دادستان (daadestaan) اصطلاحي پارسي ميانه است كه با معناها و دلالتهاي گوناگوني، كه در زمينههاي حقوقي، ديني، فلسفي، و سياسي تغيير مييابد، به كار رفته است. دادستان به عنوان اصطلاحي حقوقي، داراي چهار مدلول است: نخست به «قانون مدني» اشاره دارد كه متمايز از «داد» (قانون ديني) يا «كردگ» (قانون سنتي) است. اين تمايز در روايات سرياني كه در آنها denaa (= دادستان) قانون مدني تعريف شده و naamosaa قانون ديني، گواهي ميگردد. اصطلاح دادستان به رأي حقوقي يا قضايي نيز دلالت ميكند. سومين معناي دادستان، محاكمه يا دادخواهي است. سرانجام، اين اصطلاح را ميتوان عدالت و مدارا نيز معنا كرد.
اما دادستان در برخي موارد به معناي «قانون ديني» نيز به كار رفته است؛ چنان كه در عبارت dadestaan-i den-i maazdesnaan (قوانين ديني كيش مزداپرستان). در كتاب دينكرد (3/286)، دادستان در مفهوم ميانهروي و نظم كيهاني، مترادف با واژهي «پيمان» (= ميانه، ميانهروي) به كار رفته است. پيمان (يا دادستان) به صورت نيروي نظم كيهاني كه به وسيلهي آن در پايان روزگار نوسازي (feshegird) رخ خواهد داد، نموده شده است. روح نظم، كه به صورت «مينوي دادستان» تجسم يافته است، همراه با مهر، زروان، و سروش با آفريدگان اهريمني مقابله ميكند و آفرينش مادي را اداره مينمايد. در متون زرتشتي «دادستان» بارها در پيوندي نزديك با «كار» (كردار سودمند) ديده ميشود (ويديوداد 21/4)؛ در كتاب بندهش (فصل يكم)، اصطلاح دادستان معمولاً معرف عدالت است (مانند daadestaanig daadwar ”قاضي عادل“). اين اصطلاح ميتواند قصه، پيشآمد و رخدادها نيز معني دهد (فارسي نو: داستان). دادستان در معناي عقيده و رأي، در اين تركيبات يافته ميشود: juddaadestaanih (مخالفت)، hamdaadestaanih (موافقت)، hamdaadestaanomandih (همپيمان). اصطلاح اخير، صفت آفريدگان اورمزد است (بندهش 1/39). دادستان به عنوان جزيي تركيبي در بسياري از اصطلاحات مركب حقوقي نيز آشكار ميشود، مانند: weh-daadestaanih (شفعه)، daadestaan-braad (برادرشوهر، برادر زن) و ..*
* M. Shaki, “Dadesta”, in Encyclopaedia Iranica, vol. 6, 1993, p. 549
۱۳۹۰ تیر ۱۱, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر