استوانهي كورش (محفوظ در موزهي بريتانيا، شمارهي 90920)، استوانهي رسي چندقطعهاي است با نوشتهاي به زبان اكدي در 35 سطر كه «هرمز رسام» در سال 1879م. هنگام حفاري در محوطهي باستانشناختي معبد مردوك بابل، آن را در زيرساخت بنا كشف نمود. قطعهي دوم استوانه كه از آن شكسته و جدا شده بود و حاوي سطرهاي 36 تا 45 است، پل - ريچارد برگر (Paul-Richard Berger) در مجموعهي بابلي دانشگاه ييل (Yale) شناسايي كرد. كلِ نوشته - هر چند در پايان ناتمام است - شامل 45 سطر است و سه سطر نخست آن نيز تقريباً به طور كامل تخريب شده است.
متن استوانهي كورش كه حاوي گزارش فتح بابل به دست كورش در 539 پ.م. است، با روايت مردوك خداي بابل دربارهي بزهكاري نبونيد - واپسين پادشاه كلداني بابل - آغاز ميشود (سطرهاي 4 تا 8). سپس با شرح جستوجوي مردوك براي يافتن پادشاهي درستكار، گماردن وي كورش را به پادشاهي همهي جهان، و سبب شدناش به فتح بيستيزهي بابل، ادامه مييابد (سطرهاي 9 تا 15). به دنبال آن، كورش به زبان اول شخص، القاب و تبارنامهي خود را ارائه ميكند (سطرهاي 20 تا 22) و اظهار ميدارد كه آرامش كشور را تأمين و تضمين كرده (سطرهاي 22 تا 26) و براي خود و پسرش «كبوجيه»، بركت مردوك را به دست آورده است (سطرهاي 26 تا 30). او شرح ميدهد، پرستش مردوك را كه هنگام شهرياري نبونيد ناديده انگاشته شده بود، تجديد كرده و به مردمان تبعيدي، اجازهي بازگشت به زادگاهشان را داده است (سطرهاي 30 تا 36). سرانجام، پادشاه، نوسازي ديوارهاي باروي بابل را ثبت ميكند (سطرهاي 36 تا 43) و گزارش ميدهد كه در جريان كار بازسازي، كتيبهاي از «آشوربنيپل» (Ashshurbanipal) را ديده است (سطرهاي 43 تا 45).
متن استوانهي كورش را در واقع، روحانيان مردوك، با الهام از الگوهاي كهنِ نو - آشوري، به ويژه كتيبههاي آشور بنيپل (627-668 پ.م.) ترتيب دادهاند. استوانهي كورش با چنين محتوايي، يك نمونه از بنا- نوشتههاي ميانروداني است كه در زيرساخت ديوارهاي باروي بابل، به يادبود بازسازي آن به دست كورش، گذاشته شده بود (Dandamayev, pp. 521-2).
- Dandamayev, M. A., "The Cyrus Cylinder": Encyclopaedia Iranica, vol. 6, CostaMesa, Calif., 1993
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
+ پانتركيست نوآمده و هيجانزدهاي به نام «رهگذر» ضمن يادداشتي، ادعا ميكند كه 99 درصد نام مناطق جغرافيايي آذربايجان «تركي» است! وي سپس با نماياندن اوج ناداني خود، با انكار اصالت ايراني آذربايجان، نامهاي آذري «آراز» و «قزل اوزن» را از ما ميطلبد و «سبلان» را به «ساوالان» تبديل و تحريف ميكند به خيال اين كه بدين ترفند، توانسته است اين نام را تركي كند!!
به گمانام هر مكتب رفتهاي بداند كه نام اصلي رود «قزل اوزن»، «سفيد رود» است و حتا اكنون نيز اين نام مورد استفاده است. در هيچ يگ از آثار تاريخي - جغرافيايي پيش از عصر سلجوقي، جز «سفيد رود» نام ديگري به اين رود اطلاق نشده و از آن دوران به بعد است كه به اين رود، «قزل اوزن» نيز گفته شده و حتا در عصر مغولان، «هولان موران» هم خوانده ميشود (دايرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج 1، ص206). جالب آن كه در متن پهلوي «بُندَهش» نيز، در فهرست نام رودهاي ايران از «سفيدرود» جاري در آذربايجان ياد شده است (ترجمهي مهرداد بهار، انتشارات توس، 1369، ص75). اما، ما رودي به نام «آراز» نميشناسيم و در متون كهن تاريخي - جغرافيايي اثري از چنين نامي نيافتيم. ولي رودي را ميشناسيم كه در يوناني به آن آراخس (Araxes)، به ارمني Erask و در فارسي و عربي «ارس» گفته ميشود. حال، پانتركها نام فارسي «ارس» را تحريف كرده، «آراز» گفتهاند، خطايي است كه تاواناش را به زودي پس خواهند داد.
چند كلمهاي نيز دربارهي نامهاي جغرافيايي آذربايجان بگوييم. «ابنخردادبه» جغرافينگار سدهي سوم هجري، شهرهاي آذربايجان را چنين برميشمارد: «مراغه، ميانج، اردبيل، ورثان، سيسر، برزه، سابرخاست، تبريز، مرند، خوي، كولسره، موقان، برزند، جنزه شهر پرويز، جابروان، اروميه، سلماس، شيز، باجروان» (المسالك و الممالك، ص 120-119؛ همچنين: ابنفقيه، مختصر البلدان، ص 128؛ ابنحوقل، صورة الارض، ص100-81). ما كه در اين فهرست نامي تركي نيافتيم، شما چه طور؟!
همين فرد، در ادامه يادداشت خود مينويسد كه در ايلياد هومر از رودخانهاي به نام «آقسي» نام رفته و آن را به صورت: آق (= سفيد) + سي (= آب) تجزيه ميكند! اما وي نميگويد در كدام چاپ و صفحه از كتاب «ايلياد» چنين نامي آمده است (چون اساساً چنين چيزي در آن كتاب وجود ندارد)، و نميداند كه در زبان يوناني حرف «ق» وجود ندارد كه هومر فرضاً بخواهد نامي را به صورت آقسي نقل كند. ديگر آن كه واژهاي به صورت «سي» و به معناي «آب» در زبان تركي وجود ندارد. واژهي متناظر با «آب» در زبانهاي تركي عثماني، تاتاري و قزاقي Su و در زبانهاي تركمني، ازبكي و ايغوري Suv است.
+ فردي به نام «اردبيلي» مدعي شده است كه در تاريخ طبري، جلد1، ص 293 و تاريخ بلعمي، جلد1، ص 3-262 و… گفته شده است كه آذربايجان در دست تركان است! اما در آن كتابها و در آن جلد و صفحهي اشاره شده چنين مطلبي موجود نيست! نويسندهي اين پيام، مأخذ ديگري را نيز به صورت: «اصفهاني، 1346، ص131» ذكر كرده است. اگر منظور وي از اين نام، «حمزهي اصفهاني» است، در كتاب وي «سني ملوك الارض و الانبياء» نيز چنين مطلبي وجود ندارد. جالب آن كه خود جناب اردبيلي نيز اعتراف كرده است كه چنان مطالبي را نديده و از جاي ديگري نقل كرده است! به هر حال ما منتظريم كه از تمدن هفت هزار سالهي تركان در آذربايجان (!) مداركي بسيار بسيار بيشتر از اين دو - سه مأخذ جعلي ببينيم و دريافت كنيم
۱۳۹۰ خرداد ۱۹, پنجشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر