* دورهي هخامنشي: از حدود اواخر سدهي هفتم تا اواسط سدهي ششم پيش از ميلاد، هخامنشيان فرمانروايان محلي «انشان» (Anshan) در دشت بيضا و ديگر بخشهاي منطقهي فارس بودند. كورش بزرگ شهر «پاسارگاد» را در زمان شهريارياش بنيان نهاد و آرامگاهاش در آن جا، به گونهاي زيارتگاه دودماني تبديل شد. پاسارگاد در زمان جانشينان كورش، به عنوان «شهر تاجگذاري» به جا ماند. گفته شده است كه پرستشگاهي مختص به «ايزدبانوي جنگ» (كه معمولاً همان "اناهيتا" دانسته شده) نيز در آن جا وجود داشته است. آرامگاه كورش در دوران اسلامي، با منسوب شدن به مادر سليمان (با عنوان "گور مادر سليمان") همچنان مقدس ماند و در زمان اتابكان سلغوري (668-543 ق.) اين محل با افزودن چند كتيبهي عربي، يك مسجد و مدرسهاي، آراسته گرديد.
شهر پارس (Parsa) را نيز در منطقهي فارس، داريوش بزرگ و دو تن از جانشيناناش در دامنهي كوه رحمت، از حدود سال 520 پ.م. برپا ساختند، هر چند كه از اين محل به صورت فصلي استفاده ميشد. در اين شهر، يك معبد اناهيتا و نيز بايگاني بزرگي وجود داشت. تخت جمشيد [دژ سلطنتي- اداري واقع در اين شهر] تا پيش از غارت شدن و سوختن به دست اسكندر، عموماً براي يونانيان ناشناخته بود. به دليل اهميت نمادين شهر پارس، و با توجه به اين حقيقت كه ويرانههاي تخت جمشيد، بهترين اثر تاريخي محفوظ ماندهي ايران باستان است، ارج و حرمت آن به عنوان مكاني منحصر به فرد، براي صدها سال تداوم يافته است.
در سال 331 ميلادي، شاهزادهي ساساني، «شاپور سكانشاه» پسر هرمزد دوم، سنگنوشتهاي را در تخت جمشيد به يادگار نهاد كه در آن، با نام "صدستون" به اين مكان اشاره كرده است. در متون كهن اسلامي، از ويرانههاي اين محل (كه تخت جمشيد و چهلمنار و… خوانده ميشد) بسيار ياد شده است. به هر حال، از اوايل سدهي سوم ميلادي، تخت جمشيد، تحت الشعاع حومهي شهر «استخر» (اصطخر) قرار گرفته بود.
از آن جا كه كشورهاي ايلام، ماد، ليديه، باختر، بابل و مصر در داخل شاهنشاهي هخامنشي به هم پيوسته و يكپارچه شده بودند، پايتختهاي آنها (به ترتيب: شوش، هگمتانه، سارد، بلخ، بابل، ممفيس)، به مراكز اداري پارسي و اقامتگاههاي شاهزادگان ارشد هخامنشي تبديل شدند. در حقيقت، شوش و بابل پايتختهاي اداري و سياسي پارس بودند كه در منابع يوناني پيش از اسكندر نيز بهتر شناخته شده بودند. برپايهي دادههاي گزنفون (Cyropaedia 8.6.22)، كورش بزرگ هشت ماه از زمستان (ماههاي سرد) را در بابل به سر ميبرد، سه ماهِ بهار را در شوش، و دو ماهِ تابستان را در هگمتانه. رسم جابهجايي اقامتگاهها، امري سازگار و موافق با تاريخچهي قبيلهاي پارسها بود.
هم شوش و هم بابل، داراي بايگانيهاي بزرگ، خزانهها و كاخهايي بودند. اسكندر قصد داشت كه بابل را به عنوان پايتخت خويش اختيار كند، اما پس از مرگ وي، سلوكوس يكم (Seleucus I) شهر «سلوكيه» را به عنوان پايتخت، بر كرانهي غربي رود دجله، بنيان نهاد.
* دورهي پارتي: گسترش و توسعهي پادشاهي پارتي، در تأسيس پياپي پايتختهاي آن نمودار است. «نيسا» (Nisa، يا ميثردات كيرت "Mithrdat-kirt*"، نزديك اشكآباد كنوني) اقامتگاه اصلي پارتيان بود كه خزانه و بايگاني دولتي در آن جا نگه داري ميشد. ولي «آساك» (Asaak، نزديك قوچان كنوني) شهر تاجگذاري پارتيها بود: شاهان اشكاني در آن جا تاجگذاري ميكردند و در آن، براي آمرزش روان خويش، آتش مقدسي را برپا كرده بودند كه براي صدها سال، شعلهور نگاه داشته شده بود. «دارا» (Dara) دژي بود واقع در كوه Apaortenon كه «تيرداد» يكم آن را برپا ساخته بود (Justin, 41.5.1-4).
«هكاتومپيلوس» Hecatompylos - كه امروزه با شهر قومس در نزديكي دامغان مطابقت داده شده و احتمالاً اين نام يوناني، با عنوان ايراني كهن sata-dwara* "صد دروازه" معادل ميباشد - پايتخت ديگري در مدت فرمانروايي دورانساز پارتي بود. شهر «ري» (يوناني: Rhagai Arsacia) نيز به عنوان پايتخت، براي مدت كوتاهي مورد استفاده بود.
در نهايت، پارتيها مرزهاي امپراتوريشان را به رود دجله كشاندند و دژي را در تيسفون، در مقابل سلوكيه برپا كردند. در پي فتح محل اخير به دست پارتها، سلوكيه با تيسفون ادغام شد و پايتخت جديد امپراتوري پارتي را پديد آورد. در شمال سلوكيه، شاه «بلاش» (به يوناني: Vologases؛ به احتمال بسيار، بلاش يكم) مركز تجاري جديدي را بنيان نهاد كه به نام «ولاش آپات» Valash-apat (به يوناني: Vologasias؛ سَبات بعدي) شناخته ميشد؛ اين محل سرانجام در بافت پايتخت ادغام شد.
* دورهي ساساني: در اوايل سدهي سوم ميلادي، اردشير يكم از «دارابگرد» (Darabgerd) حركت كرده، «ستخر» (Stakhr = استخر، اصطخر)، تختگاه ايالتي پارتي را تصرف نمود و در سال 227 م. نيز «تيسفون» را فروگرفت. جانشينان اردشير، استخر را به عنوان ميهن نمادين دودمان ساساني و شهري آييني، حفظ و ابقا نمودند. دست كم برخي از شاهان ساساني در معبد آتش اناهيد (Adur-Anahid) استخر تاجگذاري كرده بودند، و اين محلي بود كه پيكر بيجان واپسين شاه ساساني (يزدگرد سوم) را از مرو، بدان جا فرستاده بودند. به دليل ارزش و اهميت استخر براي خاندان سلطنتي ساساني، اين شهر در زمان فتح اعراب، مصادره و غارت گرديد؛ هنگامي كه اهالي استخر، شش سال بعد در 29 ق./ 649 م. عليه فاتحان شوريدند، اين شهر، شديداً آسيب ديد و ويران شد. اكنون، «شيراز» تختگاه جديد ايالت فارس شده بود.
مركز اداري و سياسي امپراتوري ساساني در «تيسفون» قرار داشت، كه همچنين، كانون اسقفنشيني مسيحيان ايران و جايگاه پيشواي ربي (rabbi) يهود در ايران بود. در عصر ساساني، تيسفون به تركيبي از چند شهر تبديل شده بود كه مجموعهي آنها، «شهريستانان» (Shahristanan*) خوانده ميشد؛ نامي كه در زبان سرياني به شكل «ماحوزه» (mahoze) يا «مذيناطا» (medhinata)، و در عربي به صورت «المدينه» - همگي به معناي شهرها - نقل شده است. از مجموعهي اين شهرها، سه شهر در كرانهي شرقي دجله قرار داشت: «تيسفون» ("كهنشهر"، به عربي: المدنينة العتيقه)، «اسپانبور» (Aspanbur، كه كاخ سلطنتي ايوان كسرا در آن واقع بود)، «وه اندييوگ خوسرو» (weh-andiyog-khusraw) يا «رومگان» (Rumagan "شهر رومي"، به عربي: الروميه). بر كرانهي غربي دجله نيز اين شهرها واقع بودند: «سلوكيه»، كه بخشي از آن را اردشير بازسازي كرده و «وه اردشير» (Weh-Ardashir، به عربي: بهرسير) نام نهاده بود، در مقابل تيسفون؛ «درزنيدان» (Darzanidan) واقع در سه مايلي شمال وه اردشير؛ و «ولاش آپات» در سه مايلي جنوب آن.
با سقوط امپراتوري ساساني، «المدينه» موقعيت مركزي خود را از دست داد؛ پس از به قدرت رسيدن «عباسيان» كمتر از يك سده بعد (132 ق./ 749 م.)، آنان پايتخت ثابت خويش را دور از دجله، در «بغداد» بنيان نهادند.
خسرو (دوم) پرويز (628-591 م.) اقامتگاه دائمياش را در «دستگرد» (Dastgerd، به عربي: دسكره)، كه در اصل پاسگاهي ناظر بر نقل و انتقالات رود دياله در حدود 64 مايلي شرق جايگاه بعدي بغداد بود، برپا ساخت و در آن جا كاخ بزرگ محصور شده با ديواري بلند را بنا نمود. اين مكان فقط براي زماني كوتاه پايتخت ماند؛ «هراكليوس» (Heraclius) آن را در 628 م. غارت كرد و اعراب نيز تنها چند سال بعد آن را تصرف كردند (1).
(1) A. Sh. Shahbazi, "Capital Cities I. Pre-Islamic times": Encyclopaedia Iranica, vol. 4, London & NewYork, 1990, p. 768-770
۱۳۹۰ خرداد ۲۰, جمعه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر