کانون ایرانیان: نام من شعر است (۱)
کانون ایرانیان

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۶, دوشنبه

نام من شعر است (۱)

نام من شعر است شرقی زاده ام

پور ایران و بلند آوازه ام

دختری از جنس رویا و شبم

در سکوت و گاه در تاب و تبم

کودکیهایم به نیشابور و بلخ

سر به سر شورم ز غره تا به سل

کوچه های شهر من خالی ز رنگ

همنشین عشق . گاه آشوب و جنگ



در سرم از دادها فریادها

قصه ها از رستم و سهرابها


عاشقی هایم نمی دانی چه زود

هستی ام را آتشی زد پر ز دود


سرنوشتم پر سفر بود و دراز

گاه هموار و گهی هم پر فراز


از بیات ترکم و جامه دران

از کرشمه تا گریلی بی نشان

من نسیم شهر شور و چارگاه

دشتی ام . گاهی همایون بارگاه



در نی چوپان غنودم بارها

درد دلها من شنودم سالها

گاه در تن کسوت آه و گله

گاه من شادم . سراسر هلهله

گاه با ملای رومی رومی ام

گاه پاکستانی و لاهوریم

من رفیق ترک شیرازم گهی

شهریار شهر تبریزم گهی

گوش مردم با صدایم آشناست

خفته در اوراق و در لالایی هاست



پرنیان خواب طفلان بوده ام

شیرکش در شهر شیران بوده ام


گاه بیتی بوده ام در نامه ای

یا پیام عاشقی . دلداده ای


هر کسی از ظن خود شد یار من

لیک از یادش ببرده نام من



نام من شعر است شرقی زاده ام

پور ایران و بلند آوازه ام

دختری از جنس رویا و شبم

در سکوت و گاه در تاب و تبم

سعید چرخچی

0 نظرات:

ارسال یک نظر