پيشگفتار
نوشتاري كه در برابر خوانندگان گرامي قرار ميگيرد از كتابهاي «دبيره» و «خط وفرهنگ» روانشاد "ذبيح بهروز" گلچين شده است. ذبيح الله بهروز در سال 1268 شمسي در نيشابور زاده شد. پدرش ميرزا ابوالفضل ساوجي از اطبا و خوشنويسان معروف زمان ناصر الدين شاه بود. ذبيح پس از تحصيل در كالج آمريكايي به مصر رفت و مدت ده سال در آن جا به تحصيل زبان و ادبيات عرب پرداخت. سپس به لندن رفت و پنج سال در دانشگاه كمبريج با پروفسور ادوارد براون همكاري كرد. بهروز در سال 1304ش. به ايران بازگشت و تا زمان باز نشستگي در مدرسه عالي تجارت, دارالفنون و دانشكده افسري تدريس ميكرد. مدتي نيز رياست كتابخانه باشگاه افسران را به عهده داشت. وي در سن هشتاد ودو سالگي, روز بيست و دوم آذر1350 درگذشت. بهروز نويسندهاي محقق و زبانشناسي آشنا به فرهنگ پيش از اسلام بود, وي نخستين كسي است كه در نحوهي پژوهشهاي ايرانشناسان غربي شك كرد و اشتباهها و غرض ورزيهاي آنان را به كرات متذكر شد. - كيوان محمودي
«چهارصد سال است در اروپا راجع به اصل الفبا, مخترع الفبا, ترتيب الفبا, تكميل الفبا, تعليم الفبا و اختراع يك الفباي جهاني بحث و جدال و تحقيق كردهاند و به نتيجهاي نرسيدهاند. چنان كه از كتب تاريخ فارسي وعربي و يوناني مستفاد ميشود موضوع اصل الفبا و مخترع آن چندين مرتبه در تاريخ جهان زمينه بحث وجدال مذهبي و سياسي بوده است. از هشتاد سال پيش به اين طرف (زمان نشر كتاب) اين موضوع ساده را به طوري با تاريخ و زبانهاي ملل قديم و باستان شناسي مربوط كردهاند كه جز عده معدودي در جهان صلاحيت بحث و تحقيق و اظهار نظر راجع به آن را در خود نمي بينند. مدارك تاريخي و علمي و فني الفبا فقط در ايران و هند است و ما خلاصه جامعي از مهمترين اين مدارك را كه تا حدود امكان جمع آوري كردهايم به صورت مرتبي ميدهيم تا راه بحث و تحقيق و اظهار نظر براي همه باز باشد.
«مخترع الفبا»:
در چاپ هفتم دايره المعارف انگليسي (1842) نوشته شده است: «ظاهرا زمان اختراع خط را تاريكي غير قابل نفوذي فرو گرفته است. اگر اختراعي با اين همه اهميت براي بشر بعد از طوفان نوح صورت گرفته بود تصور ميكنيم كه اسم مخترع آن در تواريخ كشوري كه چنين مخترعي در آن زندگاني كرده است نوشته شده بود». اين اظهار نظر دايره المعارف انگليسي درست است و ما در ذيل جملهاي را كه اسحاق تيلور چهل سال بعد در جلد دوم كتاب الفبا نوشته، نقل ميكنيم: «مسعودي در قرن دهم ميلادي از زند و اوستا شرحي نوشته كه ظاهرا از منبع موثقي است. او ميگويد آن كتاب [=اوستا] روي دوازده هزار پوست گاو نوشته شده بود با خطي كه زردشت اختراع كرده است».
يكي از بزرگترين اختراعات انساني، الفباست و مردم جهان از ديرزماني پي به اهميت اين اختراع برده و مخصوصا در قرن اخير ميخواستند بدانند كه الفبا را كي و كجا و چگونه اختراع كرده است. در تواريخ برخي از اقوام راجع به پيدا شدن الفباهاي ناقص خود افسانههاي آلوده به خواب و خيال و معجزات و تعصبات ملي ملاحظه ميشود. اخيرا هم عدهاي از روي قياس با خط مصري و چيني و استناد به برخي مدارك مشكوك حدسياتي راجع به الفبا نوشتهاند كه هر حدسي را حدس و تحقيقات تازهتر متزلزل ساخته است. در هر صورت ما در اين جا نميخواهيم چيزي راجع به آن اختلافات بنويسيم ولي از ذكر ملاحظه مهم ذيل كه تا به حال مورد توجه محققين نبوده ناگزيريم. چون چينيها و مصريهاي قديم اصول خطشان بر رسم اشكال بوده توانستهاند از روي آن اصول, اشكال بسياري براي رفع احتياج خود رسم كنند و به كار برند. اگر اقوامي كه الفبا را از روي حدس به آنها نسبت ميدهند طريقهاي از خود براي ايجاد حروف داشتند، آنها هم مانند مصريها و چينيها حروفي را كه احتياج داشتند ميتوانستند رسم كنند و به كاربرند. زيرا كسي كه فكرش به جايي ميرسد كه از گاو و خانه و شتر و يا به عقيده ديگري از باز و كلاغ و تخت حروف بسازد، چگونه در مدت قرنهاي بسيار از اضافه كردن چند حرف مخصوص به زبان خود عاجز ميماند؟حروفي را كه الفباهاي اين اقوام ناقص دارد همان حروفي است كه تلفظشان مخصوص زبانهاي آنهاست.
با وجودي كه در مدت سيزده قرن تعصبات ديني و نژادي و پنجههاي قوي خارجي از غارتگري و محو آثار و قتل عام و ويراني شهرها و سوزاندن كتابخانهها و حذف و تغيير و جعل نصوص و مدارك تاريخي چيزي فروگذار نكرده است باز ملاحظه ميشود كه تاريخ الفبا در ايران بسيار روشن است و هر كس چه در قديم و چه در قرن اخير چيزي راجع به الفبا نوشته و يا تحقيقي كرده تصديق نموده كه كاملترين الفباي جهان «الفباي اوستا»ست و در ميانه خطوط ميخي تنها خط ميخي فارسي به صورت الفباي نسبتا كاملي در آمده است. اكنون در ذيل، به نقل برخي مدارك تاريخي راجع به الفبا و تجويد و موسيقي (در ايران) و ارتباط آنها با هم ميپردازيم.
«مورخين و دانشمنداني كه راجع به خط ذكري كرده اند»:
نام مشهورترين علما و تاريخ نويساني كه از دوازده قرن پيش به اين طرف راجع به خط و مخترع آن نوشتههايي به يادگار گذاشتهاند از قرار ذيل است: عبد الله بن مقفع, آذرخور پور زردشت معروف به محمد متوكلي, محمدبن عبدوس جهشياري ,حمزه اصفهاني, ابن نديم, ابوريحان بيروني, محمد خوارزمي, قاضي ساعد اندلسي, ابن بلخي, عمر خيام و…
تاليفات اين مورخين و دانشمندان كه شهرت جهاني دارند از دوازده قرن پيش به اين طرف دست به دست به ما رسيده است و از قبيل مدارك مشكوك و غير مشهوري نيست كه از تجار عتيقه فروش خريداري شده باشد يا بطور تصادف آنها را پيدا كنند.
«مدارك تاريخي راجع به الفبا در ايران»:
ترجمه از كتاب «التنبيه والاشراف» مسعودي كه در حوالي 345 هجري تاليف شده است: «زردشت كتاب اوستاي معروف خود را آورد و عدد سورههاي آن بيست و يك بود و هر سورهاي در دويست ورق و عدد حروف و اصواتاش شصت حرف و صوت, و هر حرف و صوتي شكل جداگانهاي داشت و از آنها حروفي تكرار و حروفي اسقاط ميشوند زيرا كه مخصوص زبان اوستا نيست (اين تصريح مسعودي اهميت زياد دارد زيرا كه در قرائت يا با آهنگ خواندن كتب ديني براي مراعات آهنگ، حروفي تكرار يا اسقاط ميشده كه مربوط به اشتقاق و اصل كلمه نبوده است و همين عمل در قرائت قرآن مشاهده ميشود. به واسطه عدم توجه به اين تصريح بسياري از محققين دچار اشكالات عمدي و سهوي در كلمات اوستايي شدهاند). اين خط را زردشت احداث كرد و مجوس [= زرتشتيان] آن را "دين دبيره" [= خط دين] ميگويند … و زردشت خط ديگري احداث كرد كه مجوس آن را "كسب دبيره" يعني خط كلي ميگويند و با اين خط لغات امم ديگر و صداهاي حيوانات و طيور و غيره را مي نويسند. عدد حروف و اصوات اين خط 160 حرف و صوت است و هر حرف و صوتي صورت جداگانه دارد. در خطوط امم ديگر، خطي كه داراي حروفي بيشتر از اين دو خط باشد نيست زيرا كه حروف يوناني كه اكنون آن را رومي ميگويند بيست و چهار حرف دارد و در آن ح خ ع ه ذ ض وجود ندارد … فارسيان غير از اين دو خط كه زردشت آن را احداث كرد پنج خط ديگر دارند. برخي از اين خطها در آن كلمات نبطي [= شاخهاي از عربي] داخل، و در برخي داخل نمي شود».
نقل از «مروج الذهب» مسعودي : «زردشت پور اسپتمان از اهل آذربايجان بود و او پيغامبر مجوس است و كتاب معروف را كه عوام آن را زمزمه گويند و مجوسان آن را ابستا مينامند آورد. حروف معجم اين كتاب كه او براي ايشان آورد شصت حرف معجم دارد. در حروف زبانهاي ديگر حروف معجم بيشتر از اين نيست».
ترجمه از كتاب «التنبيه علي حدوث التصحيف» تاليف حمزه اصفهاني كه وفات او را از 350 تا 365 هجري نوشتهاند: «مهمترين كتابتهاي مردم جهان از سكان شرق و غرب و حرب و جنوب، دوازده كتابت است و آن عربي, حميراني، فارسي, عبراني, سرياني, يوناني, رومي, قبطي, بربري, اندلسي, هندي, چيني است. پنج از آنها استعمالاش مضمحل و باطل شده و كساني كه آنها را ميدانستند از ميان رفتهاند و آن، حميري و يوناني و قبطي و بربري و اندلسي است. سه از آنها در كشورهاي خود استعمالاش باقي است و كسي در بلاد اسلامي نيست كه آنها را بداند و آن رومي وهندي و چيني است. و چهار از آن در دست است كه در كشورهاي اسلامي مستعمل ميباشد و آن عربي و فارسي و سرياني و عبراني است … اما كتابت عربي يك نوع دارد و در آن تفنن نيست فقط خط قلمهاي آن در حال تجويد و تعليق تغيير ميكند. ولي كتابت فارسي متنوع است و داراي هفت فن مي باشد كه محمد موبد معروف به ابو جعفر متوكلي (250هجري) ذكر كرده است. به گمان او فارسيان در هنگام پادشاهي خود با هفت كتابت ارادههاي گوناگون خود را تعبير ميكردند و نامهاي آنها اين است: آم دفيره, كشته دفيره, نيم كشته دفيره, فرورده دفيره, راز دفيره, دين دفيره, وسف دفيره. معني آم دفيره كتابت عامه است؛ معني كشته دفيره كتابت تغيير يافته است؛ معني نيم كشته دفيره كتابت نيم تغيير يافته است؛ معني فرورده دفيره كتابت رسائل است؛ معني راز دفيره كتابت راز و ترجمه است؛ معني دين دفيره كتابت دين است و با اين كتابت مينوشتند قرائت و كتب ديني خود را؛ معني وسف دفيره جامع الكتابات است و آن كتابتي بوده شامل لغات امم از روم و قبط و بربر و هند وچين و ترك و نبط و عرب. كتابت عامه از ميان آنها با بيست و هشت قلم رسم ميشد و براي هر قلمي از آنها نام جداگانهاي بود چنان كه گفته ميشود در خط عربي و خط تجويد و خط تحرير و خط تعليق (تا اين جا حكايت زردشت پور آذر خور معروف به محمد متوكلي مي باشد)».
فارسيان نيز كتابت ديگري به نام كتابت عصا داشتند. اين را شلمقاني حكايت ميكند و متوكلي از اين كتابت خبر نداشت.
ترجمه از «فهرست» ابن نديم كه در 377 هجري تاليف شده: «عبدالرحمان مقفع (وفات144 هجري ) گفت: فارسيان داراي هفت كتابت بودند: از آنهاست [خط] كتابت دين كه ناميده ميشود "دين دفيريه" و با آن اوستا را مينويسند. كتابت ديگري "ويش دبيريه" گفته ميشود و آن سيصد و شصت وپنج حرف بود. با آن فراست و زجر و شرشر آب و طنين گوش و اشارههاي چشم و ايماء و غمزه و مانند اينها را مي نوشتند. (صاحب فهرست گويد:) كسي اين قلم [= خط] دستاش نيافتاد و از پارسيان كسي امروز نميتواند آن را بنويسد. اماد موبد را از آن پرسيدم؛ گفت آري به كار ميرود براي ترجمه چنان كه در كتابت عربي تراجمي موجود است. كتابت ديگر "كستج" گفته ميشود و آن بيست و هشت حرف است. با آن نوشته ميشود عهود و [مواثيق] و قطائع. و همچنين فارسيان با اين كتابت روي انگشتر يا حاشيه لباس بر روي فرشها و سكههاي دينار و درهم نقش ميكردهاند. (اين جمله ميرساند كه چرا روي سكهها و آثار قديمي حروف دين دبيره [= خط اوستايي] يافت نميشود زيرا اين خط مذهبي فقط براي ضبط آهنگ سرودهاي مقدس بوده است) … كتابت ديگر "نيم كستج" گفته ميشود و آن بيست و هشت حرف است. با آن طب و فلسفه نوشته ميشد … كتابت ديگر "شاه دبيره" گفته ميشود. با اين كتابت شاهان عجم تكلم ميكردند ميان خودشان ولي نه با عوام و منع ميكردند از آن ساير مردمان كشور را از ترس اين كه مبادا آگاه شود از اسرار شاهان كسي كه شاه نيست به دست ما نيفتاد. كتابت رسائل چنان كه بر زبان جاري است ودر آن نقطه نيست برخي از آنها به زبان سرياني اولي [= قديم] كه اهل بابل به آن گفتگو ميكردند نوشته ميشد وخوانده ميشد به فارسي. عدد حروفاش سي و سه حرف است [به آن] "نامه دبيره" و "هام دبيره" گفته ميشود و آن براي ساير اصناف كشور به جز شاهان است فقط … كتابت ديگر "راز سهريه" گفته ميشود. پادشاهان با آن رازهاي خود را مينوشتند با هركس از ساير امم. عدد حروف و اصواتش چهل حرف است و هر حرفي از حروف و اصوات صورت معروفي دارد و در آن لغت نبطي نيست. و ايشان را كتاب [= نگارش] ديگري است كه "داس سهريه" گفته ميشود. با آن فلسفه و منطق نوشته ميشود و آن را بيست و چهار حرف است. نقطه دارد. به دست ما نيفتاد».
«عصر اختراع خط و تكامل آن در ايران»:
تا آن جايي كه تحقيق كردهايم خلاصه آن چه مورخين ايراني و عرب (دوره اسلامي) راجع به خط نوشتهاند به صورت مرتب و واضحي اين است: در حدود سي و پنج قرن پيش از ميلاد ايرانيان خطي داشتهاند كه ياد گرفتن و نوشتن آن آسان نبوده است و مخترع اين خط را بوذاسف نوشتهاند. هجده قرن بعد يعني هفده قرن پيش از ميلاد زردشت خط شگفت آوري اختراع كرد كه باعث ترقي و نشر علوم و فنون گرديد (بنا به گفته مورخان دوره اسلامي).
«خطهاي هفتگانه ايران»:
آن چه كه در سطور بالا نقل شد بدين صورت خلاصه و جمع بندي ميكنيم. ايرانيان قبل از اسلام هفت خط مختلف داشتند كه هر يك را براي مقصدي به كار ميبردند. اسامي و خصوصيات هر يك از آنها از اين قرار است:
1- آم دبيره يا هام دبيره. اين خط به موجب نمونه ابن نديم و آثاري كه در دست است حروفاش از خطهاي ديگر ايران كمتر بوده زيرا صدا هايي كه مخرج مشترك دارند با يك حرف مينوشتند. مثلا براي آ/ ا/ ه/ خ يك حرف به كار ميرفته است. آم دبيره خط عمومي بوده و آن را با بيست و هشت شيوه مينوشتند و در زمان آذرخور كه حمزه اصفهاني از او نقل كرده است نام بسياري آز آن شيوهها فراموش شده بود و آن چه به ياد مانده اينها است: داد دبيره (براي احكام دادگستري)؛ شهرآمار دبيره (براي حسابهاي شهر)؛ گنج آمار دبيره (براي حسابهاي خزانه)؛ كده آمار دبيره (براي حسابهاي كشور)؛ آخورآمار دبيره (براي حسابهاي اصطبلات)؛ آتشان آمار دبيره (براي حسابهاي آتش[گاهها])؛ روانگان آمار دبيره (براي حسابهاي اوقاف).
2- گشته دبيره. اين خط بيست و هشت حرف داشته و با آن پيمانها و فرمانها را مينوشتند و روي دينار و درهم و انگشتر نقش ميكردند. در چاپهاي فهرست ابن نديم دو نمونه چرخيده و نچرخيده از اين خط ديده ميشود. حمزه اصفهاني گشته را تغيير يافته ترجمه كرده است و اين كلمه مهم تاريخي در ظاهر ساختن وضع طبيعي حروف و چرخانيدن آنها فوق العاده مفيد واقع شده است.
3- نيم گشته دبيره. اين خط نيز داراي بيست و هشت حرف بوده و با آن طب و فلسفه را مينوشتند. نمونهاي از اين خط در فهرست ابن نديم داده شده و معلوم ميشود تا اواخر قرن چهارم هجري كتب فلسفه و طب قديم ايران با اين خط وجود داشته است.
4- فرورده دبيره. اين خط داراي سي و سه حرف بوده و منشورهاي پادشاهي را با آن مينوشتند و ظاهرا اين همان نامه دبيره است كه عبدالله بن مقفع آن را [به] كتابت رسائل ترجمه كرده و ابن نديم در فهرست از او نقل كرده است و راجع به اين خط و هام دبيره عبارات ابن نديم واضح نيست.
5- راز دبيره. اين خط براي نوشتن رازهاي پادشاهان بوده و چهل حرف داشته و ظاهرا شاه دبيره و راز سهريه كه در ابن نديم ذكر شده همين خط است.
6- دين دبيره. اين خط بينظير داراي شصت حرف است و براي نوشتن قرائت سرودهاي ديني به كار ميرفته است.
7- ويسپ دبيره. معني ويسپ دبيره خط كلي و جامع همه خطوط است. با اين خط زبان رومي و قبطي و بربري و هندي و چيني و تركي و نبطي و هر اشاره و هر صدايي حتا صداي شرشر آب را مينوشتند. به روايت مسعودي اين خط (160) حرف و به روايت ابن نديم (365) حرف داشته است و ظاهرا هر دو روايت درست ميباشد. زيرا كه مسعودي فقط از نوشتن لغات امم اسم برده ولي ابن نديم نوشته است هر اشاره و هر صدا حتا صداي شرشر آب را با آن مينوشتند. از اين قرار معلوم ميشود براي نوشتن صداهاي غير انساني و اشارات (205) حرف از حروف ويسپ دبيره به كار ميرفته است.
اين بود شرح مختصري از خطهاي هفتگانه ايران و چون ايرانيان از رموز خط خود آگاه بودند ميتوانستند با كم و زياد كردن حروف خطهاي متعدد داشته باشند و ديگران حتي موفق به تكميل خط خود هم نشدند.
«تجويد در ايران و هند»:
از چندين قرن پيش از ميلاد در ايران و هند ادعيه و سرودهاي مذهبي را با زمزمه يا آهنگ ميخواندند. اين طرز خواندن را مردم اين دو كشور از پيشوايان ديني خود با علاقهمندي بسيارميآموختند زيرا كه عقيده داشتند اگر سخنهاي مقدس با تلفظ صحيح قديمي و زيباي خود ادا نشود تاثيري ندارد واين عقيده و عادت در ايران و هند به همان روش ديرينه خود در كنار بتكدهها و صحن مسجدها معمول است.
علمي كه در آن از مقاطع دهان و حروف هجا و مخرج و صفات هر حرف بحث مي كند علم تجويد مينامند و كتب بينظير اين علم كه از پانزده تا پنج قرن پيش از ميلاد در هند نوشته شده خوشبختانه از ميان نرفته است. قبل از اسلام در ايران به علاوه علم تجويد حروف مخصوصي براي ضبط زمزمه يا قرائت كتب مذهبي داشتهاند. متاسفانه به جز حروف آن الفباي آهنگي و ترتيب علمي بينظير آن و علامات تجويد و برخي اصطلاحات و مدارك تاريخي از كتب اصلي اين علم چيزي به دست ما نيافتاده است. كتابهاي تجويد قبل از اسلام مانند اصل كليله و دمنه و هزار افسانه و صدها كتاب ديگر در فتنه عرب و مغول از ميان رفته ولي محتويات آنها به عربي و فارسي محفوظ مانده است.
يك توضيح:كلمه تجويد كه در عربي از اصل جاد است به هيچ صورت و صيغهاي در قرآن به كار نرفته و معاني لغوي آن با معني اصطلاحي هيچ گونه ربطي ندارد. حقيقت اين است كلمه «جاد» معرب «گات» ميباشد يعني خواندن با آهنگ. «گات» به معني سرود و آهنگين خواندن (در اوستا: گاثا) [نام] قديمترين بخش از اوستا و كهنترين اثر ادبي ايراني است كه بر جاي مانده. سراينده اين سرودها خود زرتشت است. (توضيحِ گات را از كتاب تاريخ ادبيات ايران قبل از اسلام نوشته شادروان احمد تفضلي نقل كرديم).
«تجويد بعد از اسلام»:
اولين علمي كه به تقليد عادات مذهبي قديم به عربي ترجمه شد علم تجويد است ولي چون تجويد از علوم سري مذهبي و در ايران منحصر به يك دسته مخصوص بوده مسلمانان جز معلومات سطحي از آن چيز ديگري نتوانستهاند كسب كنند زيرا اگر به اصول اين علم كاملا آشنايي داشتند ميتوانستند خط تجويد داشته باشند و مجبور نشوند براي قرائت هر كلمهاي شرح جداگانهاي در كتابهاي مفصل خود بنويسند. از قراري كه نوشتهاند در زمان حجاج بن يوسف در عراق اختلافات خونيني ميان مسلمانان در قرائت آيات قرآني پيدا شد. براي جلوگيري از اختلافات حجاج از كاتبهاي ايراني خود استمداد جست و در همين موقع است كه حروف معجم كوفي كه بعدا به آن اشاره خواهد شد از خطوط قديم ايران استنباط گرديد. از ترتيب تجويدي آيات و عصري كه در آن قراء سبعه نشو و نما كردند و مدارك تاريخي ديگر ظاهر است كه علم تجويد در حدود هشتاد هجري در ميانه مسلمانان رواج گرفته است. خلاصه مسلمانان ايران با سوابقي كه از كتب ديني باستاني داشتند در تقسيم و تنظيم آهنگي آيات خدمات شاياني انجام دادند.
(توضيح - "قراء سبعه": قاريان هفتگانه كه از اين قاريان مشهور پنج نفر ايراني بودند. ابن كثير فارسي كه وفاتاش درسال 120 هجري است، رييس و پيشواي اين فن محسوب ميشود و آخرين ايشان نيز بهمن بن فيروز كسايي است كه در 179 هجري در نزديكي شهر ري بدرود جهان گفته).
«موسيقي در ايران»:
به علاوه مدارك و آثار تاريخي بسيار و خط تجويد و اصطلاحات فارسي فني موسيقي كه نقل و تعريب آنها به عربي ممكن نبوده در تاريخ كليساي عيسوي راجع به تنظيم سرودهاي مذهبي چيزي نوشتهاند كه خلاصه آن اين است: در قرن پنجم ميلادي (عصر ساسانيان) دو نفر ايراني براي ياد دادن سرودهاي مذهبي به "ميلان" ميروند. آهنگهايي كه اين دو نفر در كليسا تنظيم داده بودند به طوري موثر بوده كه سنت اگوستين هنگام شنيدن آنها اشك از چشماش روان ميگرديده است.
«ديوان و خط كوفي»:
از زمان خلافت عمر تا فرمانداري حجاج بن يوسف يعني تا نزديك هشتاد هجري همه دفاتر ديوان محاسبات كوفه به زبان فارسي نوشته ميشد و اصطلاحات مهم ديواني هم از قبيل ديوان دفتر سياق قلم و غيره كه تاكنون معمول است كلمات فارسي ميباشند. قديميترين سند تاريخي راجع به ترجمه دفاتر ديوان محاسبات كوفه از فارسي به عربي فتوح البلدان بلاذري است. تفصيلي كه بلاذري درباره كشته شدن زادان فرخ رييس ديوان محاسبات كوفه نوشته نبايد به همين سادگي باشد زيرا كه او را از شعوبيه طرفداران عرب ميشمارند و بنا بر اين در شرح پيش آمد احتمال طرفداري مي رود. آن چه محقق است اين است كه در پيرامون هشتاد هجري صالح نامي از مردم سيستان گفته است كه ميتواند دفترهاي محاسباتي را از فارسي به عربي ترجمه كند. تا زماني كه زادان فرخ رييس ديوان زنده بود ترجمه دفاتر محاسباتي از فارسي به عربي انجام نگرفته زيرا كه او با چنين كاري مخالف بوده است ولي پس از كشته شدن زادان فرخ در راه گذر صالح سيستاني شروع به نقل و ترجمه دفاتر از فارسي به عربي كرده است.
چون همه دفاتر محاسباتي ديوان كوفه به فارسي بوده آنها را با خط ديواني امار دبيره مينوشتند و صالح هم از همان خط كه در سراسر كشور مردم به آن آشنايي داشتند استفاده كرده است. اگرچه از امار دبيره نمونهاي تا كنون به دست نيفتاده ولي از روي قرائن ميتوان گفت حروف آن به وضع طبيعي طولاني بوده است زيرا تا كنون هم در ايران محاسبين ديواني را دراز نويس مي گويند.
«مقايسه حروف كوفي با اوستا»: چون در قرن اخير علما و تجار عتيقه ساز مدارك تاريخي بسياري جعل كردهاند كه از شيوه و رسم الخط آنها شواهد جعل آشكار است؛ لهذا ما در اين جا حروف كوفي دو كتيبه لاجيم و ابرقو را كه در كتاب آثار ايران چاپ شده زمينه مقايسه قرار ميدهيم. دو كتيبه مذكور كه در اوائل قرن پنجم نوشته شده از معتبرترين اسناد قديمي شيوه خط كوفي به شمار ميآيد.
چنان چه از مطالب بعد واضح خواهد شد بسياري از آثار خط كوفي اصلي را به واسطه شباهت با خط قديم ايران حتا در قرن سوم و چهارم هجري از بين بردهاند و برخي نمونههاي كوفي قرن پنجم هجري نيز به نظر رسيده كه در آن سعي شده حروف عبراني را به شيوه كوفي داخل خط كنند. (مولف دانشمند اين كتاب در اين جا اشاره مبسوطي دارند كه ترتيب تجويدي ايراني و شباهت كامل حروف كوفي با حروف اوستا و مخصوصا شكل همزه و الف و نقص خط كوفي از موضوعهاي مهم جدال شعوبيه در قرن سوم وجهارم هجري بوده و عاقبت منتهي به بر هم زدن ترتيب حروف و تغيير شيوه خط و محو بسياري از آثار و جعل آثار و احاديث و اخبار شده است).
در اين جا جدولي ترسيم شده كه حروف كوفي را از روي كتيبه برج لاجيم با حروف اوستايي مقايسه ميكند: مقايسهي حروف كوفي با حروف اوستايي
«عصر هخامنشي»:
پادشاهي هخامنشيان باعث انقلاب ديني و سياسي شد. نقشهاي حجاري شده دوره هخامنشي به طوري متناسب و شبيه است كه پس از دوره سومريها در اين منطقه آسيا نظير ندارد و به خلاف نقشهاي بي جان و بيريخت بابلي و آسوري، حجاريهاي ايراني همه زنده و با حركت ميباشند. از همه مهمتر اين كه ايرانيان موفق به ساده كردن الفباي ميخي شدند در صورتي كه اقوام سومري و آسوري و بابلي و كلدي در مدت چند هزار سال از عهده چنين كاري بيرون نيامدند. خط ميخي فارسي باستان داراي 36 علامت بيشتر نيست و لهذا خواندن كلمات آن آسان و تلفظها نزديك به حقيقت است. هم چنين درك معاني كلمات و كتيبههاي فارسي باستان به كمك ادبيات باستاني هندو ايراني كه با خط دقيق نوشته شده و معلوم بودن معاني ريشه هاي اصلي چندان اشكالي ندارد ولي خط «بابل سومري» داراي ششصد علامت اصلي است و از تركيب آنها با هم هزاران نقش مركب پيدا ميشود كه هر يك ممكن است به چند وجه خوانده شود. در خط بابل سومري خواندن اسامي و كلمات جز با حدس و تخمين و شك و ترديد انجام نميگيرد مثلا يك اسم را «كدش من انليل» و «كدش من خربه» و «كليم ماسين» خواندهاند و همين اسم را ممكن است به صورتهاي ديگري هم كه موافق با اغراض سياسي و مذهبي خواننده باشد، خواند!
«نتيجه»:
پس از اين كه ايرانيان به طريقه ساختن كلمات براي اداي مقاصد خود از راه تركيب و مضاعف كردن ريشههاي كوتاه و الحاق پيشوند و پسوند و تغيير و تبديل حروف به يكديگر پي بردند فكر و زبان و نثر و شعر در ميان ايشان ترقي فوق العاده كرد. براي اداي كلمات مقدس و سرودهاي مذهبي با تلفظ صحيح احتياج به علم تجويد پيدا شده است. ترقي علم تجويد قاريان سرودهاي مقدس را به مخارج حروف و امكان رسم مقاطع آشنا كرده و در نتيجه الفباها و حروف بيشماري براي ضبط صداها و حتا آهنگهاي گوناگون به وجود آمده است. شايد اولين الفباي ديني كه در ايران حروفاش رسم شده بيش از چهار هزار سال قدمت داشته باشد.
(يك توضيح: مطالبي كه در ذيل ميآيد از كتاب "ايران در زمان ساسانيان" نوشته ايرانشناس برجسته دانماركي روانشاد پروفسور آرتور كريستنسن برداشته شده است. اميدواريم پاسخي باشد به آنهايي كه بيهوده اصالت خط و زبان اوستايي را تخطئه ميكنند).
«تاريخ نگارش اوستا و پاسخي به آبه نو»:
"آبه فرانسوا نو" در مقالهاي كه در «مجله تاريخ اديان» (ج 95، 1927، ص 199- 149) منتشر كرده,كوشيده است به استناد نوشتههايي كه درباره مشاجرات و مناظرات ديني بين عيسويان و زردشتيان از مسيحيان سرياني باقي مانده است, اين موضوع را به اثبات برساند كه متون مقدس مزديسنان تا اواسط قرن هفتم ميلادي سينه به سينه حفظ ميشده و زردشتيان تا سالهاي آخر سلطنت ساسانيان كتب مذهبي مدون نداشتهاند. آن گاه در اواخر دوره ساساني چون موبدان زردشتي بيم آن را داشتهاند كه روايات و سنن كهن مذهبي آنان در معرض تباهي و فراموشي قرار گيرد, و نيز خواستهاند پيروان خود را از مزايايي كه اسلام براي «اهل كتاب» قائل بود, برخوردار كنند, به تدوين اوستاي ساساني پرداختهاند. سپس "نو" فرضيه خود را چنين ادامه ميدهد: راست است كه لفظ «اوستا» در قرن پنجم و شايد در قرن ششم ميلادي معمول و متداول بوده است, ولي معناي اين كلمه در آن زمان به طور ساده عبارت بوده از قانوني كه به صورت روايات شفاهي, سينه به سينه حفظ شود و بعدها, در قرن هشتم ميلادي, الفباي اوستايي را اختراع و متوني را, كه حدود 634 ميلادي جمع آوري و به خط پهلوي نوشته بودند ,به اين الفباي جديد نقل كردهاند.
دعوي آبه نو در اساس مبتني بر آن است كه در كتب سرياني,كه اطلاعاتي راجع به روابط و مناسبات زردشتيان و مسيحيان در عهد ساساني به دست مي دهند, (حتا در رواياتي كه موضوع آن مناظرات و مشاجرات بين پيروان اين دو دين است و در طي آن مسيحيان به كرات به كتب مقدس خويش استناد ميكنند) هرگز اشارهاي به كتب يا نوشتههاي مذهبي زردشتيان نشده و فقط سخن از «تلاوت و زمزمه ادعيه» و «احكام ديني» در ميان است, و نيز به كرات عادت مزديسنان را به از بر كردن روايات مذهبي خود ذكر كردهاند.
مع ذلك از آن چه گذشت, به هيچ عنوان نميتوان نتايجي چنين كلي و وسيع گرفت. بيشبهه اين مطلب صحيح است كه مغان آن قسمتهايي از اوستا را, كه در عبادات و مراسم مذهبي به كار ميبردند, از بر مي كردند, ولي علت آن بود كه تاثير اعمال و مراسم مذهبي با رعايت كمال صحت و دقت در تلاوت بستگي تام داشت. از اين گذشته، متون اوستايي با كتب مقدس مسيحيان تفاوت كلي و اساسي دارد. از قراين ميتوان حدس زد كه مولفان مسيحي, كه در مناظرات و مشاجرات خود تعصب بياندازه نشان دادهاند,عمدا از اشاره به كتب مقدس مزديسنان [= زرتشتيان] اجتناب ورزيدهاند,تا خوانندگان مسيحي متوجه اين نكته نشوند كه دشمنان مذهبي آنها نيز داراي كتب مدون بودهاند.
بنا بر اين, نظريه آبه نو فاقد اساس و مبناي صحيح و قبول آن غير ممكن است. اگر متون كتبي زردشتي قبل از سلطنت يزدگرد سوم, آخرين شاهنشاه ساساني, وجود نداشت, و مقصود فقط اين بود كه با شتابزدگي كتاب مقدسي فراهم كنند, تا اعراب مزديسنان را در زمره «اهل كتاب» به شمار آورند, موبدان به تدوين ادعيه و اوراد مراسم مذهبي و عبادات قناعت ورزيده و رنج نگارش مباحث مفصلي مشتمل بر علوم طبيعي و جغرافيا و امور حقوقي و فقهي وغيره را, كه موجب تفصيل اوستاي ساساني است, به خود هموار نميكردند. از اين گذشته، چگونه ميتوان باور كرد كه در طي چند سالي كه ايران براي حيات و ممات خود با تازيان ميجنگيد, موبدان موفق به گردآوردن 21 نسك اوستا و تدوين آن به الفباي پهلوي شده باشند, يعني كتابي كه طبق حساب "وست" داراي345700 كلمه بود, درحالي كه هر روز به گوشهاي رانده ميشدند, و از نفوذ و قدرت آنان كاسته ميشد, و پيروان آنها دين كهن خود را رها ميكردند. چگونه ميتوان پذيرفت كه اين موبدان فرصت اختراع الفباي جديدي را, كه امروز به الفباي اوستايي مشهور است و نتيجه مطالعه دقيق و عالمانه فونتيك و اصوات مقدس مي باشد, يافته وآن گاه 21 نسك اوستا را به اين الفباي جديد نقل كرده باشند!؟ و نيز با اين اوضاع و احوال, چگونه ممكن بود بتوانند در قرن بعد به ترجمه و تفسير كلمه به كلمه نسك ها به زبان پهلوي بپردازند,كه به حساب وست بيش از دو ميليون كلمه داشته است, و آن وقت از اين ترجمه در قرن نهم ميلادي, هنگامي كه مولفان "دينكرد" [= يكي از متون ديني پهلوي] خلاصه اوستاي ساساني را دركتاب خود ميآورند, قسمتهايي مفقود شده بود!
در بين مطالبي كه آبه نو از سرياني نقل كرده است, فقط در يك عبارت, آن هم ترجمه خود او, صريحا گفته شده است كه اوراد و ادعيه زردشتيان به خط ثبت نگرديده است. اين عبارت ماخوذ از تاريخ شهادت يشوع سبران Isho sabhran است,كه در حدود سال 630 ميلادي, يشوع يبه Isho yabh نوشته است و در آن چنين گويد كه يك نفر زردشتي, كه از دين خود برگشته بود و از خاندان موبدان بود «عادت داشت ادعيه و اوراد مجوسي را از دهان بياموزد, زيرا سخنان و تعاليم مضر زردشت (به سرياني zaradost) با حروف (يا علامات) نوشته نشده است» ولي از طرف ديگر اين عبارت را مي توان به خوبي چنين ترجمه كرد: «زيرا كه تعليمات خطرناك زردشت با علامات قابل فهم نوشته نشده است», و از آن چنين استنباط كرد كه اوراد و ادعيه به خطي كه عامه مردم بتوانند بخوانند، ننوشته بودند. بنابر اين كليه دلايلي كه آبه نو براي نظريه خود آورده است, فاقد ارزش ميباشد.
۱۳۹۰ خرداد ۱۹, پنجشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر