کانون ایرانیان: اردشیر سوم
کانون ایرانیان

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۰, جمعه

اردشیر سوم

اردشیر سوم در سال ۳۵۶ پیش از میلاد، فرمان داد تا ساتراپ‌ها، چریکهایی را که در آسیای صغیر به خدمت گرفته بودند، مرخص کنند. بیشترشان اطاعت کردند، فقط آرته‌باذ ساتراپ فریگیه (فریگیه هلس‌پونت) زیر بار این تکلیف نرفت و به کمک آتن سر به طغیان برداشت اما تهدید اردشیر آتنی‌ها را از دور وی، پراکند و او از ترس جان، به مقدونیه نزد فیلیپ مقدونی پدر اسکندر گریخت.


شورش صیدا و قبرس
مصر که طغیانش همچنان از سالها قبل، ادامه یافته بود، غالباً به طغیان‌های آسیای صغیر (غرب ترکیه) و نواحی مجاور نیز دامن می‌زد و همین نکته سبب شد که شاه برای دفع آن، دست به اقدام جدی بزند. معهذا لازم دید که اول به شهر صیدا (شهری در لبنان امروزی) که متحد مصر بود و فنیقیه را هم به آشوب کشیده بود، توجه کند.
هالی صیدا که از تعدی و جبروت حاکم خود ناراضی بودند به تحریک و با پشتیبانی مصر شورش کرده بودند و طغیان آنها به سایر شهرهای فنیقیه و حتی قبرس نیز سرایت کرده بود.

اردشیر از بابل برای دفع طغیان مردم صیدا، بیرون آمد و سر کردهٔ قوم که نامش تنس بود چون در خود تاب مقاومت نمی‌دید، تسلیم شد اما شاه بعد از فتح صیدا، نه بر خود او که از وی قول و امان یافته بود، رحم کرد نه بر کسانی که جهت صلح بیرون آمده بودند. ازین رو اهالی در سال ۳۴۴ پیش از میلاد، نومیدانه شهر را آتش زدند و خود را نیز مثل آن، طعمهٔ حریق کردند و نفوس بسیار در آتش بسوخت.

بعد از ماجرای صیدا دیگر شهرهای فنیقیه (لبنان کنونی) سر تسلیم فرود آوردند یا مغلوب شدند.
اردشیر در سال ۳۴۲ پیش از میلاد، در دنبال چندین لشکر کشی که بی نتیجه ماند، سرانجام با کمک چریکهای یونانی و مخصوصاً بر اثر ضعف فرماندهی شخص فرعون، بر مصر غلبه یافت و فرعون که نامش نکتانبوس بود به حبشه گریخت. اردشیر در تنبیه شورشیان مصر که چندین بار طغیان کرده بودند و در طی این نیم قرن اخیر نیز همه جا با مخالفان ایران همکاری کرده بودند، خشونت و قساوتی بی سابقه ای نشان داد. حصارهای عمده و حتی معابد بزرگ را ویران کرد، اسناد این معابد را توقیف نمود و بعد به بهای گزاف به آنها باز فروخت. به کاهنان اهانت بسیار وارد آورد و حتی به موجب بعضی روایات آپیس یا گاو مقدس مصریان را کشت و فرمان داد تا از آن برای وی غذا تهیه کنند. بدینگونه بعد از سالها استقلال، مصر دوباره به زیر سلطهٔ ایران بازگشت.
در بین یونانی هایی که در سپاه اردشیر بودند، سردار کاردانی بنام منتور بود که در فتح مصر هم به اردشیر کمکهای شایانی کرد و محبوب اردشیر واقع شد. پس از آن، اردشیر او را بر تمام ایالات یونانی آسیای صغیر والی کرد. منتور چون شاه او را مأمور کرده بود تا یاغیان را قلع و قمع کند، بقصد هرمیاس جبار آتارنئوس (شهری باستانی در قسمت شمال غربی ترکیه امروزی) و دوست و پدر خواندهٔ ارسطو که ظاهراً با فیلیپ مقدونی هم ارتباط داشت، حرکت کرد و به هرمیاس پیغام داد، که میخواهد میانجیگری کرده، بخشش شاه را در برابر او درخواست کند. هرمیاس بملاقات او رفت و به امر مِنتور گرفتار شد.

پس از آن منتور حلقه (مٌهر) او را بدست آورد و نامه‌هائی بشهرهای تابع نوشت، که هرمیاس، بوساطت منتور با شاه صلح کرده و این نامه‌ها را به مهر او رسانیده، و برای شهرها و دژهای فرستاد. اهالی شهرها این نامه‌ها را درست دانستند و چون از جنگ خسته شده بودند، با شادی صلح را پذیرفته، تسلیم گردیدند. هنگامیکه شاه شنید که مِنتور بی‌خون‌ریزی همهٔ این شهر را مسخر کرده، بسیار مشعوف شد. مِنتور در مدت کمی دشمنان دیگر شاه را از پا درآورد و آرامش کامل در آسیای صغیر برپا کرد.
باگواس خواجه در سپاهی که به مصر حمله کرد، معاون منتور یونانی بود. پس از فتح مصر، باگواس خواجه که با منتور هم میانه گرمی داشت، بقدری در نزد اردشیر مقرب شد که شاه بی‌مشورت او بکاری نمی‌پرداخت و به راستی امر، این خواجه شاه بود، بی‌اینکه او را شاه خوانند.

بواسطه فتوحات اردشیر و خشونتهایی که می‌کرد و با بودن شخصی، مانند باگواس خواجه که زمام امور را بدست داشت، در اواخر سلطنت اردشیر، دولت مرکزی قدرت گرفت و نظم و ثبات به ساتراپ‌ها برگشت.
مقارن برقراری این مایه نظم و ثبات که با خشونت و قساوت اردشیر سوم، در ایران پدید آمد، یونان، مخصوصاً آتن که در دنبال جنگهای طولانی سابق دوباره به امنیت و قدرت نسبی رسیده بود، بر اثر مبارزات احزاب و مخصوصاً به سبب بروز اختلاف طبقات شدید، بین توانگران و تهیدستان در نوعی بحران فکری و اخلاقی بسر می‌برد.

پادشاه جدید مقدونیه بنام فیلیپ مقدونی (سالهای حکومت از سال ۳۸۲ تا ۳۳۶ پیش از میلاد) که او نیز مقارن با جلوس اردشیر سوم بر تخت نشسته بود، به این اندیشه افتاد که با اتکاء ارتش منظم خویش، تمام یونان را به انقیاد وادارد و یونانیان را که پیش ازین فقط بعنوان چریک و سرباز مزدور آسیا را دیده بودند، برای تسخیر آسیا مجهز سازد.

اردشیر سوم ظاهراً خطری که از جانب فیلیپ مقدونی، برای آسیا ممکن بود ببار بیاید را دریافته بود و حتی یکبار در سال ۳۴۰ پیش از میلاد، به ساتراپهای خویش در آسیای صغیر (غرب ترکیه امروزی) فرمان داد تا به یونانی‌هایی که در بیزانس (استانبول کنونی)، با سلطهٔ مقدونیه می جنگند، بهر نحو که ممکن است، کمک کند. معهذا وقتی آتنی‌ها به اصرار دموستنس برای مقابله با تحریکات فیلیپ، درصدد اتحاد با اردشیر برآمدند، بخاطر همزمانی این درخواست با قتل اردشیر، ایران نتوانست به درخواست آنها، جواب مساعد فوری بدهد.

فیلیپ مقدونی پدر اسکندر مقدونی در سال ۳۳۶ پیش از میلاد، تدارکات جنگ را برای حمله به ایران کامل کرده بود ولی هنگام ورود به تأتر، شخصی ، قمه‌ای در تن او فرو کرد و فیلیپ در اثر آن درگذشت. با قتل ناگهانی او، لشکر کشی مقدونیه به آسیا متوقف شد.

کشته شدن اردشیر
اردشیر در در سال ۳۳۸ پیش از میلاد و در بیستمین سال سلطنتش، توسط باگواس خواجه که حاجب و محرم و وزیر او بود، بر دست یک طبیب فریب خورده، مسموم شد و شاه بر اثر آن درگذشت.

شاید اردشیر، بسبب حسادت و سخن چینی درباریان، خواسته بود او را تغییر دهد و خواجه برای نگهداری مقام خود بدینوسیله متوسل شده، تا شاهی را بتخت نشاند، که جوان بوده، موافق میل او رفتار کند یا آنگونه که از یک روایت بر می آید و سندی برای آن ذکر نشده است، او در اصل مصری بوده و برای انتقام از خشونتهایی که وی در مصر بکار برده بوده، اردشیر را کشته است. کینهٔ خواجه مزبور بقدری شدید بود که پس از قتل اردشیر، پیکر او را قطعه قطعه کرده، به خورد سگ داد.

پس از داریوش بزرگ، اردشیر سوم یگانه شاهی بود که از قشون کشیهای بزرگ با پیروزی بیرون آمد و فوت او در این موقع حساس تاریخی، برای ایران فقدانی بزرگ بشمار می رفت.

0 نظرات:

ارسال یک نظر