خداي خويش است و لذا هرگز نميتوان مدعي استخراج همهي اصول و فروع دين زرتشتي از لابهلاي اشعار آن شد و اساساً از اصول فقهي و كيهانشناختي و … زرتشتي اثري در گاهان وجود ندارد. ترديدي ندارم كه با مطالعهي دقيقتر و بردبارانهتر بند پنجم مقالهي من، در اين موضوع، به نتايجي جز اين دست مييافتيد. و در نهايت بسيار متأسفم كه با درنيافتن هدف اين بحث كه "بيان حقايق برپايهي بحث و گفتوگوي علمي، بدون واهمه از گزافهگوييهاي دشمنان و حتا به بهاي دلخوري دوستان" بود، گويي كه با انديشهها و آرمانها و برنامههاي من پس از پانزده ماه وبلاگنويسي هنوز آشنا نشدهايد، نوشتيد: «گويا ايشان تنها هدفشان ((سند)) دست دشمنان دادن بوده باشد»! من پيش از نگارش مقالهي اخير خود، با آگاهي از عواقب خلق و خوي احساسگرايانه و دگماتيستي ايراني، انتظار چنين واكنشها و پسلرزههايي را داشتم، اما معتقدم كه جز با شكستن تابوهايي كه با مقدس جلوه دادن باورهاي تحجرآميز ما، آنها را فراتر و اعلاتر از جايگاه نقد و ارزيابي و بازبيني نشاندهاند، امكان ديدار و دريافت شفاف حقايق فراهم نميشود و پردههاي سترگ جهل و ناداني از ميان بر نميخيزد. به قول روانشاد سهراب سپهري: چشمها را بايد شست / جور ديگري بايد ديد!
۱۳۹۰ تیر ۴, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر