کانون ایرانیان: تاريخ نخستين مغول
کانون ایرانیان

۱۳۹۰ تیر ۹, پنجشنبه

تاريخ نخستين مغول

مغولان، كه شايد نخست در متون چيني دودمان Tang (907- 618 م.) ياد شده‌اند، به سان همسايگان بيابان‌گرد و سواركارشان، در طي سده‌ي يازدهم و اوايل سده‌ي دوازدهم، فرمان‌بردار ختاييان بودند، و مردمي احتمالاً از ريشه‌ي مغولي بودند كه امپراتوري پهناوري را در شرق آسيا پديد آوردند و بر بخشي از شمال چين با عنوان دودمان Liao [ليائو] (1125- 1004 م.) فرمان راندند. اما Jurchen، مردمي منچوريايي كه ختاييان را بيرون كردند و با عنوان دودمان Chin [چين] (1234-1223 م.) پادشاهي نمودند، خط مشي نياكان پيش‌رو خود را در استپ رها كردند و به شيوه‌ي سنتي چيني "تفرقه بيانداز و حكومت كن"، به عنوان وسيله‌اي براي حفظ امنيت مرزي در برابر قبايل استپ، بازگشتند. اين خلاء، يكي از موقعيت‌هايي بود كه مغولان را به موقع قادر به ايجاد برتري و استيلاي جديدي در استپ ساخت.
دوره‌ي نخستين زندگي "تموجين" براي بازآرايي اتباع پراكنده‌ي طايفه‌اش، بورجيگي، و سپس اعمال قدرت و آمريت بر قبايل همسايه‌ي تركي - مغولي، هم‌چون تاتارها، كارايت، نايمان، مركيت، و اونگكوت صرف شده بود. در حدود سال 1206 م. شورايي قبيله‌اي تموجين را با لقب چنگيزخان، فرمان‌رواي "همه‌ي آناني كه در چادرهاي نمدي ساكن‌اند" اعلام داشت. لشكركشي‌هاي سلطه‌جويانه‌ي چنگيز محدود به درون استپ و مناطق جنگلي نبود بل كه به درون نواحي داراي فرهنگ يك‌جا نشين نيز بسط و امتداد داشت. در 1209 م. ايالت تانگود (Xi-Xia؛ His-Hsia) به حد يك خراج‌گزار تنزل يافت، و از 1211 م. نيروهاي مغول به نبردي دائمي با دودمان Chin در شمال چين وارد شدند. اما پيش از اين، به واسطه‌ي مهاجرت دشمنان شكست خورده‌ي مغول به قلم‌رو قره‌ختاييان، دولتي كه ختاييان آواره آن را در سده‌هاي پيشين در آسياي مركزي بنيان نهاده بودند، توجه چنگيز به غرب جلب شده بود؛ در 1209 م. وي فرمان‌برداري ايغورها، يك قوم نيمه يك‌جا نشين ترك در حوضه‌ي تاريم را كه فرمان‌رواي‌اش تابع قره ختاييان بود، پذيرفت. قره ختاييان در حدود 1218 م. مضمحل شدند و در همان سال، كشتار گروهي از بازرگانان مغول در اُترار به دست فرمان‌ده خوارزم‌شاه، كه به عنوان نمايندگان و فرستادگان چنگيزخان فعاليت مي‌كردند، بهانه‌اي را براي لشكركشي هفت ساله‌ي چنگيز عليه امپراتوري خوارزميان/ خوارزم‌شاهيان (1224- 1218 م./ 621- 615 ق.) فراهم نمود. واپسين اقدام نظامي چنگيز از ميان بردن Xi-Xia بود (1227 م.). فتح چين تنها در 1234 م. و در طي دوران فرمان‌روايي پسرش Ogodei (اگداي) كامل شد، و براندازي دولت Song در جنوب چين تا سال 1279 م. در زمان نوه‌اش قوبيلاي به انجام نرسيد.
كارسازي ماشين جنگي مغول را مي‌توان به دلايل و اسباب گوناگوني نسبت داد. اگر چه هر مرد بالغ مغول يك جنگ‌جو بود، اما بي‌گمان شمار سربازان مغول در غالب منابع مبالغه‌آميز اند. عدد ميانه‌ي 129 هزار نفر كه رشيدالدين (جامع التواريخ، ويراسته‌ي روشن و موسوي، ج 1: 592) براي كل سپاه مغول در زمان مرگ چنگيز ارائه داده، داراي ارزش و اهميت بيش‌تري است. انضباط اين سربازان مغول، كه در روزگار جويني (جهان‌گشاي جويني، ويراسته‌ي قزويني، ج 1: 24-22) تبديل به ضرب المثلي شده بود، اغلب در بيان علت پيروزي‌هاي مغول مطرح گرديده است، و مسلماً رزم‌آيش‌هايي در مسافت‌هاي بسيار زياد طرح ريزي و با دقتي فوق العاده اجرا مي‌گرديد. اما اگر انضباط مغولان برتر از انضباط بيش‌تر ارتش‌هايي بود كه با آن‌ها رويارو شده بودند، اين نكته هنوز نامحتمل است كه از انضباط نيروهاي جورچن- چين افزون‌تر باشد. هم‌چنين نظام صف‌بندي ده دهي بسيار ستوده شده، كه سازمان نظامي مغول بر آن استوار بود، ويژه و منحصر به مغولان نبود، بل كه امتياز ارتش‌هاي جورچن و ختايي نيز بوده است. تعبير موجه‌تر قدرت مغول، در اقدامات مورد اتخاذ چنگيز براي ايجاد حالتي در ميان اتباع‌اش كه فراتر از وفاداري‌هاي كهنِ قبيله‌اي باشد، نهاده است. او نه تنها رياست طبقه‌ي نخبه‌ي قبايلي را كه در برابرش ايستادگي كرده بودند حذف نمود و اين قبايل را در ميان واحدهاي نظامي جديد خود پراكنده ساخت، بل كه حتا گروه‌هاي قبيله‌اي موافق، تحت فرمان سركردگاني كه منحصراً به او وفادار بودند، قرار گرفتند. يك چنين ترتيباتي، گرايش‌هاي گريز از مركزي كه امپراتوري‌هاي پيشين را به ستوه آورده بود، بي‌اثر و خنثا مي‌كرد، و اتحادي را ايجاد مي‌نمود كه بر دودمان شخص فاتح تمركز داشت. اين امر، در تقابل صريح با عدم اتحاد هماوردان مغول، كه مشخصه‌ي برجسته‌ي قلم‌روهاي گوناگون و اخيراً گردآوري شده‌ي خوارزم‌شاه بود، قرار داشت. ترك وظيفه و بازگشت از صفوف سپاه حريف به واحدهاي نظامي مغول، نقشي اساسي را در پيروزهاي مغول در چين ايفا كرد. تفرقه و پراكندگي شمار بسياري از پياده‌سپاه چين و متخصصان چيني فن محاصره، به ويژه در فتح آن بخش‌هايي از كشور كه براي جنگ كردن سواره‌سپاه سنتاً بيابان‌گرد مغول نامناسب بود، سودمند و مؤثر بود. سرانجام، اين نكته نشان داده شده است كه چگونه، از سال 1250 م.، دولت شاهانه‌ي مغول قادر به بسيج نمودن مردماني عظيم و تهيه‌ي منابع مادي براي دگرگون‌سازي جنوب غربي آسيا بود.
همين توانايي در جذب استعدادها و توان‌مندي‌هاي غيرمغولي، در حوزه‌ي اداري نيز آشكار و مشاهده‌پذير است. در 1204 م.، ديوان نوپاي مغول خط ايغوري را اقتباس و اختيار نمود و چنگيز برخي از اصول و فنون اداري به كار گرفته شده از سوي كشورهايي كه تحت سلطه‌ي مغول درآمده بودند، برگرفت. فتوح وي، گروهي بزرگ از كارمندان ختايي، ايغوري، چيني، و مسلمان را كه براي دشمنان وي كار كرده بودند، در اختيار وي نهاد. برخي از مردمان مغلوب نيز سنت‌هاي شاهانه و حكومتي خود را نگاه داشتند.
دانسته نيست كه دولت چنگيز خان تا به چه حدي يك ايدئولژي حكومت جهاني مبتني بر نمايندگي از سوي آسمان جاودانه (Tenggeri) را پذيرفته و اختيار كرده بود: قديمي‌ترين گواهي مسلم، در قالب اتمام حجت‌هاي ارسال شده از سوي جانشينان چنگيز به فرمان‌رواياني كه هنوز تسليم نشده بودند، از 1247 م. است. چنين پيش‌نهاد شده است كه باور به نمايندگي الاهي تنها زماني پديد آمد كه مغولان دريافتند كه آنان به واقع فاتح جهان بودند. *

* P. Jackson, s.v. "Mongols", in: Encyclopaedia Iranica, 2002

0 نظرات:

ارسال یک نظر