ايرانيان باستان، همچون بيشتر مردمان كهن، بي گمان برخوردار از چندين منظومهي حماسي و پهلواني بودهاند؛ اما آن آثار اينك بر جاي نمانده است. سرودهاي اوستا (يشتها) حاوي اشارههايي بسيار به كردارهاي پهلوانانه و شيطاني شخصيتهايي است كه از "شاهنامه"ي فردوسي بر ما شناخته شدهاند؛ مانند: Yima-xshaeta (جمشيد)، Dahaka (ضحاك)، Thraetaona (فريدون)، Keresaspa (كرشاسپ)، Frangrasiian (افراسياب)، Kauui-usan (كاوس)، Haosrauuah (خسرو)، Tusa (توس)، Vaesaka (ويسه)، Vishtaspa (گشتاسپ)، و Spentodhata (اسفنديار). به واسطهي اين اشارات ميتوان مضمون كهنترين شكل افسانههاي حماسي ايران را با حدي از قطعيت، بازسازي نمود.
كهنترين نمونهي بازماندهي منظومهاي حماسي در يك زبان ايراني، يعني «ايادگار زريران» (Ayadgar-i Zareran)، متعلق به دورهي ايراني ميانه است. اين قطعه با ابيات تكيهدار بدون قافيه، بيگمان در اصل به زبان پارتي تصنيف گرديده است اما در شكل بازماندهي كنونياش، تا اندازهاي به پارسي ميانه تبديل شده است. اين اثر از نبردهاي «ويشتاسپ» (گشتاسپ) و پيروان وي برضد دشمنان دين زرتشت سخن ميگويد. ظاهراً آثار بسيار ديگري از همين نوع، وجود داشته است. "حمزهي اصفهاني" (نويسندهي نيمهي نخست سدهي دهم م.) ميگويد كه حتا در روزگار وي، بيش از ده هزار برگ «به خط پارسي» حاوي روايتهايي تاريخي و داستاني كه ايرانيان «براي شاهانشان به نظم درآورده بودند»، برجاي بوده است. "حمزه" صريحاً ذكر ميكند كه اين نوشتارها در يكي از وزنها، اما بدون قافيه تصنيف شدهاند. ممكن است آثار حماسي مشابهي در زبانهاي ديگر ايراني نيز وجود داشته باشد. در حقيقت، متن گسيختهاي به زبان سغدي برجاي است كه از سرگذشت رستم حكايت ميكند. هر چند اين قطعه به خوبي محفوظ نمانده و اثري منظوم نيست، اما براي دلالت بدين موضوع، بسنده است.
با وجود اين، مدركي مبتني بر اين كه داستانهاي گوناگون حماسهي ملي ايران در دوران پيش از اسلام در رزمنامهي واحدي گرد آمده باشد، در دست نيست. «خداينامه» ي پارسي ميانه، كه در منابع عربزبان مكرراً به آن اشاره ميشود، تقريباً به يقين، اثري منظوم نبوده است. اما چه بسا چكيده و گزيدهي منثوري را از روايتهاي افسانهاي و تاريخي ايران در آستانهي پايان عصر ساساني، پيوسته و فراهم آورده بود. خداينامه را "ابن مقفع" (757-721م.) حدود اواسط سدهي هشتم م. به نثر عربي ترجمه كرد و پس از آن، به منبع اصلي اطلاعات نويسندگان عربزبان دربارهي «تاريخ» ايران تبديل شد. نام شماري از كتابهاي كهن نيز، به عربي و بعدها هم به فارسي نو، كه در آنها از شخصيتهاي حماسي گوناگون روايت ملي ايران سخن رفته و ظاهراً از نثر يا نظم پارسي ميانه ترجمه شده بودند، ثبت و ضبط گرديده است. چنين كتابهايي، منابع مستقيم يا غير مستقيم «شاهنامه» ي فردوسي هستند. در واقع، فردوسي در برخي قطعات اشاره ميكند كه منظومهي وي بر يك «نامهي باستان» مبتني است، يعني بر يك يا چند منبع نوشته شده به پارسي نو. در مقابل، عباراتي كه در آنها شاعر از استناد كردن به اطلاعات شفاهي سخن ميگويد، ميتواند نمودار بازگشت به منابع مكتوب وي باشد؛ به سخن ديگر، هنگامي كه فردوسي ميگويد داستاني را از فلان شخص «شنيده» است، صرفاً عبارتي را كه منبعاش پيشتر به نثر گفته بود، به نظم نقل و بازگو ميكند.
در بازنويسي آن گونه كتابهاي حماسي به شعر، فردوسي چندين پيشكسوت در ميان شاعران عربزبان و ايراني داشته است. "ابان بن عبدالحميد لاحقي" پيشتر شماري از كتابهاي از اصل ساساني را به ابيات قافيهدار عربي در بحر "رجز" درآورده بود - از جملهي آنها، "كتاب مزدك" (مزدكنامه) بود، يكي از آثاري كه سرانجام به شاهنامه وارد شد. پيش از ميانهي سدهي دهم م.، "مسعودي مروزي" روايتي از «كتاب شاهان» را به ابيات قافيهدار فارسي در بحر "هجز" تصنيف نمود، بحري ساخته شده با همان عناصر وزني بهسان بحر رجز عربي. تنها سه بيت از اين منظومهي مسعودي مروزي كه در كتاب «البدء و التاريخ» "مطهر مقدسي" (حدود 966م./355 ق.) نقل گرديده، شناخته شده است. ممكن است كه ابوالحسن مسعودي مورخ، آن گاه كه ميگويد «ايرانيان در اشعارشان» از ساختمانهايي كه اسفنديار بنا كرده، ياد نمودهاند، به همان اثر مسعودي مروزي و روايتهاي مندرج در آن اشاره ميكند. در نيمهي دوم سدهي دهم، "دقيقي" شاعر، مبادرت به آفرينش دومين روايت پارسيِ كاملِ «كتاب شاهان» به نظم نمود. اين اقدام متهورانه به سبب مرگ وي نيمه كار ماند اما چند صد بيت از گزارش "دقيقي" را دربارهي پادشاهي گشتاسپ، كه تا حد زيادي در مضمون، مطابق با "ايادگار زريران" ايراني ميانهي است، فردوسي در شاهنامهي خود گنجاند و بدين ترتيب، اين اثر براي نسلهاي آينده محفوظ ماند (Shah-nama, Moscow, VI, pp. 66ff.).
«شاهنامه» ي فردوسي نقل و بازگويي پاياني و قاطع حماسهي ملي ايران به نظم است. اين منظومهي ماندگار و سترگِ كمابيش پنجاه هزار بيتي را كه فردوسي در 400 ق./ 1010 م. به پايان رساند و به "محمود غزنوي" پيشكش كرد، همهي تاريخ افسانهاي، و از روزگار اسكندر بدين سو، تاريخ نيمهافسانهاي ايران را در برميگيرد. اين منظومه با سرگذشت «نخستين شاه» گيومرث آغاز ميشود و تا غلبهي اعراب ادامه مييابد. ايرانيان شاهنامه را به درستي، حماسهي ملي به تمام معناي خويش ميدانند. *
* F. de BLOIS, "Epics": Encyclopaedia Iranica, vol. VIII/5, 1998
۱۳۹۰ تیر ۴, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر