کانون ایرانیان: عکس» آرامگاه عارف قزوینی در استان همدان
کانون ایرانیان

۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

عکس» آرامگاه عارف قزوینی در استان همدان

http://kanooneiranian.blogspot.com/
http://kanooneiranian.blogspot.com/
کودکی و جوانی
عارف در حدود سال ۱۳۰۰ هجری قمری در قزوین متولد شد . پدرش " ملا هادی وکیل " بود . عارف صرف و نحو عربی و فارسی را در قزوین فرا گرفت . خط شکسته و نستعلیق را بسیار خوب می ‌نوشت . موسیقی را نزد حاج صادق خرازی فرا گرفت . مدتی به اصرار پدر در پای منبر میرزا حسین واعظ ، یکی از وعاظ قزوین ، به نوحه خوانی پرداخت و عمامه می ‌بست ولی پس از مرگ پدر عمامه را برداشت و ترک روضه خوانی کرد .

ازدواج
عارف در ۱۷ سالگی به دختری به نام " خانم بالا " عشق و علاقه پیدا کرد و با او در پنهان ازدواج کرد . ( تصنیف دیدم صنمی ... را در وصف ایشان سرود ) فشار های خانواده دختر پس از اینکه مطلع گردیدند زیاد شد و عارف به ناچار به رشت رفت و پس از بازگشت با وجود عشق بسیار آن دختر را طلاق داد و تا آخر عمر ازدواج نکرد .

میان سالی و مشروطه
عارف در سال ۱۳۱۶ ه.ق به تهران آمد و چون صدای خوشی داشت با شاهزادگان قاجار آشنا شد و مظفرالدین شاه خواست او را در ردیف فراش خلوت ها درآورد اما عارف به قزوین بازگشت .
در سال ۱۳۲۳ در زمان آغاز ۲۳ سالگی عارف زمزمه مشروطیت بلند گشته بود ، عارف نیز با غزل های خود به موفقیت مشروطیت کمک کرد . ایرج میرزا شاعر طنز سرای معروف ، منظومه عارفنامه را در هجو وی سروده ‌است .

در سال ۱۳۳۵ یکی از دوستان عارف به نام « عبدالرحیم خان » خودکشی کرد و عارف بر اثر این به جنون مبتلا شد و نظام السلطنه مافی او را برای مداوا به بغداد برد . پس از چندی با شروع جنگ جهانی اول همراه نظام السلطنه به استانبول رفت .

وی از این سفر پشیمان شد و در سال ۱۳۳۷ ه.ق به تهران بازگشت و کنسرت با شکوهی ترتیب داد .

در هنگام مرگ کلنل محمد تقی خان پسیان در سال ۱۳۴۰ ه.ق در تشییع جنازه او شرکت نمود و به مسببین این حادثه ناسزا گفت . هنگامی که خواستند سر کلنل را روی توپ بگذارند ، عارف فریاد بر آورد :
این سر که نشان سر پرستی ست امروز رها ز قید هستی ست
با دیده عبرتش ببینید کاین عاقبت وطن پرستی ست

کهن سالی و مرگ
عارف در سال 1305 ه.ش به دعوت دوستی به بروجرد رفت تا شرح احوال دوره آزادی خواهی را بنویسد . اما از بروجرد بر اثر حادثه ‌ای نا خوشایند ( مسموم کردن یکی از سگ های وی و شایعات کوته فکرانه علیه او ) خارج شده و به اراک پناه برد . در اراک هم او را راحت نگذاشتند . او خود می ‌گوید :

" بعد می‌ گویند این ننگ [مقصود خود عارف است ] بسته نباید در خاک قبر بماند ، ای داد ، بی داد ! حقیقتاً ای داد ، بی داد ؛ الان ده ، پانزده سال است شب و روز ورد زبان من این شده است که بگویم ای داد ، بیداد . "

سپس بیماریش شدت گرفت و حنجره اش گرفته ، از خواندن بازماند و از معالجه ناتوان :

" آیا به که می ‌شود گفت که سینه من گرفت و من استطاعت معالجه آن را نداشتم تا اینکه به کلی از بین رفت . "
سرانجام عارف در سال 1307 جهت معالجه نزد دکتر بدیع به همدان رفت و برای همیشه در آنجا ماند . عارف در همدان بیمار ، رنج دیده و مایوس بود و از همه جز اندک دوستانی یک دل و صمیمی کناره گرفت و انسان ها را شیطان و دروغگو می نامید . او از دشمنی اهل روزگار چنین شِکوه می ‌کند :

" آخر این چه بدبختی بود که دامن گیر من شده است . فرمان فرمان با من بد ، سلیمان میرزا بد ، قوام السلطنه بد ، تقی زاده هم بد ، نصرت الدوله بد ، ملک الشعرا بد ، مرتجع و آزادی خواه هر دو دشمن ، من از هر طرف هدف تیر کینه خواهی شده . "

عارف باقیمانده عمر را در خانه ‌ای اجاره‌ ای در یک قلعه کوچک در دره مراد بیک با یک کلفت به صورت تبعیدی و خود خواسته سکونت گزید ؛ در حالی که دارایی او سه سگ و دو دست لباس کهنه بود . او در سال های پایانی با فقر دست به گریبان بود و اگر چه دوستان دور و نزدیک به او کمک می ‌کردند ، این امر به روح آزاده شاعر لطمه می‌ زد و او را شرمنده می ساخت . خود درباره روز های تنهایی می‌ گوید :

" حالا که هنگام زوال آفتاب عمر است و پایان روزگار به غفلت گذرانده زندگانی است . که تازه دانسته ام تنها دوستان من این دو تا سگ هستند که معنی وفا و محبت و دوستی را در آنها دریافته ام .

در سال 1308 عارف سر مکاتبه با زرتشتیان هند را باز کرد و برخی پژوهش های خود را برای « سردین شاه پارسی » به هند فرستاد . زرتشتیان او را به هند دعوت کردند ، اما جواب رد داد و دیری نگذشت که از کرده خود پشیمان شد .

مقبره عارف در میدان ابن سینا همدان
سر انجام در روز یک شنبه یکم بهمن ۱۳۱۲ خورشیدی در حالی که عارف 54 سال داشت ، مرگ زودرس به سراغش آمد . جیران ، کلفتش که او را به عقد خویش در آورده بود ، حکایت کرده که عارف در آخرین دم از او خواست که وی را نزدیک پنجره ببرد تا آفتاب و آسمان میهن را ببیند و او پس از دیدن آفتاب چنین خواند :
ستایش مر آن ایزد تابناک که پاک آمدم پاک رفتم به خاک
سپس به بستر بازگشت و لحظاتی بعد جان سپرد و در کنار آرامگاه بو علی سینا در همدان در خاک آرمید .

خوانندگان تصنیف ‌ها
به دلیل سادگی و نداشتن اوج در تصنیف ‌های عارف و اینکه غالب تصنیف ‌ها قابل اجرا روی یک یا دو گوشه است ، تصنیف ‌های عارف را به سادگی مردم می ‌توانستند بخوانند ، از زمان سروده شدن تصنیف ‌ها تا به امروز به وسیله خوانندگان غیرحرفه ‌ای و حرفه‌ ای بارها این تصنیف ها خوانده شده ، از جمله خوانندگان پرآوازه که برخی تصنیف ‌های عارف را اجرا کرده اند : قمرالملوک وزیری ، عبدالله دوامی ، الهه ( تدوین از روح الله خالقی ) ، محمدرضا شجریان ، صدیق تعریف ، محسن کرامتی .

0 نظرات:

ارسال یک نظر