کانون ایرانیان: واژه‌شناسي باغ
کانون ایرانیان

۱۳۹۰ خرداد ۱۹, پنجشنبه

واژه‌شناسي باغ

واژه‌ي «باغ» (Bagh) در زبان فارسي نو (معين، ص461) و فارسي ميانه (مكنزي، ص49) املاء و معناي واحدي دارد. اين واژه در زبان «سغدي» به معناي «حصه» يا «قطعه زمين» است و برابر است با واژه‌ي گاهاني اوستايي «باگَ» (-Baga) به معناي قطعه و سهم (يسناي 51/1)، و واژه‌ي هندي كهن «بهاگَ» (-Bhaga) به معناي قطعه، دارايي، سهم. ريشه‌ي اوستايي اين واژه، -Bag به معناي بخش كردن، پاره كرده و سهم كردن است. لغت «بخت» نيز از اين ريشه است.
اين تحول معنا‌شناختي (تبديل و تخصيص مفهوم «قطعه [زمين]» به «باغ») قابل مقايسه است با واژه‌ي عبري «حلق» (= heleq؛ قطعه) كه از آن معناي «كشت‌زار» برآمده است. در كتاب تلمود، واژه‌ي آرامي شده‌ي «باغا» (Bagha) معناي «زمين مشترك» را دارد.
در گويش‌هاي كنوني شمال غربي و همچنين در دوران پيشين، «باغ» واژه‌اي همتا و هماورد در فارسي ميانه و نو دارد: «رز» (= Raz؛ تاكستان). اين واژه در فرهنگ پهلويك (Farhang-I Pahlavik) با هزوارش «كرما» (Karma) نوشته شده و در اسناد پارتي اورمان (Awroman) و نسا (Nisa) نيز ديده مي‌شود. واژه‌ي فارسي «رز» به صورت «رض»، «روضه» و «رضوان» به زبان عربي وارد شده است.
واژه‌‌ي مترادف با «باغ» در زبان‌هاي ايراني كهن، «پري‌دييزَ» (Pari-daiza) (در پارسي باستان: Pari-dayda*) به معناي لغوي «[جايي كه] پيرامون آن چيده شده» و به مفهوم «جاي محصور و ديواره‌دار» است كه از آن، واژه‌هاي پرديس/ پرديز در فارسي، Paradeisos در يوناني، Paradise در انگليسي، Pardes در عبري و آرامي، و فردوس در عربي، برگرفته شده است. اين واژه در زبان فارسي نو به صورت «پاليز» (Paliz) به معناي جاليز و باغ سبزي نيز بازمانده است؛ هر چند كه امروزه بيش‌تر قطعه زميني بدون حصار از آن اراده مي‌شود.
ديگر واژه‌ي مترادف باغ در زبان فارسي، «بوستان» (از واژه‌ي بوذيستان Bodhistan به معناي جاي معطر) است كه به صورت Burastan به زبان ارمني و «بستان» (جمع مكسر: بساتين) به زبان عربي وارد شده است.
در وجه تسميه‌ي شهرها، واژه‌ي باغ هم به صورت پيشوند و هم به صورت پسوند بسيار به كار رفته است؛ مانند: باغ امير، باغ نو يا كاريز باغ، نوباغ. در مناطق ترك‌زبان، شكل پيشوندي باغ گاهي ديده مي‌شود؛ مانند: قراباغ. اما نام‌هايي كه تركيبي پاياني دارند، فراوان‌ترند؛ مانند: ملك‌باغي، مرادباغي. در وجه تسميه‌ي شهرها و قبايل كرد نيز چنين موردي ديده مي‌شود؛ مانند: گل‌باغي (Gel Baghi). اشتقاق‌هاي ديگر باغ، مانند: باغچه، باغستان، باغو(ك) نيز در تركيب اسم مكان‌ها ديده مي‌شود (Eilers, pp. 392-3).
آشكار است كه علاقه‌ و توجه ديرين ايرانيان به كشاورزي و باغ‌داري و سرسبزي و بارآوري زمين، و نيز سرآمدي و چيرگي فرهنگ ايران بر اقوام و ملل ديگر، در پراكندن واژه‌ي باغ و مترادف‌هاي آن در ميان زبان‌هاي گوناگون اقوام جهان، بسيار مؤثر بوده است.

كتاب‌نامه:
- معين، محمد: «فرهنگ فارسي»، جلد يكم، انتشارات اميركبير، 1380
- مكنزي، د. ن.: «فرهنگ كوچك زبان پهلوي»، ترجمه‌ي مهشيد ميرفخرايي، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1373
- Eilers, W., "Bag I. Etymology": Encyclopaedia Iranica, vol. 3, London & NewYork, 1989

0 نظرات:

ارسال یک نظر